بخش ۳۰ - ذکر آوردن فضّه شیر را به قتلگاه
شد چو از باد مخالف سرنگون
گشتی آل نبی در بحر خون
گفت سالار سپه فردا به گاه
اسب باید تاختن بر جسم شاه
تا شود سوده تنش در زیر سم
نام یوسف گردد اندر دهر گم
بانوان را این حدیث ناصواب
زد نمک بر ریش دل های کباب
ماتمی از نو بر این غم داشتند
ناله بر چرخ اثیر افراشتند
پس برآمد نزد دخت فاطمه
فضّه آن بیت الشرف را خادمه
گفت: کای شیر خدا را نور عین
بضعۀ بنت رسول عالمین
چون سفینه بر سفینه برشکست
در جزیره دید شیری چیردست
گفت: شیرا مردمی کن از کرم
من عتیق حضرت پیغمبرم
هین مرا کن سوی ساحل رهبری
ای ترا بر تند باران سروری
نام آن شه چون رسید او را به گوش
چست جست و برگرفت او را به دوش
در زمان زان ورطه آوردش برون
شد به سوی مقصد او را رهنمون
نک همان شیر اندر این وادی در است
ناصر ذریۀ پیغمبر است
رخصتم ده کارم آن ضرغام جنگ
تا کند بر روبهان این عرصه تنگ
دختر شیر خدا دادش جواز
شد کنیزک سوی شیر شرزه باز
گفت کای شیران برت شیر علم
من سفیر دخت شیر داورم
پیشت آوردم پیامی دل شکاف
ای ز تو ثور فلک دزیده ناف
ز انقلاب دور گردون گشت چیر
روبهان بر قتل شاه شیر گیر
یوسف آل نبی را در دمن
خیل گرگان شست در خون پیرهن
بعد کشتن با تن صد پاره اش
تاختن خواهند بر تن باره اش
جسمی از خون، سرخ، چون لعل بدخش
سوده خواهد شد به زیر نعل رخش
سینۀ تابنده چون صبح دوم
شامیان خواهند خستن زیر سم
نسل جند ابرهه بیت خلیل
کوفتن خواهند زیر پای پیل
سینه ای که بد نبی را بوسه گاه
زیر پای باره خواهد شد تباه
آوخ آن آئینه غیب الغیوب
کش بخواهد کرد کوران پای کوب
ای دریغ آن گنج علم من لدن
که بخواهد کند، دونانش ز بُن
وقت آن آمد که تازی با شتاب
بهر پاس آن خدیو مستطاب
زین سگان سفله خواهی داد ما
کز بنی آدم نشد امداد ما
تا شب کافردلان آبستن است
چاره جو که وقت چاره جستن است
مادران چار اخشیجان پیر
بهر امروزت همی دادند شیر
که شوی چون شیر این نیلی سپهر
پاسبان طلعت تابنده مهر
چون پیام دخت شه بشنید شیر
شد به گردون از نیستانش زئیر
شاه جویان سوی قربانگاه شد
گشت هر سو تا به نزد شاه شد
دید عریان پیکری بر آفتاب
چون ستاره زخم بیرون از حساب
خاک بر سر کرد چون نی ناله کرد
گرد او، خود شعلهٔ جوّاله کرد
گفت: یا رب این حسین تشنه است؟
کاین چنین مجروح تیر و دشنه است
یا سلیمانی است خفته بر سریر
سایبانش شهپر مرغان تیر
یا بود آن یوسف دور از وطن
خار و خس بر وی تنیده پیرهن
این همی می گفت و می گرئید زار
همچو ابر تیره از رعد بهار
چون ز پشت پشتۀ کوه سپید
شاخ آهوی فلک آمد پدید
خیل گرگان تاخت سوی رزمگاه
تا کند آن پیکر عریان تباه
شیر غرّان ناله از دل بر کشید
پیکر صید حرم در بر کشید
بر گرفت آن تن به بر آن شیر غاب
آسمانی شد سپر بر آفتاب
نی سواران شد گریزان یکسره
چون حمیر از غرّش آن قسوره
رخ چو روبه زان غضنفر تافتند
پیش سالار سپه بشتافتند
کآمده شیری در این هامون پدید
بهر پاس پیکر شاه شهید
