گنجور

شمارهٔ ۵۸

نرنجم از تو گرت سوی ما نگاهی نیست
گناه بخت من است این ترا گناهی نیست
تو هیچ داد دل من نمی‌دهی چه کنم؟
کجا روم که به غیر از تو پادشاهی نیست
خوشم به چهره کاهی که دارم از غم تو
اگرچه پیش توام قدر برگ کاهی نیست
کدام روز که در گریه نیستم تا شب
کدام شب که مرا ناله ای و آهی نیست
خدای را ز سرم سایه برمدار ای سرو!
که غیر سایه لطف توام پناهی نیست
همه به بزم وصال تو راه یافته اند
همین منم که مرا جانب تو راهی نیست
نسیمی! از نظر انداخته است یار ترا
وگرنه بهر چه سوی تواش نگاهی نیست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نرنجم از تو گرت سوی ما نگاهی نیست
گناه بخت من است این ترا گناهی نیست
هوش مصنوعی: اگر به من توجهی نمی‌کنی، من از تو ناراحت نمی‌شوم. این مشکل به من مربوط می‌شود و تو در این موضوع خطایی نداری.
تو هیچ داد دل من نمی‌دهی چه کنم؟
کجا روم که به غیر از تو پادشاهی نیست
هوش مصنوعی: تو هیچ توجهی به احساسات من نمی‌کنی، من چه بخوانم؟ کجا بروم که غیر از تو هیچ کس برای من اهمیت ندارد؟
خوشم به چهره کاهی که دارم از غم تو
اگرچه پیش توام قدر برگ کاهی نیست
هوش مصنوعی: من به خاطر غم تو، از چهره‌ای که دارم راضی‌ام، هرچند که در برابر تو، ارزشی به اندازه یک برگ کاه ندارم.
کدام روز که در گریه نیستم تا شب
کدام شب که مرا ناله ای و آهی نیست
هوش مصنوعی: کدام روزی است که من در حال گریه نباشم و کدام شبی هست که برایم ناله و آهی وجود نداشته باشد؟
خدای را ز سرم سایه برمدار ای سرو!
که غیر سایه لطف توام پناهی نیست
هوش مصنوعی: ای سرو زیبا، خواهش می‌کنم سایه‌ات را از بالای سرم برندار، زیرا جز سایه‌ی مهربانی تو، پناه دیگری ندارم.
همه به بزم وصال تو راه یافته اند
همین منم که مرا جانب تو راهی نیست
هوش مصنوعی: همه به محفل وصال تو آمده‌اند، اما تنها من هستم که هیچ راهی به سوی تو ندارم.
نسیمی! از نظر انداخته است یار ترا
وگرنه بهر چه سوی تواش نگاهی نیست
هوش مصنوعی: نسیم! یار تو را نادیده گرفته است وگرنه هیچ دلیلی ندارد که به سمت تو ننگرد.