گنجور

شمارهٔ ۹۶

مأوای غمت جز دل پردرد نباشد
تشریف بلا جامه هر مرد نباشد
ای سرو گل اندام! که در باغ دو عالم
چون روی دلارای تو یک ورد نباشد
بر بوی سر زلف تو یک گوشه نشین نیست
امروز در این شهر که شبگرد نباشد
شهباز غم عشق رخت صید نسازد
آن را که دل از حادثه پردرد نباشد
در عشق رخت آنکه شد افروخته چون شمع
بی دیده گریان و رخ زرد نباشد
از گرمی اشکم چه عجب دیده اگر سوخت
خون جگر است اشک من آن سرد نباشد
گردی به من آر از درش ای باد کزان در
چون بهتر از این هیچ ره آورد نباشد
جز خون جگر هرچه خوری در غم عشقش
ای عاشق سودازده! در خورد نباشد
بر خاک درش آب زن، ای دیده خونبار!
تا بر در یار از ره ما گرد نباشد
گرچه همه درد است غم عشق تو، خون باد
آن دل که به جان طالب این درد نباشد
در عشق تو فرد است نسیمی ز دو عالم
عاشق نبود کز دو جهان فرد نباشد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مأوای غمت جز دل پردرد نباشد
تشریف بلا جامه هر مرد نباشد
هوش مصنوعی: محل آرامش غم تو فقط دل رنجور است و لباس سختی و بلا بر دوش هر مردی نمی‌تواند باشد.
ای سرو گل اندام! که در باغ دو عالم
چون روی دلارای تو یک ورد نباشد
هوش مصنوعی: ای سرو زیبا! در هیچ کجای این دنیا، چه در این دنیا و چه در آن دنیا، مانند چهره دل‌انگیز تو وجود ندارد.
بر بوی سر زلف تو یک گوشه نشین نیست
امروز در این شهر که شبگرد نباشد
هوش مصنوعی: در این شهر، امروز کسی نیست که به خاطر بوی موی تو در گوشه‌ای نشسته باشد و شبگرد باشد؛ یعنی هیچ‌کس اینقدر شیفته و دیوانه نیست که بخواهد برای تو وقت صرف کند.
شهباز غم عشق رخت صید نسازد
آن را که دل از حادثه پردرد نباشد
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که به دنبال عشق است، نمی‌تواند از دل کسی شکار کند که دلی از تجربه‌های تلخ و دردناک نداشته باشد.
در عشق رخت آنکه شد افروخته چون شمع
بی دیده گریان و رخ زرد نباشد
هوش مصنوعی: در عشق، کسی که مانند شمع در حال سوختن است، نباید بی‌چشم گریان و با چهره‌ای زرد باشد.
از گرمی اشکم چه عجب دیده اگر سوخت
خون جگر است اشک من آن سرد نباشد
هوش مصنوعی: اگر اشک من گرم و سوزان باشد، عجیب نیست که چشمانم بسوزند؛ چرا که اشک من همانند خون دل، سرد نمی‌ماند.
گردی به من آر از درش ای باد کزان در
چون بهتر از این هیچ ره آورد نباشد
هوش مصنوعی: به من از آن در خواهش کن ای باد، چون از آنجا هیچ چیز بهتر از این نمی‌توان به دست آورد.
جز خون جگر هرچه خوری در غم عشقش
ای عاشق سودازده! در خورد نباشد
هوش مصنوعی: غیر از خون جگر، هر چیزی که برای عشق او بخوری، ای عاشق پریشان‌حالت، فایده‌ای ندارد.
بر خاک درش آب زن، ای دیده خونبار!
تا بر در یار از ره ما گرد نباشد
هوش مصنوعی: عزیزم، با اشک‌های خود بر خاک در محبوب آب بپاش، تا بر در او گرد و غبار راه ما نماند و دل‌نگرانی نداشته باشیم.
گرچه همه درد است غم عشق تو، خون باد
آن دل که به جان طالب این درد نباشد
هوش مصنوعی: هرچند که غم عشق تو همه جا درد و غم است، ولی دل‌هایی که حاضر به تحمل این درد نیستند، مانند خون بدری هستند.
در عشق تو فرد است نسیمی ز دو عالم
عاشق نبود کز دو جهان فرد نباشد
هوش مصنوعی: در عشق تو، هیچ نسیمی نیست که از دو جهان به یاد تو عاشق باشد، زیرا در این عشق، هیچ فردی وجود ندارد که از دو جهان جدا باشد.