گنجور

شمارهٔ ۷۶

دست قدرت بر عذارت خال مشکین تا نهاد
جان فتاد از غم بر آتش، دل بر آن سودا نهاد
تا که ترک سر نگویی، دعوی عشقش مگو
زان که با سودای سر، در عشق نتوان پا نهاد
دل ز زلفش برگرفتم تا نهم جای دگر
جان ز من بستد روانش باز برد آنجا نهاد
هر زمان در کشور دل غارت عقل است و دین
لشکر عشق رخش تا دست بر یغما نهاد
سر اسما بر ملک مخفی نماند بعد از این
دانه خال رخش چون نقطه بر اسما نهاد
تا کمال دلبری ایزد به ابروی تو داد
فتنه چشم تو از حد رفت و پا بالا نهاد
آن که در آیینه روی تو روی حق ندید
نام او را در حقیقت عشق نابینا نهاد
عشق آن زیبا نهادم در نهاد افتاد و من
در نهادم نیست الا عشق آن زیبا نهاد
چون نداری مثل و همتا هم به سیرت هم به حسن
عارف حق بین از آن نام تو بی‌همتا نهاد
تا صبا واقف شد از اسرار زلف و عارضت
راز جان عاشقان را جمله بر صحرا نهاد
تا به دست دل نسیمی دامن زلفت گرفت
پای رفعت بر فراز طارم مینا نهاد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دست قدرت بر عذارت خال مشکین تا نهاد
جان فتاد از غم بر آتش، دل بر آن سودا نهاد
هوش مصنوعی: دست قضا بر روی زیبایی تو گذاشته و جانم از غم و عشق به تو به آتش می‌افتد. دل من نیز به خاطر همین عشق در آتش می‌سوزد.
تا که ترک سر نگویی، دعوی عشقش مگو
زان که با سودای سر، در عشق نتوان پا نهاد
هوش مصنوعی: تا زمانی که از خودگذشتگی و عشق واقعی را تجربه نکرده‌ای، در مورد عشق صحبت نکن. چون با داشتن طرز فکر مادی و خودخواهی، نمی‌توان وارد دنیای عشق شد.
دل ز زلفش برگرفتم تا نهم جای دگر
جان ز من بستد روانش باز برد آنجا نهاد
هوش مصنوعی: دل خود را از زلف او گرفتم تا آن را در جای دیگری بگذارم. اما جانم از من جدا شد و او دوباره روحش را به آنجا برد و قرار داد.
هر زمان در کشور دل غارت عقل است و دین
لشکر عشق رخش تا دست بر یغما نهاد
هوش مصنوعی: در هر لحظه در سرزمین دل، عقل و دین تحت تاثیر و غارت هستند و عشق مانند یک لشکر به میدان آمده تا اموال و ارزش‌ها را به تسخیر درآورد.
سر اسما بر ملک مخفی نماند بعد از این
دانه خال رخش چون نقطه بر اسما نهاد
هوش مصنوعی: دیگر راز سر اسما بر پادشاهی پوشیده نخواهد ماند، چرا که دانه خال رخش مانند نقطه‌ای بر اسما قرار گرفت.
تا کمال دلبری ایزد به ابروی تو داد
فتنه چشم تو از حد رفت و پا بالا نهاد
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت تو که از جانب خدا به تو داده شده است، باعث شده که هوس و شیطنت چشمانت فراتر از حد معمول برود و به چهره‌ات جلوه‌ای خاص ببخشد.
آن که در آیینه روی تو روی حق ندید
نام او را در حقیقت عشق نابینا نهاد
هوش مصنوعی: آن کسی که در آیینه صورت تو حقیقت را ندید، در واقع نام او را در عشق حقیقی نادیده انگاشت.
عشق آن زیبا نهادم در نهاد افتاد و من
در نهادم نیست الا عشق آن زیبا نهاد
هوش مصنوعی: عشق آن معشوق زیبا در وجود من جای گرفته و اکنون جز عشق او هیچ چیزی در وجودم وجود ندارد.
چون نداری مثل و همتا هم به سیرت هم به حسن
عارف حق بین از آن نام تو بی‌همتا نهاد
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند تو را از نظر سیرت و زیبایی نداشته باشد، پس عارف که به حقیقت آگاه است، نام تو را بی‌همتا می‌گذارد.
تا صبا واقف شد از اسرار زلف و عارضت
راز جان عاشقان را جمله بر صحرا نهاد
هوش مصنوعی: زمانی که نسیم صبحگاهی از رازهای مو و چهره تو آگاه شد، تمام اسرار جان عاشقان را در دشت گستراند.
تا به دست دل نسیمی دامن زلفت گرفت
پای رفعت بر فراز طارم مینا نهاد
هوش مصنوعی: به خاطر نسیمی که از دل به سمت زلفت وزید، به نظر می‌رسد که پای بلندی بر روی عرش مینا قرار گرفته است.