بخش ۲۳ - ذکر رفتن امام تشنهلب به جانب فرات
شد چو شاه تشنه نومید از حیات
تافت رو از حرب گه سوی فرات
بی درنگ از تشنه کامی مرکبش
خواست تا آبی رساند بر لبش
گفت باری بس گران داری به دوش
ای براق عرش پیما آب نوش
خوش بخور خوش گرچه هر دو تشنه ایم
خستهٔ زخم و خدنگ و دشنه ایم
آن سمند تیز هوش از روی شاه
شرمساری برد مانا زین گناه
سرکشید از آب یعنی کای همام
بی تو بر من آب خوش بادا حرام
شاه را رقت بدان مرکب گرفت
جرعۀ آبی به پیش لب گرفت
کافری تیری رها کرد از کمان
وه چه گویم خاک بادا بر دهان
نارسیده بر لب نوشینش آب
شد پر از بیجاده درج لعل ناب
با لب خشک و دهان پر ز خون
آمد آن شه گوهر، از دریا برون
شد چو شیر شرزه سوی رزمگاه
حیدرانه برد حمله بر سپاه
از نهیب نعره های صف شکر
شد فلک بر صیحهٔ این المفر
گرم پیکار آن خدیو عشق کیش
که گرفتندش صحیفه عهد پیش
آمد از هاتف به گوش او ندا
از حجاب بارگاه کبریا
کای حسین ای نوح طوفان بلا
این همان عهد است و اینجا کربلا
تو بدین رو که کنی جنگ آوری
پس که خواهد شد بلا را مشتری
تیغ اگر این است و بازو این که هست
در ره ما پس که خواهد داد دست
تو بدین نیرو که تازی بر سپاه
جان که خواهد داد جانان را به راه
هین فرود آ، ای شه پیمان درست
که بساط کبریائی زان توست
مصطفی و مرتضی و فاطمه
چشم بر راهند با حوران همه
ای حریم وصل ما ماوای تو
اندرا خالی است اینجا جای تو
مغز را برگیر و ترک پوست کن
اندرا سیر جمال دوست کن
اندر آ، وجه الله باقی توئی
مقصد اقصی ز خلاقی توئی
چون پیام دوست از هاتف شنید
دست از پیکار دشمن بر کشید
گفت هاشا من نیم در عهد سست
این کشاکش ها همه از بهر توست
آشنای تو ز خود بیگانه است
خود توئی تو گر کسی در خانه است
عشق من با او حدیث اختیار
مسئله دور است اما دور یار
عشق را نه قید نام است و نه ننگ
جمله بهر توست چه صلح و چه جنگ
صورت آئینه عکسی بیش نیست
جنبش و آرام او از خویش نیست
این کشاکش نیستم از نقض عهد
قاتل خود را همی جویم به جهد
ورنه من بر مرگ از آن تشنه ترم
هین ببار ای تیرباران بر سرم
بخش ۲۲ - ذکر محاربهٔ آن حضرت با لشگر شقاوت اثر: ماند چون تنها به میدان شاه دینبخش ۲۴ - رفتن آنحضرت به یاری پادشاه هند: اندرین حال آن هژیر رزمکوش
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شد چو شاه تشنه نومید از حیات
تافت رو از حرب گه سوی فرات
هوش مصنوعی: چون شاه از تشنگی و ناامیدی از زندگی حس کرد، به سمت فرات رفت و به نبرد پشت کرد.
بی درنگ از تشنه کامی مرکبش
خواست تا آبی رساند بر لبش
هوش مصنوعی: او بیمعطلی از نوشیدنی خود خواست تا آبی به لبش برساند، زیرا تشنه بود.
گفت باری بس گران داری به دوش
ای براق عرش پیما آب نوش
هوش مصنوعی: گفتی که بار سنگینی را بر دوش داری، ای وسیلهای که به سرعت در آسمان حرکت میکنید، آب بنوش.
خوش بخور خوش گرچه هر دو تشنه ایم
خستهٔ زخم و خدنگ و دشنه ایم
هوش مصنوعی: با لذت زندگی کن، حتی اگر هر دو تشنهایم و بر اثر زخمها و ضربهها خسته شدهایم.
آن سمند تیز هوش از روی شاه
شرمساری برد مانا زین گناه
هوش مصنوعی: آن اسب تندرو به خاطر شرم از شاه، از این گناه به سویی دیگر رفت.
سرکشید از آب یعنی کای همام
بی تو بر من آب خوش بادا حرام
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی بیانگر احساسی عمیق و جدایی است. شاعر از احساس نیازی سخن میگوید که بیوجود کسی برای او غیرقابل تحمل است. به نوعی بیان میشود که بدون حضور آن شخص، زندگی و آرامش برای او معنایی ندارد و همچنان به یاد اوست.
شاه را رقت بدان مرکب گرفت
جرعۀ آبی به پیش لب گرفت
هوش مصنوعی: شاه از غم و اندوه به حالت ملایمت درآمد و جرعهای آب به لبهایش نزدیک کرد.
کافری تیری رها کرد از کمان
وه چه گویم خاک بادا بر دهان
هوش مصنوعی: کافری تیر را از کمان رها کرد و نمیدانم چه بگویم، کاش خاک بر دهان آن کسی که این کار را کرده باشد، بیفتد.
نارسیده بر لب نوشینش آب
شد پر از بیجاده درج لعل ناب
هوش مصنوعی: هنگامی که به لبان شیرینش نزدیک شدم، احساس کردم که عشق و زیبایی واقعی در دل من ظهور کرد.
