بخش ۳۲ - کیفیت روز سیّم از شهادت موافق حدیث حضرت امام صادق علیه السلام
سیّم عاشور چون شمع افق
سر نهفت اندر پس نیلی تنق
شه به قربانگاه دشت کربلا
بر نشست و کشتگان را زد صلا
چون مسیحا دم بر آن ابدان دمید
شام ماتم شد از آن دم صبح عید
نی که بعد آسمان است و زمین
از مسیحا تا مسیحا آفرین
گر نبودی روح او عیسی نبود
روح قدس و مریم عذرا نبود
گر به گهواره سخن گفتی مسیح
خود گواهی بود آن نطق فصیح
کاین همه آوازها از شه بود
گرچه از حلقوم عبدالله بود
ور قصوری رفت در تعبیر من
خرده گیران گو مکن تعییر من
در کتاب خود خداوند اجل
نور خدا را زد ز مشکاتی مثل
خود همان نور است آن سبط ذبیح
در مثل مشکات او روح مسیح
این سخن پایان ندارد لب به بند
گفت با یاران خدیو ارجمند
کای به راه عشق ما سر دادگان
دل ز قید جسم و جان آزادگان
والیان هفت اقلیم بلا
یوسفان مصر الله اشتری
تشنگان ساغر لبریز عشق
سرخوشان بزم شورانگیز عشق
کرده سلطان ازل مهمانتان
هین فرود آئید بر ابدانتان
کبریا بینید بزم انبساط
اندرو گسترده گوناگون بساط
تشنه جان دادید گر در کوی ما
نک بنوشید آب خضر از جوی ما
آنچه کم کرد از شما جیش یزید
باز پس گیرید از ما بر مزید
از دم جان بخش او ارواح پاک
سر برآوردند چون گلبن ز خاک
ز اهتزاز آن نسیم مشک بو
آب های رفته باز آمد به جو
بر شکفت از خاک تن ها بعد مرگ
همچو در فصل بهاران لاله برگ
سر برآوردند از کهف آن رقود
یک به یک بردند پیش شه سجود
گلشنی دیدند پر نقش و نگار
سرو و گل در وی قطار اندر قطار
نفخۀ جان بخش آن سبط سلیل
کرده آتش را گلستان خلیل
پس به امر داور عیسی سرشت
بهرشان آمد سماطی از بهشت
ساتکین ها در وی از خمر طهور
ساقی لب تشنگان رب غفور
بر حواریین شد آن قربانکده
عیدگاهی از نزول مائده
با تلطّف شاه ذوالاکرامشان
کرد از آن خوان طعام اطعامشان
زان سپس کان عاشقان مهر کیش
شد به رخصت سوی منزلگاه خویش
سوی رضوی باز شد سبط زکی
شد بدیهیم خلافت متکی
ما سوی الله گوش بر فرمان او
آیهٔ وجه اللّهی در شان او
موسی و عیسی و ابراهیم راد
با گروه انبیای با رشاد
گرد تخت آن ملیک مقتدر
جملگی فرمان او را منتظر
از قفای انبیای مرسلین
روح پاک شیعیان پاک دین
زان سپس خیل ملائک صف به صف
همچو انجم گرد آن قطب شرف
چشم بر فرمان و گوشش بر خطاب
تا چه فرماید خدیو مستطاب
هست بر تخت خلافت مستقر
همچنان تا روز عدل منتظر
چون ز پشت پرده آید در ظهور
طلعت آن مظهر الله نور
آید آن سلطان اقلیم ولا
بار دیگر بر زمین کربلا
جان سپارانش زده بر وی پره
چون بدور نقطه، خط دایره
ساکنان هفت ارض و نه سما
رو نهد در ظل آن فرخ هما
جمله گرد آیند در پیرامنش
برده دست التجا بر دامنش
پس به قول صادق آل خلیل
آیدش زائر خداوند جلیل
می کند آنکه تصافح بی حجیب
با دو دست خود حبیبی یا حبیب
پس شود با حضرت عرش آفرین
بر سریر لی مع اللّهی مکین
با جهولان این حدیث ذوشجون
گوش گاو است و صدای ارغنون
جاهلا اشراق وجدانی است این
منطق الطیر سلیمانی است این
ذات بی چون در خور دیدار نیست
واندر آن فرگاه کس را بار نیست
رو فرو خوان ثمّ وجه الله را