گاو غبرا از نهیبش با قلق
سر نهفته زیر این هفتم طبق
شیر گردون دل ز بیمش باخته
سوی این کهسار نیلی تاخته
گفت: این فتنه است، فتنه خفته به
سرّ این کار نهان ناگفته به
تار وقّادی است در زیر رماد
گر بکاوی شعله ور گردد زیاد
آل حیدر کی بود محتاج شیر
عبرت از کار خدائی باز گیر
حق که مستغنی است از عون و مدد
دارد از افرشته جند بی عدد
کاین همه اسباب و آلات وی اند
مظهر سرّ کمالات وی اند
این حجابات ار نباشد در میان
دیده را از آفتاب آید زیان
شیر را نیرو ز شیر عرشی است
که امیر شیرهای فرشی است
کانکه دست خویش خواندستش خدا
بر نیاید بی وی از دستی صدا
ما همه شیران ولی شیر علم
حمله مان از باد باشد دم بدم
حمله ها پیدا و ناپیداست باد
جان فدای آنکه ناپیداست باد
بخش ۲۹ - ذکر آمدن لشگر به خیمه گاه: شد چو خورشید امامت در حجاببخش ۳۱ - ذکر اسیری اهل بیت عصمت و طهارت: بوستان لاله رویان حجیز
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شد چو از باد مخالف سرنگون
گشتی آل نبی در بحر خون
هوش مصنوعی: وقتی که از سمت مخالف باد به زمین افتادی، خانواده پیامبر در دریا و دریای خون غوطهور شدند.
گفت سالار سپه فردا به گاه
اسب باید تاختن بر جسم شاه
هوش مصنوعی: سالار سپاه اعلام کرد که فردا در زمان مناسب، باید بر روی بدن شاه حمله کرد.
تا شود سوده تنش در زیر سم
نام یوسف گردد اندر دهر گم
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر میکشد که اگر کسی به خاطر شهرت و زیباییاش در جامعه مورد توجه قرار بگیرد، ممکن است در نهایت به فراموشی سپرده شود و برای همیشه در یادها از بین برود.
بانوان را این حدیث ناصواب
زد نمک بر ریش دل های کباب
هوش مصنوعی: زنان با این سخن نادرست، نمک بر دلهای سوخته میپاشند.
ماتمی از نو بر این غم داشتند
ناله بر چرخ اثیر افراشتند
هوش مصنوعی: آنها دوباره برای این غم سوگواری کرده و نالهای بلند بر آسمان بلند کردند.
پس برآمد نزد دخت فاطمه
فضّه آن بیت الشرف را خادمه
هوش مصنوعی: پس فضّه، خادمهی بیت الشرف، به نزد دختر فاطمه آمد.
گفت: کای شیر خدا را نور عین
بضعۀ بنت رسول عالمین
هوش مصنوعی: او گفت: ای شیر خدا، تو همان نور و روشنی جان دختر پیامبر جهانیان هستی.
چون سفینه بر سفینه برشکست
در جزیره دید شیری چیردست
هوش مصنوعی: وقتی کشتی در دریا غرق شد و به جزیرهای رسید، شیر دست شکستهای را دید.
گفت: شیرا مردمی کن از کرم
من عتیق حضرت پیغمبرم
هوش مصنوعی: او گفت: ای شیراز، مردم را به نیکی و سخاوت من مهمان کن؛ زیرا من از نسل و خویشان پیامبر هستم.
هین مرا کن سوی ساحل رهبری
ای ترا بر تند باران سروری
هوش مصنوعی: ای کاش مرا به ساحل هدایت برسانی، همانطور که بر باران تند حکومت میکنی.
نام آن شه چون رسید او را به گوش
چست جست و برگرفت او را به دوش
هوش مصنوعی: وقتی نام آن پادشاه به گوش او رسید، سریعاً به جستجوی او رفت و او را بر دوش خود برداشت.
