گنجور

شمارهٔ ۱

آن شه والای گرامی گهر
واقف اسرار قضا و قدر
عالم تنزیل و کتاب کریم
عارف تأویل کلام قدیم
مظهر اسرار الهی بود
مظهر انوار کماهی بود
مرغ خرد طوطی بستان او
روح قدس طفل دبستان او
پادشه ملک ولایت بود
والی اقلیم هدایت بود
ما کشف از فضل علیم و قدیم
بر دل او سر الف لام میم
عقل که افراخت به دانش لوا
خواند به لوحش الف و با و تا
هرچه بر این لوح زبرجد بود
در نظرش تخته ابجد بود
چون قلم قدرت حی قدیم
کرد کتابت الف و لام و میم
بر رخ چون ماه تمامش نگاشت
راز که در تخته ابداع داشت
طینت او را چو خدا می سرشت
بر رخ او سی و دو خط می نوشت
از رخ او آتش موسی عیان
از دم او معجز عیسی بیان
آینه روی خدا روی او
خط خدا سلسله موی او
مصحف مجد است سراپای او
عرش خدا هم دل دانای او
هیکل او مصحف مجد خداست
چار کتاب است بدین بر گواست
کعبه مثال بدن پاک اوست
عرش مثال دل دراک اوست
خیمه افلاک بدین زیب و برگ
خیمه اقبال ورا نیم ترگ
خیمه میعاد ورا شامی است
بارگه فضل ورا شاهی است
علت غایی وجود همه
مقصد و مقصود ز بود همه
واسطه سلسله کاینات
رابطه ضابطه ممکنات
مبداء این دایره و منتهی است
مصدر فیضی که بلا انتهی است
مایه از او یافت جهان وجود
سایه او بود وجودی که بود
جنبش این سلسله از مهر اوست
جوشش این بحر مودت ز اوست
گوهر او مشرق خورشید ذات
عنصر او مطلع نور و صفات
قفل گشای در گنج هدی
راه نمای همه سوی خدا
مصدر هر فیض که فیاض راست
مظهر حق مظهر ذات خداست
عرش برین گرچه سریر خداست
در نظرش یافته نور و صفاست
سدره اگرچه به بسی منتهی است (؟)
از عددش یافته نشو و نماست
دیده در آیینه حق روبرو
گشت منور همه از نور او
حکمت ابداع همه ممکنات
سر وجود همه کاینات
هم غرض گردش چرخ برین
هم سبب سکه سطح زمین
هم سبب مبداء و اصل مآب
هم غرض بودن یوم الحساب
آنچه در این دایره شش در است
آنچه در این سلسله بی سر است
کرد به یک حرف بیان همه
داد به یک نقطه نشان همه
علم که بود از همه اندر حجاب
گشت بر او کشف بلا ارتیاب
علم که خاص است به دانای غیب
در نظرش هست بلا شک و ریب
دوستی اش حبل متین یقین
بندگیش عروه وثقی وتین
بنده او جمله کروبیان
مجلس او مجلس روحانیان
کاشف اسرار ابد از ازل
عارف ذات احد لم یزل
حبل و دادش ز پی اعتصام
عروه وثقی است بلا انفصام
شمع هدی قوت عین خلیل
فضل خدا قوت دین خلیل
فهم کن از اسم شریف و جمیل
آمدن یوشع عمآنویل
هادی دین یحیی یوسف بیان
مظهر حق نوح سلیمان مکان
خضر بیان موسی دریا شکاف
واسطه دوده عبد مناف
قطب زمان آدم احمد نسب
فخر جهان آدم عیسی حسب
مستغنی عن الالقاب والثناء
ذلک فضل الله یوتی من یشاء
پادشه دنیی و دین، فضل حق
برده ز مجموع به دانش سبق
فاتحه دفتر «کن » اسم او
خاتمه نسخه حق جسم او
نیک تأمل کنی از آدم اوست
کشف همه قاعده خاتم اوست
فاش کنم راز و بگویم صریح
بوالبشر است این و ذبیح ذبیح
آنچه بر او رفت همه دیده بود
سر خدا جمله پسندیده بود
گفت به تصریح و به نص کلام
دیدن حور است مرا در خیام
دیدن حورا نبود بی حتوف
هست جنان تحت ظلال سیوف
فهم کن از ذکر کلام قدیم
نص «فدیناه بذبح عظیم »
بهر خلاص همه بندگان
آنچه رسیدند هم آیندگان
کرد جدا جان و تن پاک را
کرد رها مصطبه خاک را

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.