شمارهٔ ۳
ز اندیشه در بحر حیرت غریق
چو شیخی که گم کرده باشد طریق
سعادت نظر کرد در حال من
برآمد ز گل پای اقبال من
ز بد فعلی سگ نباشد عجیب
کز او گردد آزرده دل غریب
چو در طبع آتش فساد است و شر
مجو خیر از او و صلاح، ای پسر!
یواقیت و پیروزه و لعل و زر
فرح بخش و روجنده نور بصر
ولی آهن تیره دل سوخته است
ز ناری که در باطن افروخته است
کسی کو نه از نطفه طاهر است
در آیینه صورتش ظاهر است
تنی کو به مردی کند یال گیو
چه باکش ز سر پنجه جور دیو
بجز شر نشاید ز شیطان شوخ
که نفرین بر او باد و سنگ و کلوخ
همه رای دیو سیه رو خطاست
ز کردار خود زین سبب در بلاست
کسی را که طالع بود نحس و شوم
کند آرزوی خرابی چو بوم
منم لعل و خصم آهن خورده زنگ
براق از کجا و خر پیر لنگ
چو سگ را گزیدن بود در طباع
چرا با سگ انسان کند اجتماع
کسی کو شود همدم تیره مار
نبیند جز آسیب از آن نابکار
اگرچه بود نرم همچون حریر
تن شوم افعی، به دستش مگیر
چو اصلش خبیث است و بنیاد بد
ز بد کی کسی را نکویی رسد
ولیکن چو باشی تو نیکوسرشت
مخور غم که بدبخت نیکی نکشت
ز نیک و ز بد هرچه می پرورند
همه کشته خویشتن می حورند
مرا حق ز تریاک اکبر سرشت
چه نقصانم از عقرب کور زشت
چه زاید ز نیش سیه روی لنگ
ز دندان موشی ننالد پلنگ
سگ ناکس دون صفات نجس
ز نور قمر کی شود مقتبس
مرا معدن نوشدارو چو هست
چه باکم ز زنبور سوزن زن است
ولی نطفه شوم نحس حرام
جز آزار دانا نجوید مدام
زنی کو شد از اجنبی باردار
از آن غرچه زاید چنین زهرمار
چنین نقل کردند از کیقباد
که روح و روانش ز حق شاد باد
ثنا باد و تحسین بر آن شیرمرد
که نفرین بد بر زن نیک کرد
دگر گفته است آن شه بختیار
خردمند و روشندل و تاجدار
که گر زن نکو بودی و رایزن
زنان را «مزن » نام بودی نه «زن »
چنین است و حقا نکو گفته است
سخن را به حکمت چو در سفته است
چو آب و زمین هردو باشد تباه
نروید در آن بوم شیرین گیاه
چو فضل اله است معبود من
نباشد بجز فضل مقصود من
معینم چو فضل است و هادی هم او
بدین گر نفخرم نباشد نکو
همه انبیا زو خبر می دهند
به معبودیش جمله سر می دهند
وجود و هویت بر او قایم است
قدیم است و ذاتش از آن دایم است
چو بست امر او صورت کاف و نون
جهان از پس پرده آمد برون
زمین را ز گردون پرانوار کرد
دل خاک را گنج اسرار کرد
ز خاک سیه چرده شکلی بساخت
کز آن شکل شد حاصل او را شناخت
بدین مشعل مهر و قندیل ماه
بدین صحن پیروزه گون بارگاه
شناسنده گوهر خویش باش
که پیر قلندر شناسد تراش
منم نور مصباح «الله نور»
گزند حوادث ز من هست دور
دد و دیو را ره به معراج نیست
سر خوک شایسته تاج نیست
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز اندیشه در بحر حیرت غریق
چو شیخی که گم کرده باشد طریق
هوش مصنوعی: در ذهن خود غرق در حیرت و تردید است، مانند عارفی که راه خود را گم کرده باشد.
سعادت نظر کرد در حال من
برآمد ز گل پای اقبال من
هوش مصنوعی: سعادت به حال من نگاه کرد و به همین خاطر خوششانسیام از میان گلها شکوفا شد.
ز بد فعلی سگ نباشد عجیب
کز او گردد آزرده دل غریب
هوش مصنوعی: از رفتار بد یک سگ تعجبی نیست، زیرا از او دل آدمهای بیگانه به درد میآید.
چو در طبع آتش فساد است و شر
مجو خیر از او و صلاح، ای پسر!
هوش مصنوعی: اگر در طبیعت چیزی زشت و فساد وجود دارد، از آن خیر و خوبی نجو، پسر!
