گنجور

شمارهٔ ۲

ای بی خبر از حقیقت خویش!
از غصه بیش و کم دلت ریش
دیوت زده راه و کرده عریان
از کسوت عقل و دین و ایمان
در چنبر دیو کرده گردن
مستغرق ما و غره من
مغرور حیات پنج روزه
چون گوشه نشین به زهد و روزه
بر طول امل نهاده بنیاد
سرمایه عمر داده بر باد
با دیو قرین و از خدا دور
ابلیس صفت به زهد مغرور
جز محنت و حسرت و خسارت
حاصل نشود از این تجارت
دلداده به اهرمن چرایی؟
خالی ز محبت خدایی
سر پیش فکنده ای چو حیوان
رو کرده چو غول در بیابان
کارت شب و روز خورد و خواب است
فکرت همه کار ناصواب است
مشغول مشو به لذت جسم
تا گم نشوی ز صورت اسم
ای دور ز خانه طریقت!
بیگانه ز عالم حقیقت
با بحر وجود آشنا شو
جویای صفات و ذات ما شو
ما آب حیات و عین ذاتیم
ما نسخه عالم صفاتیم
ماییم رضای کبریایی
ماییم کتابت خدایی
ما سی و د حرف لایزالیم
ما مظهر ذات بی زوالیم
قایم به وجود ماست اشیا
بی هستی ما کجاست اشیا؟
بگشا نظر و جمال ما بین
حسن رخ و خط و خال ما بین
ماییم دم مسیح مریم
ماییم حروف اسم اعظم
ماییم طلسم گنج پنهان
ماییم به حق حقیقت جان
ماییم کلیم و طور سینا
ماییم لقا و عین بینا
ماییم کتاب و لوح و خامه
ماییم بیان عرش نامه
ماییم شراب و جام ساقی
ماییم اساس ملک باقی
در پرده دل چو غنچه پنهان
چون گل ز نسیم خویش خندان
چون سرو به گل ز عشق دلبر
پا رفته فرو و دست بر سر
ما نوح و سفینه نجاتیم
ما آب حیات کایناتیم
آن دلبر گلعذار ماییم
دل داده به یار و یار ماییم
ارخای عنان نفس کرده
مست از می جهل و می نخورده
ایام حیات کرده ضایع
نایافته ره به صنع صانع
در قلزم جهل گشته ای غرق
«بر» را از «هر» نکرده ای فرق
گم کرده ره صواب و دانش
در فکر جهان و این و آنش
چند از پی حرص و آز پویی
مهمل شنوی، گزاف گویی؟
در کار جهان چو بسته ای دل
زین ره نرسد کسی به منزل
تا کی غم خورد و خواب و شهوت
ای عشوه نفس کرده محوت!
چون واو شش است اوحد ذات
چون شش جهت از میانه برخاست
«اوحد» برود «احد» بماند
پیداست کز آن چه حد بماند
خوی ددی از مزاج بگذار
انسان شو و سر ز پیش بردار
بی کبر و نفاق و بی ریا شو
آیینه ذات کبریا شو
ماییم چو مصحف الهی
ماییم سفید و هم سیاهی
چون لاله کشیده داغ بر دل
چون سنبل زلف در سلاسل
از فضل خدای گشته فاضل
مقصود نسیمی کرده حاصل

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای بی خبر از حقیقت خویش!
از غصه بیش و کم دلت ریش
هوش مصنوعی: ای کسی که از واقعیت وجود خود بی‌خبری! دل‌ات از غم و اندوه پاره‌پاره شده است.
دیوت زده راه و کرده عریان
از کسوت عقل و دین و ایمان
هوش مصنوعی: دیوانه‌ای که راه را گم کرده و از لباس عقل و ایمان برهنه شده است.
در چنبر دیو کرده گردن
مستغرق ما و غره من
هوش مصنوعی: ما در یک دایره هراس‌انگیز محاصره شده‌ایم و غرق در حالتی از عدم آگاهی و فریب هستیم.
مغرور حیات پنج روزه
چون گوشه نشین به زهد و روزه
هوش مصنوعی: انسانی که به زندگی کوتاه دنیا مغرور شده، در حالتی از خود را به زهد و روزه زدن گوشه‌نشین شده است.
بر طول امل نهاده بنیاد
سرمایه عمر داده بر باد
هوش مصنوعی: زندگی را صرف امید و آرزوهای دور و دراز کرده و سرمایه ارزشمند عمر را بیهوده wasting کرده‌ای.
