شمارهٔ ۷۸
دلی دارم که در وی غم نگنجد
چه جای غم؟ که شادی هم نگنجد
میان ما و یار همدم ما
اگر همدم نباشد دم نگنجد
دلی کو فارغ است از سور و ماتم
در او هم سور و هم ماتم نگنجد
جز انگشتی که عالم خاتم اوست
دگر چیزی در این خاتم نگنجد
زبان درکش نسیمی خود ز گفتار
مگو چیزی که در عالم نگنجد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلی دارم که در وی غم نگنجد
چه جای غم؟ که شادی هم نگنجد
هوش مصنوعی: من دلی دارم که در آن حتی غم جا ندارد، پس چگونه ممکن است شادی در آن بگنجد؟
میان ما و یار همدم ما
اگر همدم نباشد دم نگنجد
هوش مصنوعی: اگر در میان ما و محبوبمان کسی که همدلی کند وجود نداشته باشد، هیچ چیزی به خوبی و خوشی پیش نمیرود.
دلی کو فارغ است از سور و ماتم
در او هم سور و هم ماتم نگنجد
هوش مصنوعی: دلهایی که از شادی و غم خالی هستند، نمیتوانند همزمان شاد و غمگین باشند.
جز انگشتی که عالم خاتم اوست
دگر چیزی در این خاتم نگنجد
هوش مصنوعی: جز انگشتی که نماد پایان و کاملبودن است، هیچ چیز دیگری در این نشانه وجود ندارد.
زبان درکش نسیمی خود ز گفتار
مگو چیزی که در عالم نگنجد
هوش مصنوعی: زبانت را رها کن و به آرامی بگذر؛ چیزی بگو که در دنیای وجود ندارد و نمیتوان در کلمات بیان کرد.