یواقیت و پیروزه و لعل و زر
فرح بخش و روجنده نور بصر
هوش مصنوعی: جواهراتی چون یاقوت، فیروزه، لعل و طلا، سبب شادی و روشنی چشمها هستند.
ولی آهن تیره دل سوخته است
ز ناری که در باطن افروخته است
هوش مصنوعی: اما آهنی که دلش تیره شده، از آتش درونیای سوخته است که درونش شعلهور است.
کسی کو نه از نطفه طاهر است
در آیینه صورتش ظاهر است
هوش مصنوعی: کسی که از نسل نیک و شریف نیست، در چهرهاش حقیقت وجودش نمایان است.
تنی کو به مردی کند یال گیو
چه باکش ز سر پنجه جور دیو
هوش مصنوعی: بدنی که مثل یال گیو قوی و مردانه باشد، چه از دست شیطانی که وسوسه میکند به خودش میترسد؟
بجز شر نشاید ز شیطان شوخ
که نفرین بر او باد و سنگ و کلوخ
هوش مصنوعی: به جز شرارت، هیچ چیز دیگری از شیطان بازیگوش ندارد، که نفرین بر او باد و باید به او سنگ و کلوخ پرتاب کرد.
همه رای دیو سیه رو خطاست
ز کردار خود زین سبب در بلاست
هوش مصنوعی: همه کسانی که به طرز نادرست فکر میکنند و به اعمال زشت خود ادامه میدهند، در واقع مسئول بروز مشکلات و سختیها هستند.
کسی را که طالع بود نحس و شوم
کند آرزوی خرابی چو بوم
هوش مصنوعی: هرکس که سرنوشتش بد و شوم باشد، آرزو میکند که خانه و کاشانهاش ویران شود.
منم لعل و خصم آهن خورده زنگ
براق از کجا و خر پیر لنگ
هوش مصنوعی: منم مانند جواهری گرانبها و دشمنم مانند آهن زنگ زدهاست که براق و درخشان است. نمیدانم از کجا آمدهام و این خر پیر لنگ چه نسبتی با من دارد.
چو سگ را گزیدن بود در طباع
چرا با سگ انسان کند اجتماع
هوش مصنوعی: اگر طبع و ذات یک موجود به این باشد که به آن آسیب برساند، چرا انسان با آن موجود همراهی میکند و به او نزدیک میشود؟
کسی کو شود همدم تیره مار
نبیند جز آسیب از آن نابکار
هوش مصنوعی: کسی که با بدیها و زشتیها همنشین شود، جز آسیب و ضرر از آنها چیزی نمیبیند.
اگرچه بود نرم همچون حریر
تن شوم افعی، به دستش مگیر
هوش مصنوعی: هرچند که آن موجود نرم و لطیف مانند حریر به نظر میرسد، اما همچنان به عنوان یک افعی خطرناک است و نباید به دستش گرفت.
چو اصلش خبیث است و بنیاد بد
ز بد کی کسی را نکویی رسد
هوش مصنوعی: وقتی که اصل و بنیاد چیزی ناپاک و بد باشد، از آن چیز خوبی به هیچکس نمیرسد.
ولیکن چو باشی تو نیکوسرشت
مخور غم که بدبخت نیکی نکشت
هوش مصنوعی: اگر تو فردی نیکوکار و خوش خلق هستی، نگران نباش که بدبختی نمیتواند نیکی تو را از بین ببرد.
ز نیک و ز بد هرچه می پرورند
همه کشته خویشتن می حورند
هوش مصنوعی: هر چیزی که بر سر نیک و بد پرورش مییابیم، در نهایت به خود ما آسیب میزند و تجربهای از خودمان را رقم میزند.
مرا حق ز تریاک اکبر سرشت
چه نقصانم از عقرب کور زشت
هوش مصنوعی: من از خواص و اثرات تریاک بزرگ بیبهره نیستم، پس چه کمبودی میتوانم از عقرب کور و زشت داشته باشم؟
چه زاید ز نیش سیه روی لنگ
ز دندان موشی ننالد پلنگ
هوش مصنوعی: هیچ دلیلی برای نالیدن پلنگ از نیش موش وجود ندارد، زیرا قدرت و موقعیت پلنگ بسیار بالاتر از موش است و نباید به خاطر یک زخم کوچک از موجودی ضعیف ناراحت شود.
سگ ناکس دون صفات نجس
ز نور قمر کی شود مقتبس
هوش مصنوعی: سگ پست و بیلیاقت با صفات ناپسند چگونه میتواند از نور ماه بهرهمند شود؟
مرا معدن نوشدارو چو هست
چه باکم ز زنبور سوزن زن است
هوش مصنوعی: وقتی که من دارویی شفا بخش دارم، چه اهمیتی دارد که زنبور نیش بزند؟
ولی نطفه شوم نحس حرام
جز آزار دانا نجوید مدام
هوش مصنوعی: تنها نتیجه نطفهای ظاهراً شوم و نحس، جز آزار و دردسر برای افراد دانا نخواهد بود و همیشه موجب زحمت میشود.
