شمارهٔ ۶۴
هر که را اندیشه زلف تو در دل جا گرفت
چون سر زلفت وجودش مو به مو سودا گرفت
با دهانت نکتهای میگفتم از اسرار غیب
سالک از راه حقیقت خردهها بر ما گرفت
تا دم از بوی سر زلف تو زد باد صبا
آهوی چین نافه خود را به زیر پا گرفت
در ز رشک نظم دندان تو و گفتار من
شد ز چشم افتاده چون اشک و ره دریا گرفت
ایمن است از غارت اندیشه و تاراج عقل
عشقت ای سلطان خوبان کشور دل تا گرفت
چون تو بی همتا نگاری در دو عالم کس ندید
کو دو عالم را به حسن روی بی همتا گرفت
می خور، ای دل، می ز دست ساقی عشق و مباش
در غم زاهد که او نگرفت ساغر یا گرفت
در هوای عشقت آن مرغی که فانی شد ز خویش
بر سر قاف هویت منزل عنقا گرفت
ای که می خوانی به سرو و سدره قدش را خموش
کار سرو از قد و بالا کی چنین بالا گرفت
با تو امروز از کجا یابد مجال اتصال
هر که را دامن امید وعده فردا گرفت
تا عیان شد آتش انی انا الله از رخت
شعله نور تجلی در همه اشیا گرفت
چون نسیمی هر که رویت دید انا الحق می زند
رخ بپوشان ورنه خواهد کن فکان غوغا گرفت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر که را اندیشه زلف تو در دل جا گرفت
چون سر زلفت وجودش مو به مو سودا گرفت
هوش مصنوعی: هر کسی که به فکر زلف تو بیفتد، به طور کامل درگیر خیالات تو میشود و وجودش را به گونهای تسخیر میکنی که هر جزء از وجودش به این وسواس دچار میشود.
با دهانت نکتهای میگفتم از اسرار غیب
سالک از راه حقیقت خردهها بر ما گرفت
هوش مصنوعی: من با زبانت نکتههایی درباره اسرار نهفتهای بیان میکردم، اما سالک در مسیر حقیقت، نسبت به ما ایراداتی را مطرح کرد.
تا دم از بوی سر زلف تو زد باد صبا
آهوی چین نافه خود را به زیر پا گرفت
هوش مصنوعی: باد صبا که بویی از سر زلف تو به مشامش میرسد، آهوی زیبا و دلربای چین را زیر پایش میافکند.
در ز رشک نظم دندان تو و گفتار من
شد ز چشم افتاده چون اشک و ره دریا گرفت
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت دندانهایت، سخنان من کمقدر و بیاهمیت به نظر میرسد و مانند اشکی که از چشم میافتد، محو شده است و حالا دگرگون شده و به عمق دریا رفته است.
ایمن است از غارت اندیشه و تاراج عقل
عشقت ای سلطان خوبان کشور دل تا گرفت
هوش مصنوعی: ای عشق تو، ای پادشاه زیباها، دل من از حملههای فکر و عقل در امان است، زیرا تو که در قلبم نشستهای، این امنیت را برایم به ارمغان آوردهای.
چون تو بی همتا نگاری در دو عالم کس ندید
کو دو عالم را به حسن روی بی همتا گرفت
هوش مصنوعی: تو مانند هیچکس دیگری نیستی و در جهان، کسی نیست که زیبایی تو را در این دو عالم ببیند. تو زیباییات را به جهان هدیه دادهای و تمام زیباییها را در خودت جمع کردهای.
می خور، ای دل، می ز دست ساقی عشق و مباش
در غم زاهد که او نگرفت ساغر یا گرفت
هوش مصنوعی: ای دل، از شراب عشق بنوش و خود را در غم پارساها غرق نکن؛ زیرا آنها یا ساغر نمیگیرند یا اگر هم بگیرند، لذتی از آن نمیبرند.
در هوای عشقت آن مرغی که فانی شد ز خویش
بر سر قاف هویت منزل عنقا گرفت
هوش مصنوعی: در جو عشق تو، آن پرندهای که از خود بیخود شد، در قله هویت خود، به جایگاه پرنده افسانهای رسید.
ای که می خوانی به سرو و سدره قدش را خموش
کار سرو از قد و بالا کی چنین بالا گرفت
هوش مصنوعی: ای کسی که به زیباییهای درخت سرو و سدره میخوانی، سکوت کن! مگر میشود که قد و قامت سرو اینقدر بلند باشد؟
با تو امروز از کجا یابد مجال اتصال
هر که را دامن امید وعده فردا گرفت
هوش مصنوعی: امروز کسی که امید به آینده دارد، از چه راهی میتواند به تو نزدیک شود؟
تا عیان شد آتش انی انا الله از رخت
شعله نور تجلی در همه اشیا گرفت
هوش مصنوعی: پس از آنکه آتش من از وجود تو روشن شد، شعلهی نور حضور در تمام موجودات منتشر گردید.
چون نسیمی هر که رویت دید انا الحق می زند
رخ بپوشان ورنه خواهد کن فکان غوغا گرفت
هوش مصنوعی: هر کس که چهرهات را ببیند مانند نسیمی ملایم احساس میکند که حقیقت را یافته است. خودت را بپوشان، زیرا اگر پنهان نمانی، غوغایی به پا خواهد شد که همه چیز را تحت تأثیر قرار میدهد.