تا نپویی بی چراغ این راه را
حق نهان در پرده وجهش مظهر است
گرچه او خود، در وی از وی اظهر است
ظلمت اسکندر است این ممکنات
وجه باقی اندر او آب حیات
ظلمت امکان چو گردد غرق نور
وجه باقی بردمد از جیب طور
لیک این غرق فنا وجدانی است
نی حدیث صوفی خرقانی است
چون فتیله محو عشق نار شد
نار را آئینه دیدار شد
لیک دیداری نه دیدار شهود
محو وجدان فرق دارد تا وجود
صوفی ما را چو این وجدان نبود
فرق وجدان را نتانست از وجود
چست بر جست و دم اندر بوق کرد
گاه خود عاشق، گهی معشوق کرد
گفت: غیری نیست جز من در دیار
خویش با خود عشق می بازد نگار
ژاژ کمتر خای عمرت بر مزید
ای جناب خواجه سلطان بایزید
لن ترانی گفت ایزد با کلیم
تا نیفتد در طمع عبدالنّعیم
حفظ فصل و وصل با هم بایدت
تا از آن توحید مطلق زایدت
آنکه جمع از فرق نشناسد درست
ره به خلوتخانهٔ عرفان نجست
این سخن پایان ندارد ای عمید
قصه کوته کن که شد مقصد بعید
زائر آئینه وجه باقی است
کان نهان را جلوهٔ اشراقی است
شه چو از اوج تجرّد شد فرو
زان سفر گردی نشست او را به رو
باز چون بر شد سوی معراج عشق
دست حق بر سر نهادش تاج عشق
شد غبار از چهرۀ آئینه دور
دست با هم دارد زائر با مزور
وان غبارش پردهٔ اغیار بود
ورنه او دائم قرین یار بود
من چه گویم که کسم دمساز نیست
گوش ها پهن است اما باز نیست
کی حبیبی دور ماند از حبیب
رو فرو خوان در نُبی انّی قریب
آنکه در بحر فنا مستغرق است
تا بود، حق با وی و وی با حق است
بخش ۳۱ - ذکر اسیری اهل بیت عصمت و طهارت: بوستان لاله رویان حجیزبخش ۳۳ - حکایت آمدن غراب بر سر بام فاطمهٔ صغری دختر آن جناب: از پس قتل خدیو مستطاب
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سیّم عاشور چون شمع افق
سر نهفت اندر پس نیلی تنق
هوش مصنوعی: در روز عاشورا، رنگ آسمان به رنگ آبی تیرهای میزند و شمع روشنایی، به زیبایی در پسزمینه این آسمان قرار میگیرد.
شه به قربانگاه دشت کربلا
بر نشست و کشتگان را زد صلا
هوش مصنوعی: شاه به دشت کربلا آمد و بر قربانیان و کشتهشدگان ندا سر داد.
چون مسیحا دم بر آن ابدان دمید
شام ماتم شد از آن دم صبح عید
هوش مصنوعی: زمانی که مسیحا به بدنهای مرده حیات بخشید، شب اندوه به صبح جشن عید تبدیل شد.
نی که بعد آسمان است و زمین
از مسیحا تا مسیحا آفرین
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نی، نماد چیزهایی است که فراتر از آسمان و زمین هستند و از زمان مسیحا تا مسیحا، به شکلی شگفتانگیز و ستودنی آفریده شدهاند.
گر نبودی روح او عیسی نبود
روح قدس و مریم عذرا نبود
هوش مصنوعی: اگر روح او وجود نداشت، عیسی به وجود نمیآمد و روح القدس و مریم مقدس هم نمیتوانستند وجود داشته باشند.
گر به گهواره سخن گفتی مسیح
خود گواهی بود آن نطق فصیح
هوش مصنوعی: اگر در گهواره سخن گفتی، مانند مسیح، آن کلام گویا و شگفت انگیز است.
کاین همه آوازها از شه بود
گرچه از حلقوم عبدالله بود
هوش مصنوعی: تمام این سرودها و نواهایی که میشنوید از سوی پادشاه است، هر چند که از دهان عبدالله بیرون میآید.