در زمان زان ورطه آوردش برون
شد به سوی مقصد او را رهنمون
هوش مصنوعی: در آن زمان، او از آن دشواری نجات یافت و به سوی هدف خود هدایت شد.
نک همان شیر اندر این وادی در است
ناصر ذریۀ پیغمبر است
هوش مصنوعی: در این سرزمین، او همانند شیری نیرومند است و ناصر، که نسل پیامبر است، در اینجا حضور دارد.
رخصتم ده کارم آن ضرغام جنگ
تا کند بر روبهان این عرصه تنگ
هوش مصنوعی: اجازه بدهید من کارم را انجام دهم، زیرا من مانند یک شیر در میدان جنگ هستم تا بر دشمنان این فضا و جنگ تنگ غلبه کنم.
دختر شیر خدا دادش جواز
شد کنیزک سوی شیر شرزه باز
هوش مصنوعی: دختر شیر خدا که از نسل شیران دلیر است، به عنوان کنیزی به سوی شیر وحشی روانه میشود.
گفت کای شیران برت شیر علم
من سفیر دخت شیر داورم
هوش مصنوعی: گفت ای شیران، من نماینده و پیامآور دختری از نسل شیران بزرگ هستم.
پیشت آوردم پیامی دل شکاف
ای ز تو ثور فلک دزیده ناف
هوش مصنوعی: من پیامی دلنشین برایت آوردهام، ای کسی که تقدیر آسمانی را بهراحتی از تو میدزدد.
ز انقلاب دور گردون گشت چیر
روبهان بر قتل شاه شیر گیر
هوش مصنوعی: با تغییرات و نوسانات سرنوشت، وضعیت به نحوی پیش رفت که بندگان ضعیف و ترسو بر قدرت و حاکمیت برترینها غلبه کردند و به قتل پادشاهانی شجاع دست زدند.
یوسف آل نبی را در دمن
خیل گرگان شست در خون پیرهن
هوش مصنوعی: یوسف از خاندان پیامبر را در دمنوشی از گرگها پیدا کردند که پیراهنش به خون آغشته شده بود.
بعد کشتن با تن صد پاره اش
تاختن خواهند بر تن باره اش
هوش مصنوعی: پس از اینکه او را به شدت مجروح کردند، خواهند توانست بر روی تن زخمی او بتازند.
جسمی از خون، سرخ، چون لعل بدخش
سوده خواهد شد به زیر نعل رخش
هوش مصنوعی: بدن انسان مانند سنگ قیمتی زیبا و قرمز رنگی است که با سرنوشتش زیر پای اسب قرار میگیرد و آسیب میبیند.
سینۀ تابنده چون صبح دوم
شامیان خواهند خستن زیر سم
هوش مصنوعی: دل روشن و تابناک مانند صبح به زودی خواهند شکست زیر پاهایی که محکم و سمینی به زمین میکوبند.
نسل جند ابرهه بیت خلیل
کوفتن خواهند زیر پای پیل
هوش مصنوعی: نسل جند ابرهه به مراتب قویتر و پرخاشگرتر از نسلهای قبل است و به زودی به سراغ مکانی میروند که متعلق به خلیل است و آنجا را زیر پای فیلها میکوبند.
سینه ای که بد نبی را بوسه گاه
زیر پای باره خواهد شد تباه
هوش مصنوعی: سینهای که به بدیها عاشق باشد، سرانجام به ذلت و نابودی خواهد رسید.
آوخ آن آئینه غیب الغیوب
کش بخواهد کرد کوران پای کوب
هوش مصنوعی: آه آن آینهای که اسرار پنهان را نشان میدهد، اگر بخواهد، کوران را به پای کوبیدن میکشاند.
ای دریغ آن گنج علم من لدن
که بخواهد کند، دونانش ز بُن
هوش مصنوعی: ای کاش آن گنج دانش من که از ابتدا وجود داشته، به افرادی نادان و کمارزش سپرده نشود.
وقت آن آمد که تازی با شتاب
بهر پاس آن خدیو مستطاب
هوش مصنوعی: زمانی فرارسیده که با سرعت و فوریت باید از آن خدای بزرگ و ارزشمند پاسداری کنیم.