زنی کو شد از اجنبی باردار
از آن غرچه زاید چنین زهرمار
هوش مصنوعی: زنی که از یک غریبه باردار شده، فرزندی به دنیا میآورد که مانند زهر مار است.
چنین نقل کردند از کیقباد
که روح و روانش ز حق شاد باد
هوش مصنوعی: چنین گفتهاند که کیقباد، روح و جانش به لطف خدا شاد باشد.
ثنا باد و تحسین بر آن شیرمرد
که نفرین بد بر زن نیک کرد
هوش مصنوعی: درود و ستایش به مرد شجاعی که به زن نیکوکار بدی کرد و بر او نفرین فرستاد.
دگر گفته است آن شه بختیار
خردمند و روشندل و تاجدار
هوش مصنوعی: آن پادشاه دانا و روشن ضمیر، که خوشبخت و با تاج و تخت است، سخن دیگری بیان کرده است.
که گر زن نکو بودی و رایزن
زنان را «مزن » نام بودی نه «زن »
هوش مصنوعی: اگر زن نیکو و خردمندی میبود، زنان را باید نامی دیگر مینهادند و نه به نام «زن».
چنین است و حقا نکو گفته است
سخن را به حکمت چو در سفته است
هوش مصنوعی: این موضوع درست است و به خوبی بیان شده است که وقتی سخن با حکمت همراه باشد، ارزش و اهمیت بیشتری پیدا میکند.
چو آب و زمین هردو باشد تباه
نروید در آن بوم شیرین گیاه
هوش مصنوعی: اگر آب و زمین هر دو خراب شوند، در آن سرزمین دلنشین هیچ گیاهی رشد نخواهد کرد.
چو فضل اله است معبود من
نباشد بجز فضل مقصود من
هوش مصنوعی: زمانی که خداوند فضل و رحمتش شامل حال من باشد، هیچ چیز جز همین رحمت و لطف او برای من مطلوب نیست.
معینم چو فضل است و هادی هم او
بدین گر نفخرم نباشد نکو
هوش مصنوعی: من مثل علم و دانش هستم و او دلیل و هدایتگر است؛ اگر به خود ننازم، این به خودی خود نیکوست.
همه انبیا زو خبر می دهند
به معبودیش جمله سر می دهند
هوش مصنوعی: تمام پیامبران به ما اطلاع میدهند که همه به خداوند معبود خود ایمان دارند و به او تسلیم هستند.
وجود و هویت بر او قایم است
قدیم است و ذاتش از آن دایم است
هوش مصنوعی: وجود و هویت او ثابت و استوار است، او از ازل وجود داشته و ذات او همیشه پابرجاست.
چو بست امر او صورت کاف و نون
جهان از پس پرده آمد برون
هوش مصنوعی: زمانی که فرمان او تمام شد، جهان با شکل کاف و نون از پشت پرده نمایان شد.
زمین را ز گردون پرانوار کرد
دل خاک را گنج اسرار کرد
هوش مصنوعی: زمین را با نور آسمان روشن کرد و دل خاک را به رازهای گرانبها آراسته ساخت.
ز خاک سیه چرده شکلی بساخت
کز آن شکل شد حاصل او را شناخت
هوش مصنوعی: از خاک تیره، شکلی ساخته شده است که نتیجه آن، هویت او را مشخص کرده است.
بدین مشعل مهر و قندیل ماه
بدین صحن پیروزه گون بارگاه
هوش مصنوعی: با این مشعل عشق و نور ماه، در این میدان زرق و برق مانند کاخ.
شناسنده گوهر خویش باش
که پیر قلندر شناسد تراش
هوش مصنوعی: خودت را بشناس و به ارزش درونیت آگاه باش، زیرا انسان خِرَد و دانایی مانند پیر قلندر، ارزش واقعی تو را درک میکند.
منم نور مصباح «الله نور»
گزند حوادث ز من هست دور
هوش مصنوعی: من مانند چراغی روشن هستم که با نور الهی روشن شدهام و بلایای دنیاست که هیچ آسیبی به من نمیزند.
دد و دیو را ره به معراج نیست
سر خوک شایسته تاج نیست
هوش مصنوعی: هیچ راهی برای دد و دیو به عروج و کمال وجود ندارد و سر خوک نیز شایستهی تاج و مقام نیست.