ور قصوری رفت در تعبیر من
خرده گیران گو مکن تعییر من
هوش مصنوعی: اگر در تعبیر من اشتباهی وجود دارد، ای خردهگیران، نباید به من اشکال بگیرید.
در کتاب خود خداوند اجل
نور خدا را زد ز مشکاتی مثل
هوش مصنوعی: در کتاب خداوند، اجل (همان زمان مقرر برای مرگ) به مانند نوری از مشکاتی نمایان شده است.
خود همان نور است آن سبط ذبیح
در مثل مشکات او روح مسیح
هوش مصنوعی: او خود نوری است که فرزند ذبیح در مانند یک چراغ درونش روح مسیح وجود دارد.
این سخن پایان ندارد لب به بند
گفت با یاران خدیو ارجمند
هوش مصنوعی: این صحبت هیچ وقت تمام نمیشود، زبان به گفتگو با دوستان بزرگوار میزند.
کای به راه عشق ما سر دادگان
دل ز قید جسم و جان آزادگان
هوش مصنوعی: ای کسانی که در عشق ما جان و دل خود را فدای راه عشق کردید، شما از قید و بندهای جسم و جان رها شدهاید.
والیان هفت اقلیم بلا
یوسفان مصر الله اشتری
هوش مصنوعی: حاکمان هفت سرزمین، در برابر بلاهای زمانه همچنان مانند یوسفان مصر، که زیبایی و فضیلت را با قیمت بسیار بالا خریداری کردند، ایستادگی میکنند.
تشنگان ساغر لبریز عشق
سرخوشان بزم شورانگیز عشق
هوش مصنوعی: عاشقان که به دنبال عشق هستند، در مهمانیای شاد و پرهیجان غوطهورند و از عشق لذت میبرند.
کرده سلطان ازل مهمانتان
هین فرود آئید بر ابدانتان
هوش مصنوعی: خداوند از آغاز، شما را به مهمانی خود دعوت کرده است، پس هماکنون بر بدنهایتان فرود آئید.
کبریا بینید بزم انبساط
اندرو گسترده گوناگون بساط
هوش مصنوعی: در اینجا به عظمت و بزرگی موجودات اشاره شده است که در فضایی شاد و پر از تنوع و رنگارنگی مشغول به فعالیت هستند. این فضا نمادی از زندگی و خوشحالی است که در آن تنوع و گوناگونی به چشم میخورد.
تشنه جان دادید گر در کوی ما
نک بنوشید آب خضر از جوی ما
هوش مصنوعی: اگر شما جانتان را در کوی ما وسعت دهید، حتی اگر از آب حیات خضر ننوشید، میتوانید روح خود را سیراب کنید.
آنچه کم کرد از شما جیش یزید
باز پس گیرید از ما بر مزید
هوش مصنوعی: هر چیزی که یزید از شما کم کرده، آن را از ما درخواست کنید تا بر آن بیفزاییم.
از دم جان بخش او ارواح پاک
سر برآوردند چون گلبن ز خاک
هوش مصنوعی: از وجود پر برکت او، ارواح پاک جان گرفتند و مثل گلها از خاک سر برآوردند.
ز اهتزاز آن نسیم مشک بو
آب های رفته باز آمد به جو
هوش مصنوعی: نسیم خوشبو که از حرکت افتاده بود، دوباره به جریان آبهای جاری بازگشته است.
بر شکفت از خاک تن ها بعد مرگ
همچو در فصل بهاران لاله برگ
هوش مصنوعی: پس از مرگ، مانند آن که در فصل بهار گل لاله شکوفا میشود، از خاک بدنها زندگی دوبارهای سر میزند.
سر برآوردند از کهف آن رقود
یک به یک بردند پیش شه سجود
هوش مصنوعی: آنها از غار بیرون آمدند و به ترتیب، یکی پس از دیگری، برای سجده پیش رئیس رفتند.
گلشنی دیدند پر نقش و نگار
سرو و گل در وی قطار اندر قطار
هوش مصنوعی: جایی زیبا و سرسبز را مشاهده کردند که در آن درختان سرو و گلها به شکل زیبا و منظمی کنار هم قرار گرفته بودند.
نفخۀ جان بخش آن سبط سلیل
کرده آتش را گلستان خلیل
هوش مصنوعی: نسیم حیاتبخش آن نسل مقدس، آتش را به گلستان تبدیل کرده است.