با دیو قرین و از خدا دور
ابلیس صفت به زهد مغرور
هوش مصنوعی: کسی که با شیطان هم‌نشین شده و از خدا دور است، با زهد و پارسایی خود را فریب می‌دهد و مغرور می‌شود.
جز محنت و حسرت و خسارت
حاصل نشود از این تجارت
هوش مصنوعی: این کار هیچ نتیجه‌ای جز درد، اندوه و ضرر نخواهد داشت.
دلداده به اهرمن چرایی؟
خالی ز محبت خدایی
هوش مصنوعی: چرا کسی که عاشق اهریمن است، احساس می‌کند؟ او از محبت الهی بی‌نصیب است.
سر پیش فکنده ای چو حیوان
رو کرده چو غول در بیابان
هوش مصنوعی: در این بیت، به تصویرسازی از شخصی اشاره شده که سرش را پایین انداخته و حالتی مانند حیوان به خود گرفته است، و همچنین به ویژگی‌های ترسناک و ظاهری وحشی شبیه غول در بیابان اشاره شده است. این توصیف نشان‌دهنده ضعف یا تسلیم در برابر یک وضعیت است و همچنین می‌تواند به احساس بد یا ترس از محیط اطراف اشاره کند.
کارت شب و روز خورد و خواب است
فکرت همه کار ناصواب است
هوش مصنوعی: در روز و شب تلاش و فعالیت تو به خواب و استراحت می‌گذرد، ولی فکر و اندیشه‌ات در پی کارهای نادرست و بی‌خود است.
مشغول مشو به لذت جسم
تا گم نشوی ز صورت اسم
هوش مصنوعی: به خودت اجازه نده که در لذت‌های دنیوی غرق شوی، تا از حقیقت و جوهره‌ی وجودت دور نشوی.
ای دور ز خانه طریقت!
بیگانه ز عالم حقیقت
هوش مصنوعی: ای دور از مسیر حقیقت! دور از دنیای واقعی و واقعیات.
با بحر وجود آشنا شو
جویای صفات و ذات ما شو
هوش مصنوعی: با عمق وجود آشنا شو و به جستجوی ویژگی‌ها و ماهیت ما بپرداز.
ما آب حیات و عین ذاتیم
ما نسخه عالم صفاتیم
هوش مصنوعی: ما همچون آب حیات هستیم و در اصل وجود خود تجلی‌گریم. ما نماینده و الگویی از ویژگی‌های جهان هستیم.
ماییم رضای کبریایی
ماییم کتابت خدایی
هوش مصنوعی: ما وجود ما تجلی رضایت و اراده الهی است و ما نشانه‌ای از کتاب پروردگار هستیم.
ما سی و د حرف لایزالیم
ما مظهر ذات بی زوالیم
هوش مصنوعی: ما همیشه و همیشگی هستیم و نماد وجودی هستیم که هیچ‌گاه دچار زوال و نابودی نمی‌شود.
قایم به وجود ماست اشیا
بی هستی ما کجاست اشیا؟
هوش مصنوعی: وجود اشیا به وجود ما وابسته است؛ پس اگر ما وجود نداشته باشیم، اشیا کجا هستند؟
بگشا نظر و جمال ما بین
حسن رخ و خط و خال ما بین
هوش مصنوعی: نگاهت را باز کن و زیبایی ما را ببین، در میان زیبایی صورت و خطوط و لکه‌هایم.
ماییم دم مسیح مریم
ماییم حروف اسم اعظم
هوش مصنوعی: ما به قدرت و لطافت خاصی که در مسیح مریم وجود دارد، شبیه هستیم و همچنین تجلی حروف و نام بزرگ و معنوی که به همه چیز معنا می‌دهد.
ماییم طلسم گنج پنهان
ماییم به حق حقیقت جان
هوش مصنوعی: ما خود رمزی هستیم که گنج پنهان را آشکار می‌کند، ما نمایانگر حقیقت و روح واقعی هستیم.
ماییم کلیم و طور سینا
ماییم لقا و عین بینا
هوش مصنوعی: ما مانند کلیم الله هستیم و در کوه طور حضور داریم، ما ملاقات‌ کننده و بینا هستیم.
ماییم کتاب و لوح و خامه
ماییم بیان عرش نامه
هوش مصنوعی: ما خود کتاب و لوح و قلم هستیم و بیان‌گر نوشته‌های بلند آسمانی.
ماییم شراب و جام ساقی
ماییم اساس ملک باقی
هوش مصنوعی: ما چون شراب هستیم و ساقی ما که جام‌ها را در دست دارد، ما اساس و پایه‌گذار دنیای جاودانه هستیم.