زین سگان سفله خواهی داد ما
کز بنی آدم نشد امداد ما
هوش مصنوعی: اگر از این سگهای پست کمک بخواهی، باید بدانی که ما از نسل آدمی نمیتوانیم یاری بگیریم.
تا شب کافردلان آبستن است
چاره جو که وقت چاره جستن است
هوش مصنوعی: تا زمانی که شب تیره و پر از ناپاکیها و بیفکریها ادامه دارد، باید در جستجوی راه حل بود، زیرا اکنون زمان مناسبی برای پیدا کردن راهکار است.
مادران چار اخشیجان پیر
بهر امروزت همی دادند شیر
هوش مصنوعی: مادران با درد و رنج خود در گذشته، برای امروز تو تلاش کردند و به تو محبت و عاطفه هدیه کردند.
که شوی چون شیر این نیلی سپهر
پاسبان طلعت تابنده مهر
هوش مصنوعی: اگر مانند شیر باشی، آنگاه این آسمان آبی، نگهبان چهره درخشان خورشید خواهد بود.
چون پیام دخت شه بشنید شیر
شد به گردون از نیستانش زئیر
هوش مصنوعی: وقتی دختر شاه پیام را شنید، به قدری تحت تأثیر قرار گرفت که مانند یک شیر در آسمان به وجد آمد و از سرزویدنی که داشت، صدا به گوشها رسید.
شاه جویان سوی قربانگاه شد
گشت هر سو تا به نزد شاه شد
هوش مصنوعی: شاهزادگان و جویندگان مقام به سوی قربانگاه رفتند و در هر طرف در تلاش بودند تا به نزد شاه برسند.
دید عریان پیکری بر آفتاب
چون ستاره زخم بیرون از حساب
هوش مصنوعی: وقتی دختری برهنه را دیدم که زیر نور خورشید میدرخشید و زخمهایی داشت که به هیچ وجه قابل شمارش نبودند.
خاک بر سر کرد چون نی ناله کرد
گرد او، خود شعلهٔ جوّاله کرد
هوش مصنوعی: زمانی که نی شروع به ناله و شکایت کرد، خاک بر سرش ریختند و در اطرافش آتش روشن شد.
گفت: یا رب این حسین تشنه است؟
کاین چنین مجروح تیر و دشنه است
هوش مصنوعی: گفت: خداوندا، آیا این حسین تشنه است؟ زیرا که بدین اندازه زخمی تیر و شمشیر شده است.
یا سلیمانی است خفته بر سریر
سایبانش شهپر مرغان تیر
هوش مصنوعی: شاید او شبیه سلیمان است که در خواب بر تختی نشسته و سایبانش پر از پرندگان زیباست.
یا بود آن یوسف دور از وطن
خار و خس بر وی تنیده پیرهن
هوش مصنوعی: شاید آن یوسف دور از دیار باشد که بر تنش خار و خس رسیده است.
این همی می گفت و می گرئید زار
همچو ابر تیره از رعد بهار
هوش مصنوعی: او این را میگفت و مانند ابرهای تیره که از رعد و برق میبارند، به شدت میگریست.
چون ز پشت پشتۀ کوه سپید
شاخ آهوی فلک آمد پدید
هوش مصنوعی: هنگامی که از پشت کوه سفید، شاخ آهوی آسمان نمایان شد.
خیل گرگان تاخت سوی رزمگاه
تا کند آن پیکر عریان تباه
هوش مصنوعی: گروهی از گرگها به سمت میدان نبرد شتافتند تا آن جسم بدون پوشش را نابود کنند.
شیر غرّان ناله از دل بر کشید
پیکر صید حرم در بر کشید
هوش مصنوعی: شیر خشمگین از عمق وجودش فریادی به گوش رساند و بدن شکار را در آغوش گرفت.