پس به امر داور عیسی سرشت
بهرشان آمد سماطی از بهشت
هوش مصنوعی: پس به دستور خداوند، عیسی آن چنان توانایی یافت که غذایی از بهشت برای آنها فراهم کند.
ساتکین ها در وی از خمر طهور
ساقی لب تشنگان رب غفور
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از زیبایی و جذابیت چیزی است که مانند یک می نوشیدنی گوارا، نیاز تشنگان را برطرف میکند. در این تصویر، ساقی (سرویسدهنده) به نوعی نزدیکی به رحمت و بخشش الهی اشاره دارد که میتواند روح و جانآزردگان را تسکین دهد.
بر حواریین شد آن قربانکده
عیدگاهی از نزول مائده
هوش مصنوعی: درجایی که حواریون حضور داشتند، آن مکان به محلی تبدیل شد که عید قربانی و نزول برکات الهی را جشن میگیرند.
با تلطّف شاه ذوالاکرامشان
کرد از آن خوان طعام اطعامشان
هوش مصنوعی: با نیکی و محبت، شاه بزرگ و با کرامت به آنها غذا داد و از سفرهٔ خود پذیرایی کرد.
زان سپس کان عاشقان مهر کیش
شد به رخصت سوی منزلگاه خویش
هوش مصنوعی: پس از آنکه عاشقان با محبت خود، اجازه پیدا کردند که به سوی خانه و محل آرامش خود بازگردند.
سوی رضوی باز شد سبط زکی
شد بدیهیم خلافت متکی
هوش مصنوعی: به سوی امام راضی و معصوم بازگشتیم و بعد از او، خلافت بر اساس شایستگی و صلاحیت بنیانگذاری شد.
ما سوی الله گوش بر فرمان او
آیهٔ وجه اللّهی در شان او
هوش مصنوعی: هر چیزی جز خداوند، به فرمان او گوش فرا میدهد و وجود او نشانهای از ذات الهیاش است.
موسی و عیسی و ابراهیم راد
با گروه انبیای با رشاد
هوش مصنوعی: موسی، عیسی و ابراهیم از جمع پیامبران با خردمندی و هدایت ویژهای برخوردارند.
گرد تخت آن ملیک مقتدر
جملگی فرمان او را منتظر
هوش مصنوعی: دربارهی پادشاه قدرتمند، همه منتظر دستورات او هستند.
از قفای انبیای مرسلین
روح پاک شیعیان پاک دین
هوش مصنوعی: این عبارت به معنای آن است که روح پاک و بااخلاص شیعیان، تحت تأثیر و پیروی از انبیای الهی و رسالتهای آنان قرار دارد. در واقع، اشاره دارد به این که شیعیان با ایمان و دیانت، الگوی خود را از پیامبران الهی گرفته و تلاش میکنند تا به صفاتی چون پاکی و صداقت دست یابند.
زان سپس خیل ملائک صف به صف
همچو انجم گرد آن قطب شرف
هوش مصنوعی: پس از آن، گروهی از فرشتگان همچون ستارگان در صف به دور آن قطب شرافت جمع شدند.
چشم بر فرمان و گوشش بر خطاب
تا چه فرماید خدیو مستطاب
هوش مصنوعی: چشمش به دستور و گوشش به سخن است تا ببیند چه میگوید آن خدای بزرگ و عزیز.
هست بر تخت خلافت مستقر
همچنان تا روز عدل منتظر
هوش مصنوعی: بر روی تخت خلافت، جایگاه خود را حفظ کرده و همچنان منتظر روز عدل است.
چون ز پشت پرده آید در ظهور
طلعت آن مظهر الله نور
هوش مصنوعی: زمانی که چهره آن مظهر الهی از پشت پرده ظاهر شود، نوری درخشان به وجود میآورد.
آید آن سلطان اقلیم ولا
بار دیگر بر زمین کربلا
هوش مصنوعی: آن فرمانروای سرزمین ولایت دوباره بر خاک کربلا حاضر خواهد شد.
جان سپارانش زده بر وی پره
چون بدور نقطه، خط دایره
هوش مصنوعی: جان سپارانش به مانند پرههای دایره، به دور مرکز حرکت میکند. زمانی که به مرکز نزدیک میشود، مانند خط دایرهای است که در اطراف نقطهاش قرار دارد.