در پرده دل چو غنچه پنهان
چون گل ز نسیم خویش خندان
هوش مصنوعی: در دل مثل یک غنچه پنهانم و مانند گل از نسیم خوشحال و خندانم.
چون سرو به گل ز عشق دلبر
پا رفته فرو و دست بر سر
هوش مصنوعی: به خاطر عشق محبوب، مانند درخت سروی که به گل نشسته، دل پر از عشق و شور دارم و دست بر سر خود نهاده‌ام.
ما نوح و سفینه نجاتیم
ما آب حیات کایناتیم
هوش مصنوعی: ما مانند نوحیم که سفینه‌ای برای نجات دیگران داریم و به نوعی آب حیات جهان هستیم.
آن دلبر گلعذار ماییم
دل داده به یار و یار ماییم
هوش مصنوعی: ما به عشق آن معشوق زیبا، دل باخته‌ایم و خود را عاشق او می‌دانیم.
ارخای عنان نفس کرده
مست از می جهل و می نخورده
هوش مصنوعی: عشق و احساسات زیبایی که انسان را مست می‌کند، باعث شده تا او از حقیقت و آگاهی دور شود و در غفلت به سر ببرد. انسان در این حالت، کنترل خود را از دست می‌دهد و به سمت جهل و نادانی می‌رود.
ایام حیات کرده ضایع
نایافته ره به صنع صانع
هوش مصنوعی: روزهای زندگی به هدر نرفته و هنوز راهی به سوی خالق پیدا نکرده‌ای.
در قلزم جهل گشته ای غرق
«بر» را از «هر» نکرده ای فرق
هوش مصنوعی: در دریای جهل غرق شده‌ای و نتوانسته‌ای میان «هر» و «بر» تفاوت قائل شوی.
گم کرده ره صواب و دانش
در فکر جهان و این و آنش
هوش مصنوعی: شخصی که در پی حقیقت و دانش است، در تلاش برای درک دنیا و حواشی آن سرگشته و سردرگم شده است.
چند از پی حرص و آز پویی
مهمل شنوی، گزاف گویی؟
هوش مصنوعی: چند بار به دنبال طمع و خواسته‌های بیهوده می‌روی و بیهوده حرف‌ها را می‌شنوی؟
در کار جهان چو بسته ای دل
زین ره نرسد کسی به منزل
هوش مصنوعی: اگر در مسائل دنیا دل خود را رها کنی و وابستگی نداشته باشی، هیچ‌کس نمی‌تواند به مقصد مورد نظر خود برسد.
تا کی غم خورد و خواب و شهوت
ای عشوه نفس کرده محوت!
هوش مصنوعی: تا کی باید غمگین بمانی و در خواب و تمایلات دنیوی غرق شوی، ای نفس که به خاطر زیبایی‌ها به تو گرایش پیدا کرده‌ام؟
چون واو شش است اوحد ذات
چون شش جهت از میانه برخاست
هوش مصنوعی: وقتی که واو به عدد شش تبدیل می‌شود، اوحد ذات نیز شبیه به این است که شش جهت از مرکز خارج می‌شوند.
«اوحد» برود «احد» بماند
پیداست کز آن چه حد بماند
هوش مصنوعی: اگر فردی عناوین و نام‌های بهتری را انتخاب کند، در واقع چیزی از آن ویژگی یا صفات منحصر به فرد نمی‌کاهد و همچنان جوهره اصلی باقی می‌ماند.
خوی ددی از مزاج بگذار
انسان شو و سر ز پیش بردار
هوش مصنوعی: خوی دد را کنار بگذار و انسانیت را در خود پرورش بده و از خودخواهی دست بردار.
بی کبر و نفاق و بی ریا شو
آیینه ذات کبریا شو
هوش مصنوعی: به خود فرومایگی و دورویی را کنار بگذار و سعی کن مانند آینه‌ای صاف و شفاف باشی که حقیقت بزرگ خداوند را نشان می‌دهد.
ماییم چو مصحف الهی
ماییم سفید و هم سیاهی
هوش مصنوعی: ما مانند کتاب الهی هستیم، که هم سفید و هم سیاه را در خود دارد.
چون لاله کشیده داغ بر دل
چون سنبل زلف در سلاسل
هوش مصنوعی: دل همچون لاله‌ای داغ و سوختگی دارد و زلف‌ها به‌سان سنبل، در بند و زنجیر گرفتارند.
از فضل خدای گشته فاضل
مقصود نسیمی کرده حاصل
هوش مصنوعی: به لطف خدا، فردی با فضیلت و هدفمند شده و نسیمی که وزیده، ثمره‌ای به همراه داشته است.