با لب خشک و دهان پر ز خون
آمد آن شه گوهر، از دریا برون
هوش مصنوعی: آن رهبر بزرگ با لبهایی خشک و دهانی پر از خون از دریا بیرون آمد.
شد چو شیر شرزه سوی رزمگاه
حیدرانه برد حمله بر سپاه
هوش مصنوعی: او مانند یک شیر قوی و شجاع به سوی میدان جنگ میرود و به سپاه دشمن حمله میکند.
از نهیب نعره های صف شکر
شد فلک بر صیحهٔ این المفر
هوش مصنوعی: به خاطر صدای بلند و نعرههای قوی صف، آسمان به لرزه درآمد و بر این فریاد شدید واکنش نشان داد.
گرم پیکار آن خدیو عشق کیش
که گرفتندش صحیفه عهد پیش
هوش مصنوعی: اگر در میانهی جنگها و نبردها، آن فرماندهی عشق را در نظر بگیریم، که او را با دستاوردهایی از عهد و پیمان بینظیر شناختند.
آمد از هاتف به گوش او ندا
از حجاب بارگاه کبریا
هوش مصنوعی: از جانب یک فرشته یا قدرت الهی، پیغامی به او رسید که از پس پردهای بزرگ و با عظمت آمد.
کای حسین ای نوح طوفان بلا
این همان عهد است و اینجا کربلا
هوش مصنوعی: ای حسین، تو مانند نوح در طوفان بلا هستی. اینجا کربلاست و همان عهد و پیمان است.
تو بدین رو که کنی جنگ آوری
پس که خواهد شد بلا را مشتری
هوش مصنوعی: اگر تو به جنگ و نبرد ادامه دهی، پس چه کسی خواهد بود که در نهایت با بلا و مصیبت روبهرو شود؟
تیغ اگر این است و بازو این که هست
در ره ما پس که خواهد داد دست
هوش مصنوعی: اگر این دستان و این شمشیرها در مسیر ما هستند، پس چه کسی خواهد توانست کمک کند یا دست یاری به ما بدهد؟
تو بدین نیرو که تازی بر سپاه
جان که خواهد داد جانان را به راه
هوش مصنوعی: تو آنچنان نیرویی داری که مانند شجاعان در میدان نبرد، جان خود را فدای عشق و معشوق میکنی.
هین فرود آ، ای شه پیمان درست
که بساط کبریائی زان توست
هوش مصنوعی: ای پادشاه، با احتیاط و آگاهانه فرود بیا؛ زیرا نشانههای بزرگی و عظمت از تو نشئت میگیرد.
مصطفی و مرتضی و فاطمه
چشم بر راهند با حوران همه
هوش مصنوعی: مصطفی، علی و فاطمه با حوران بهشتی منتظر هستند.
ای حریم وصل ما ماوای تو
اندرا خالی است اینجا جای تو
هوش مصنوعی: ای فضای وصال ما، اینجا جای تو خالی است و این مکان برای توست.
مغز را برگیر و ترک پوست کن
اندرا سیر جمال دوست کن
هوش مصنوعی: دل را از ظواهر خالی کن و به درک عمیق زیبایی محبوب بپرداز.
اندر آ، وجه الله باقی توئی
مقصد اقصی ز خلاقی توئی
هوش مصنوعی: وارد شو، چهرهی خداوند باقی است و تو هدف نهایی خلقت هستی.
چون پیام دوست از هاتف شنید
دست از پیکار دشمن بر کشید
هوش مصنوعی: وقتی پیام دوست را از فرشته شنید، دیگر جنگ با دشمن را کنار گذاشت.
گفت هاشا من نیم در عهد سست
این کشاکش ها همه از بهر توست
هوش مصنوعی: گفت که هرگز نمیتوانم در این زمانهی نامساعد قرار بگیرم و همهی این جدالها و تلاشها فقط به خاطر توست.
آشنای تو ز خود بیگانه است
خود توئی تو گر کسی در خانه است
هوش مصنوعی: دوست تو به خاطر خودت غریبه است، چون خود تو هستی، اگر کسی در دل و جایگاه خودش باشد.
عشق من با او حدیث اختیار
مسئله دور است اما دور یار
هوش مصنوعی: عشق من به او داستان انتخاب و اراده است، اما دوری از یار مسئلهای پیچیده و دشوار است.
عشق را نه قید نام است و نه ننگ
جمله بهر توست چه صلح و چه جنگ
هوش مصنوعی: عشق آزادی و بیقید و شرط دارد و به هیچ چیز وابسته نیست، در واقع همه چیز برای توست، چه در زمان صلح و چه در زمان جنگ.
صورت آئینه عکسی بیش نیست
جنبش و آرام او از خویش نیست
هوش مصنوعی: آینه فقط تصویر را نشان میدهد و هیچ حرکت یا سکونی که از خود دارد نیست.
این کشاکش نیستم از نقض عهد
قاتل خود را همی جویم به جهد
هوش مصنوعی: من درگیر این جدال نیستم و به خاطر عهد شکنی، به دنبال قاتل خود میگردم و برای یافتن او تلاش میکنم.
ورنه من بر مرگ از آن تشنه ترم
هین ببار ای تیرباران بر سرم
هوش مصنوعی: من به مرگ بیشتر از هر چیزی دیگر علاقهمندم، پس ای باران تیر، بر سرم بریز.