گنجور

شمارهٔ ۹

ساقیا آمد به جوش از شوق لعلت جان ما
خضر مایی، می بیار از چشمه حیوان ما
با لب لعلت به جان بستیم پیمان در ازل
تا ابد پیمانه لعل تو و پیمان ما
درد بی درمان ما را چاره جز وصل تو نیست
ای وصالت چاره ساز درد بی درمان ما
عاشقان را در دو عالم جان جانان خود تویی
کی بود غیر از تو جانی ای دل و جانان ما
روضه رضوان ما جز خطه کوی تو نیست
روضه ای کو غیر از این؟ ای روضه رضوان ما
چشم یعقوب از غم روی چو ماهت شد سفید
سر بر آر از قعر چاه ای یوسف کنعان ما
بر گل و ریحان نمی خواهم که اندازم نظر
تا که باشد زلف و رخسارت گل و ریحان ما
عاقبت خواهد ز ما دودی به روزن برشدن
کی چنین پنهان بماند آتش سوزان ما؟
کشتی چون نوح اگر داری نخواهی غرق شد
گر بگیرد کوه و صحرا سر بسر طوفان ما
جوهری نیکو شناسد قیمت در یتیم
هم تو دانی قدر خود ای گوهر عمان ما
سوره زلف و رخت، نور و دخان آمد ز حق
ای ز رحمن گشته منزل سوره ای در شأن ما
مصحف روی تو می خوانیم از حق در ازل
ای کلام ناطق این است آیت قرآن ما
عمر در سودای زلفت رفت و راه آخر نشد
آه از این سودای دور و راه بی پایان ما
شد به سر، گردان نسیمی در هوایت چون فلک
ای اسیر بند زلفت جان سرگردان ما

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ساقیا آمد به جوش از شوق لعلت جان ما
خضر مایی، می بیار از چشمه حیوان ما
هوش مصنوعی: ای ساقی، از شوق زیبایی تو بسیار سرمست و شاداب هستم. تو مایهٔ حیات و جوانی ما هستی، پس برای ما از چشمهٔ حیات، می بیاور.
با لب لعلت به جان بستیم پیمان در ازل
تا ابد پیمانه لعل تو و پیمان ما
هوش مصنوعی: ما با لب‌های سرخ تو در آغاز آفرینش پیمانی بسته‌ایم که تا ابد ادامه خواهد داشت، پیمان تو و پیمان ما، در مورد شربت خوش طعم تو.
درد بی درمان ما را چاره جز وصل تو نیست
ای وصالت چاره ساز درد بی درمان ما
هوش مصنوعی: دردی که ما داریم هیچ درمانی جز رسیدن به تو ندارد. ای تو که با وصل کردنت، این درد بی‌پایان را درمان می‌کنی.
عاشقان را در دو عالم جان جانان خود تویی
کی بود غیر از تو جانی ای دل و جانان ما
هوش مصنوعی: عاشقان در هر دو جهان فقط تو را به عنوان جان جانان خود می‌شناسند. آیا غیر از تو کسی وجود دارد که جان و دل ما باشد؟
روضه رضوان ما جز خطه کوی تو نیست
روضه ای کو غیر از این؟ ای روضه رضوان ما
هوش مصنوعی: بهشت و سرزمین خوشبختی ما تنها در کنار تو و در کوی تو قرار دارد. آیا بهشت دیگری جز این در جهان وجود دارد؟ ای سرزمین خوشبختی ما.
چشم یعقوب از غم روی چو ماهت شد سفید
سر بر آر از قعر چاه ای یوسف کنعان ما
هوش مصنوعی: چشم یعقوب به خاطر غم دوری‌ات مثل برف سفید شده است. از عمق چاه بیرون بیا ای یوسف عزیز ما.
بر گل و ریحان نمی خواهم که اندازم نظر
تا که باشد زلف و رخسارت گل و ریحان ما
هوش مصنوعی: من نمی‌خواهم بر گل و خوشبوایی نگاه کنم، زیرا زیبایی زلف و چهره‌ات برای من از هر گل و گیاهی زیباتر است.
عاقبت خواهد ز ما دودی به روزن برشدن
کی چنین پنهان بماند آتش سوزان ما؟
هوش مصنوعی: در نهایت، دود ناشی از آتش ما به شیار روزن خواهد رسید. آیا می‌توان آتش سوزان ما این‌قدر پنهان بماند؟
کشتی چون نوح اگر داری نخواهی غرق شد
گر بگیرد کوه و صحرا سر بسر طوفان ما
هوش مصنوعی: اگر کشتی‌ات مثل کشتی نوح باشد، هرگز غرق نخواهی شد، حتی اگر کوه‌ها و دشت‌ها در طوفانی فراگیر شوند.
جوهری نیکو شناسد قیمت در یتیم
هم تو دانی قدر خود ای گوهر عمان ما
هوش مصنوعی: جواهری با ارزش، قیمت خود را در هر شرایطی می‌شناسد. تو نیز باید بدانی که چه مقدار ارزش و جایگاه داری، ای گوهر باارزش ما.
سوره زلف و رخت، نور و دخان آمد ز حق
ای ز رحمن گشته منزل سوره ای در شأن ما
هوش مصنوعی: محبت و زیبایی تو همچون نوری است که از حق به ما رسیده، ای کسی که رحمت در وجود تو نمایان است. ما در این مکان مقام والایی داریم که به خاطر توست.
مصحف روی تو می خوانیم از حق در ازل
ای کلام ناطق این است آیت قرآن ما
هوش مصنوعی: ما کتاب آسمانی تو را به زبان می‌آوریم و از حقیقت جاودان می‌گوییم، ای کلامی که صحبت می‌کنی، این نشانه‌ای از قرآن ماست.
عمر در سودای زلفت رفت و راه آخر نشد
آه از این سودای دور و راه بی پایان ما
هوش مصنوعی: عمرم در آرزوی موهای تو سپری شد و هرگز به پایان نرسید. آه که این آرزو چقدر دور است و راه ما به هیچ جا نمی‌رسد.
شد به سر، گردان نسیمی در هوایت چون فلک
ای اسیر بند زلفت جان سرگردان ما
هوش مصنوعی: نسیمی در حالت عشق تو به دور سرم می‌چرخد، همچون گردشی که در آسمان وجود دارد. ای کسی که ما به زلف‌های پیچیده‌ات اسیر شده‌ایم، جان ما بی‌قرار و سرگردان است.