بر گرفت آن تن به بر آن شیر غاب
آسمانی شد سپر بر آفتاب
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن لحظهای است که شخصی به مقابله با یک چالش بزرگ میپردازد و به نوعی محافظت میکند. او با قدرت و اراده خود، مانند سپری در برابر نور خورشید، از خود در برابر خطرات و مشکلات دفاع میکند.
نی سواران شد گریزان یکسره
چون حمیر از غرّش آن قسوره
هوش مصنوعی: سواران نی بهطور کامل از ترس صدای قوی آن درنده، همچون شتران فراری شدند.
رخ چو روبه زان غضنفر تافتند
پیش سالار سپه بشتافتند
هوش مصنوعی: چهرهای زیبا و دلربا مانند روباه، توجه فرمانده سپاه را جلب کرد و او به سویش شتابان رفت.
کآمده شیری در این هامون پدید
بهر پاس پیکر شاه شهید
هوش مصنوعی: در این بیابان، شیری ظهور کرده است تا از جسم مقدس شاه شهید محافظت کند.
گاو غبرا از نهیبش با قلق
سر نهفته زیر این هفتم طبق
هوش مصنوعی: گاو سفید از صدای بلند او به لرزه افتاده و ترسیده است و در زیر این آسمان هفتم خود را مخفی کرده است.
شیر گردون دل ز بیمش باخته
سوی این کهسار نیلی تاخته
هوش مصنوعی: شیر بزرگ و تنومند به خاطر ترس از چیزهایی که میبیند، به سمت این کوه نیلیرنگ حرکت کرده است.
گفت: این فتنه است، فتنه خفته به
سرّ این کار نهان ناگفته به
هوش مصنوعی: او گفت: این یک آشفتگی است، آشفتگیای که در سکوت نهفته و راز این کار هنوز بیان نشده است.
تار وقّادی است در زیر رماد
گر بکاوی شعله ور گردد زیاد
هوش مصنوعی: در زیر خاکستر، آتش خاموشی نهفته است که اگر جستجو کنی، دوباره شعلهور میشود و به شدت میسوزد.
آل حیدر کی بود محتاج شیر
عبرت از کار خدائی باز گیر
هوش مصنوعی: خاندان حیدر (علی) نیازی به عبرت گرفتن از کار خدا ندارند؛ آنها خود دارای عظمت و قدرت ویژهای هستند.
حق که مستغنی است از عون و مدد
دارد از افرشته جند بی عدد
هوش مصنوعی: خداوند نیازمند هیچ کمکی نیست و از یاری فرشتگان بیشماری برخوردار است.
کاین همه اسباب و آلات وی اند
مظهر سرّ کمالات وی اند
هوش مصنوعی: این همه چیزها و وسیلهها نشانه و نمادی از راز و زیباییهای وجود او هستند.
این حجابات ار نباشد در میان
دیده را از آفتاب آید زیان
هوش مصنوعی: اگر حجاب و مانعها از میان برداشته شوند، نور آفتاب به چشم آسیب میزند.
شیر را نیرو ز شیر عرشی است
که امیر شیرهای فرشی است
هوش مصنوعی: شیر قدرت و قوت خود را از منبعی آسمانی میگیرد، زیرا او فرمانروای شیرهای زمینی است.
کانکه دست خویش خواندستش خدا
بر نیاید بی وی از دستی صدا
هوش مصنوعی: کسی که خداوند خود را به دست خویش بخواند، صدای هیچ دستی بدون او به گوش نمیرسد.
ما همه شیران ولی شیر علم
حمله مان از باد باشد دم بدم
هوش مصنوعی: ما همه در دل قدرت و شجاعت داریم، اما از نظر علم و دانش، تواناییهای ما به سختی تأثیرگذار است و ممکن است به سادگی تحت تأثیر ناپایداریها قرار بگیرد.
حمله ها پیدا و ناپیداست باد
جان فدای آنکه ناپیداست باد
هوش مصنوعی: در اینجا میتوان گفت که باد هم در حالتی نمایان و هم در حالتی پنهان قابل مشاهده است. اما عشق و ایمان به آنچه که پنهان است، ارزش بیشتری دارد و جان انسان برای آنچه که ناشناخته و نامرئی است، فدای میشود.