ساکنان هفت ارض و نه سما
رو نهد در ظل آن فرخ هما
هوش مصنوعی: ساکنان هفت زمین و نه آسمان را در سایه آن پرنده خوشبخت مینهد.
جمله گرد آیند در پیرامنش
برده دست التجا بر دامنش
هوش مصنوعی: همه به دور او جمع میشوند و با دست به دامنش میچسبند و از او طلب یاری میکنند.
پس به قول صادق آل خلیل
آیدش زائر خداوند جلیل
هوش مصنوعی: به گفته صادق آل خلیل، زائر خداوند بزرگ به او خواهد رسید.
می کند آنکه تصافح بی حجیب
با دو دست خود حبیبی یا حبیب
هوش مصنوعی: کسی که با دو دست خود به محبت و صمیمیت دست میدهد، بیهیچ پرده و حجاب، مانند کسی است که به دوستانش نزدیک میشود.
پس شود با حضرت عرش آفرین
بر سریر لی مع اللّهی مکین
هوش مصنوعی: پس با خدای بزرگ در کنار حضرت عرش، بر تخت نشین میشود.
با جهولان این حدیث ذوشجون
گوش گاو است و صدای ارغنون
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی از بیخبری و نادانی افرادی اشاره دارد که نمیتوانند واقعیتها را به درستی درک کنند. آنها مانند گوش گاوی هستند که به صداهای زیبای موسیقی بیتوجهاند و فقط به حرفهای بیمحتوا و نادرست گوش میدهند. در واقع، این بیت نشاندهنده نادانی و عدم توجه به حقایق است.
جاهلا اشراق وجدانی است این
منطق الطیر سلیمانی است این
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که فهم عمیق و درک حقیقی، نوعی روشنایی و آگاهی درونی است که در همین جا و در همین جهان قابل درک است. این فهم، مانند داستان پرندگان در منطق الطیر عطار، به ما نشان میدهد که سفر به سمت حقیقت و وجود، از درون آغاز میشود.
ذات بی چون در خور دیدار نیست
واندر آن فرگاه کس را بار نیست
هوش مصنوعی: وجود بینظیر و اصلی که قابل دیدن نیست، و در آن مقام هیچکس بار و توانی ندارد.
رو فرو خوان ثمّ وجه الله را
تا نپویی بی چراغ این راه را
هوش مصنوعی: با توجه به اینکه ممکن است در مسیری قرار داشته باشی که نیاز به هدایت و راهنمایی دارد، بهتر است برای دیدن حقیقت و فهم معانی واقعی زندگی، از نور و روشنایی الهی بهرهمند شوی. در غیر این صورت ممکن است در تاریکی و سردرگمی بمانی.
حق نهان در پرده وجهش مظهر است
گرچه او خود، در وی از وی اظهر است
هوش مصنوعی: وجود حق در شکل و ظاهر خود، پنهان است و این ظاهر، نشاندهنده و نمایانگر اوست. هرچند که خود حق، در این ظاهر بهوضوح و روشنی قابل دیدن نیست.
ظلمت اسکندر است این ممکنات
وجه باقی اندر او آب حیات
هوش مصنوعی: این دنیا به مانند تاریکی اسکندر است و حقیقتی که در آن وجود دارد، همانند آب حیات درون آن میباشد.
ظلمت امکان چو گردد غرق نور
وجه باقی بردمد از جیب طور
هوش مصنوعی: وقتی ظلمت و تاریکی به نور کامل میرسد، نوری از هفت آسمان ظاهر میشود که همه چیز را روشن میکند.
لیک این غرق فنا وجدانی است
نی حدیث صوفی خرقانی است
هوش مصنوعی: اما این غرق شدن در فنا (از بین رفتن در از خودگذشتگی) یک حالت آگاهانه و درک عمیق از وجود است و نه تنها داستانی از صوفی بزرگ خرقانی.
چون فتیله محو عشق نار شد
نار را آئینه دیدار شد
هوش مصنوعی: مثل فتیلهای که در آتش عشق سوخته میشود، آتش نیز مانند آینهای از دیدار و عشق تجلی پیدا میکند.
لیک دیداری نه دیدار شهود
محو وجدان فرق دارد تا وجود
هوش مصنوعی: اما دیدن یکدیگر با مشاهده حقیقت و درک عمیق از وجود متفاوت است.
