شمارهٔ ۶۲
دل بی تو از نعیم دو عالم ملال یافت
خرم کسی که با تو زمانی وصال یافت
آواره ای که بر سر کوی تو شد مقیم
مقدور قدر عزت و جاه و جلال یافت
جز سوختن چه کار کند پیش روی شمع
پروانه ای که پرتو نور جمال یافت؟
آن خسته ای که یاد تواش بر زبان گذشت
طعم حیات و لذت جان در مقال یافت
از خانقاه و مدرسه اعراض کرد و رفت
آواره ای که در طلبت ذوق و حال یافت
جانم ز غیر صورت روی تو، محو کرد
نقشی که بر صحیفه وهم و خیال یافت
اندیشه خلاص محال است اگر کند
مرغی که دام و دانه آن زلف و خال یافت
در کربلای عشق شهیدی که تشنه رفت
از کوثر وصال تو آب زلال یافت
شادی اهل عشق غم وصل دوست است
شاد آن دلی که با غم عشق اتصال یافت
جانی که با وصال تو شد یک نفس قرین
جاوید زنده گشت و جهانی کمال یافت
جان در میان نهاد نسیمی چو شمع از آن
در سلک عاشقان جمالت مجال یافت
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل بی تو از نعیم دو عالم ملال یافت
خرم کسی که با تو زمانی وصال یافت
هوش مصنوعی: دل بدون تو از نعمتهای جهان ناراحت شده است. خوشبخت کسی است که مدتی را در کنار تو بوده و با تو ارتباط داشته است.
آواره ای که بر سر کوی تو شد مقیم
مقدور قدر عزت و جاه و جلال یافت
هوش مصنوعی: مردی که در پی عشق تو آواره و بیخانمان شده، در نهایت به مقام و منزلتی بزرگ دست یافته است.
جز سوختن چه کار کند پیش روی شمع
پروانه ای که پرتو نور جمال یافت؟
هوش مصنوعی: جز این که بسوزد، پروانهای که در برابر شمعی قرار دارد و نور زیبایی او را میبیند، چه کاری از دستش برمیآید؟
آن خسته ای که یاد تواش بر زبان گذشت
طعم حیات و لذت جان در مقال یافت
هوش مصنوعی: آن کس که از یاد تو سخن گفت، طعم زندگی و شادی را در دل خود حس کرد.
از خانقاه و مدرسه اعراض کرد و رفت
آواره ای که در طلبت ذوق و حال یافت
هوش مصنوعی: او از خانقاه و مدرسه دوری کرد و به جستجوی حال و ذوقی رفت که در پی تو به دست آورد.
جانم ز غیر صورت روی تو، محو کرد
نقشی که بر صحیفه وهم و خیال یافت
هوش مصنوعی: جانم از هر چیز غیر از چهره تو متأثر و فریبخورده است، چون تصویری که بر دفتر خیال و توهم نقش بسته است.
اندیشه خلاص محال است اگر کند
مرغی که دام و دانه آن زلف و خال یافت
هوش مصنوعی: اگر پرندهای از دست و دامانی که به آن وابسته است، بخواهد به آزادی فکر کند، این کار غیرممکن است؛ چرا که آن زلف و خال به نوعی او را اسیر کردهاند.
در کربلای عشق شهیدی که تشنه رفت
از کوثر وصال تو آب زلال یافت
هوش مصنوعی: در کربلا، شهیدی که در عشق تو جان داد، با اینکه تشنه بود، از چشمه زلال وصال تو سیراب شد.
شادی اهل عشق غم وصل دوست است
شاد آن دلی که با غم عشق اتصال یافت
هوش مصنوعی: شادی افرادی که عاشقند، ناشی از درد و رنجی است که در پی وصال معشوق به وجود میآید. قلبی که با غم عشق ارتباط برقرار کرده، واقعاً شاد است.
جانی که با وصال تو شد یک نفس قرین
جاوید زنده گشت و جهانی کمال یافت
هوش مصنوعی: جان کسی که با وصل تو یک لحظه پیوند میخورد، به زندگی جاودان دست مییابد و جهانی از کمال و زیبایی را تجربه میکند.
جان در میان نهاد نسیمی چو شمع از آن
در سلک عاشقان جمالت مجال یافت
هوش مصنوعی: در دل خود، زندگی را با نگاهی مانند نسیمی که شمع را روشن میکند، فدای عشق تو کردهام. از این رو، زیبایی تو فرصتی برای عشق ورزیدن به من داده است.