صوفی ما را چو این وجدان نبود
فرق وجدان را نتانست از وجود
هوش مصنوعی: صوفی ما، وقتی این حالت را ندارد، نمیتواند تفاوت بین آگاهی واقعی و وجودی که در آن است را درک کند.
چست بر جست و دم اندر بوق کرد
گاه خود عاشق، گهی معشوق کرد
هوش مصنوعی: گاه عاشق به شوق و هیجان میپردازد و گاه معشوق به او جاذبه نشان میدهد.
گفت: غیری نیست جز من در دیار
خویش با خود عشق می بازد نگار
هوش مصنوعی: او گفت: در سرزمین خودم هیچ کس جز من نیست و عاشقانه با خودم در حال بازی هستم.
ژاژ کمتر خای عمرت بر مزید
ای جناب خواجه سلطان بایزید
هوش مصنوعی: کلام بیهوده و بیفایده را کمتر بگو و عمر خود را با آنها تلف نکن ای جناب خواجه سلطان بایزید.
لن ترانی گفت ایزد با کلیم
تا نیفتد در طمع عبدالنّعیم
هوش مصنوعی: خداوند به کلیم (موسی) گفت که مرا نخواهی دید، زیرا اگر مرا ببینی، ممکن است در آرزوی نعمتهای فراوان و لذتهای دنیا دچار وسوسه شوی.
حفظ فصل و وصل با هم بایدت
تا از آن توحید مطلق زایدت
هوش مصنوعی: برای رسیدن به وحدت مطلق، باید همزمان هم پیوند و ارتباط را حفظ کنی و هم تمایزات را بشناسی.
آنکه جمع از فرق نشناسد درست
ره به خلوتخانهٔ عرفان نجست
هوش مصنوعی: کسی که نتواند تفاوت میان جمع و فرد را درک کند، به درستی راهی به دیار عرفان نخواهد یافت.
این سخن پایان ندارد ای عمید
قصه کوته کن که شد مقصد بعید
هوش مصنوعی: این صحبت هیچگاه تمام نمیشود، ای عمید! قصه را برای ما کوتاه کن، زیرا مقصد دوری به نظر میرسد.
زائر آئینه وجه باقی است
کان نهان را جلوهٔ اشراقی است
هوش مصنوعی: زائر، مانند آینهای است که چهرهی باقی را نشان میدهد و این تصویری از حقیقی پنهان است که با نور الهی نمایان میشود.
شه چو از اوج تجرّد شد فرو
زان سفر گردی نشست او را به رو
هوش مصنوعی: زمانی که شاه از اوج تجرد و بیپیرایگی فرود آمد، سفر گردی به سوی او نشسته است.
باز چون بر شد سوی معراج عشق
دست حق بر سر نهادش تاج عشق
هوش مصنوعی: وقتی دوباره برفراز عشق رفت، خداوند بر سرش تاج عشق گذاشت.
شد غبار از چهرۀ آئینه دور
دست با هم دارد زائر با مزور
هوش مصنوعی: غبار از روی آینه پاک شد و فاصلهای که زائر با معبود دارد، همچنان وجود دارد.
وان غبارش پردهٔ اغیار بود
ورنه او دائم قرین یار بود
هوش مصنوعی: او از عشق و وصال محبوب خود هیچ وقت جدا نشده است، اما آنچه مانع از دیدار او شده، غبار آلودگی و حجابهای دیگران است.
من چه گویم که کسم دمساز نیست
گوش ها پهن است اما باز نیست
هوش مصنوعی: من چه بگویم که هیچ کسی همدلم نیست؛ هرچند گوشها باز هستند، اما کسی به درد دل من گوش نمیدهد.
کی حبیبی دور ماند از حبیب
رو فرو خوان در نُبی انّی قریب
هوش مصنوعی: زمانی که محبوب از محبوب دور شود، چه زمانی میتوانی چهره او را بخوانی که من نزدیک هستم.
آنکه در بحر فنا مستغرق است
تا بود، حق با وی و وی با حق است
هوش مصنوعی: کسی که در دریای زوال و نابودی غرق شده است، تا زمانی که وجود دارد، حق با اوست و او نیز با حق در ارتباط است.