گنجور

شمارهٔ ۲۶

سالک عشق تو هر دم به جهان دگر است
هر نفس طالب وصلت به مکان دگر است
گرچه وصف تو کنند اهل تفاسیر و کلام
مصحف روی تو را شرح و بیان دگر است
حرف ما ابجد عشق است چه داند نحوی
منطق الطیر اولوالفضل زبان دگر است
عاشقان را رخ زرد ار چه دلیل است به حق
بر رخ اهل دل از عشق نشان دگر است
کشته لعل لبش کی کند اندیشه مرگ
همدم روح قدس زنده به جان دگر است
چند خواند به سر خوان بهشتم زاهد
دعوت محرم اسرار به خوان دگر است
گرچه ترکان همه با تیر و کمانند ولی
چشم و ابروی تو را تیر و کمان دگر است
گرچه خوبان همه شکر لب و شیرین دهنند
دل من شیفته تنگ دهان دگر است
آفتاب رخ تو عین وجود همه شد
لاجرم در رخ هر ذره عیان دگر است
از پی سود و زیان چند به بازار روی
تا بگویند که آن خواجه فلان دگر است
چهره زرد مرا سهل مبین ای زاهد
کاین زر نادره معیار ز کان دگر است
رمز عارف به تصور نتوان دانستن
لغت طرفه این زمره لسان دگر است
غرقه بحر غمش یاد ز ساحل نکند
ساحل غرقه این بحر کران دگر است
چون نسیمی به یقین از کرم فضل رسید
کی خورد غصه که هردم به مکان دگر است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سالک عشق تو هر دم به جهان دگر است
هر نفس طالب وصلت به مکان دگر است
هوش مصنوعی: عاشق تو در هر لحظه در دنیایی جدید است و در هر نفس، آرزوی وصالت را در جایی دیگر دارد.
گرچه وصف تو کنند اهل تفاسیر و کلام
مصحف روی تو را شرح و بیان دگر است
هوش مصنوعی: هرچند که دانشمندان و اهل علم درباره تو سخن می‌گویند و کتاب‌های مختلفی را در توصیف تو می‌نویسند، اما زیبایی و حقیقت وجود تو فراتر از هر توصیفی است که می‌توان ارائه داد.
حرف ما ابجد عشق است چه داند نحوی
منطق الطیر اولوالفضل زبان دگر است
هوش مصنوعی: گفتار ما به زبان عشق و عاطفه بیان می‌شود و کسی که متخصص قواعد زبانی است، نمی‌تواند آن را درک کند. عشق زبانی خاص و فراتر از قواعد منطقی دارد.
عاشقان را رخ زرد ار چه دلیل است به حق
بر رخ اهل دل از عشق نشان دگر است
هوش مصنوعی: عاشقان هرچند که چهره‌ی زردی دارند، اما این نشان از عشق‌شان نیست. در مقابل، چهره‌ی اهل دل نشانه‌های دیگری از عشق را نمایان می‌کند.
کشته لعل لبش کی کند اندیشه مرگ
همدم روح قدس زنده به جان دگر است
هوش مصنوعی: کسی که به زیبایی و جذابیت لبان محبوبش دلبسته است، هرگز به فکر مرگ نمی‌افتد و روحی که در او زنده است، زندگی دیگری را تجربه می‌کند.
چند خواند به سر خوان بهشتم زاهد
دعوت محرم اسرار به خوان دگر است
هوش مصنوعی: مدت‌هاست که زاهد به بهشت از خواندن و شنیدن دعوت می‌کند، در حالی که دعوت محرم اسرار به یک سفر دیگر و دورتر است.
گرچه ترکان همه با تیر و کمانند ولی
چشم و ابروی تو را تیر و کمان دگر است
هوش مصنوعی: با اینکه همه ترکان مهارت دارند و از تیر و کمان استفاده می‌کنند، اما تیر و کمان زیبایی چشمان و ابروهای تو متفاوت و ویژه است.
گرچه خوبان همه شکر لب و شیرین دهنند
دل من شیفته تنگ دهان دگر است
هوش مصنوعی: اگرچه همه زیباها لب‌های شیرین و دلنواز دارند، دل من به شخصی دیگر که دهنش تنگ است، علاقه‌مند است.
آفتاب رخ تو عین وجود همه شد
لاجرم در رخ هر ذره عیان دگر است
هوش مصنوعی: خورشید رخسار تو همه وجود را روشن کرده است، بنابراین هر ذره از این وجود، جلوه‌ای از زیبایی تو را نشان می‌دهد.
از پی سود و زیان چند به بازار روی
تا بگویند که آن خواجه فلان دگر است
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن سود و زیان، مدام به بازار می‌روی تا بگویند که فلانی دیگر تغییر کرده است.
چهره زرد مرا سهل مبین ای زاهد
کاین زر نادره معیار ز کان دگر است
هوش مصنوعی: به چهره زرد من ساده نگاه نکن ای زاهد، زیرا این زردی نشانگر ارزش من نیست و از منبعی دیگر به وجود آمده است.
رمز عارف به تصور نتوان دانستن
لغت طرفه این زمره لسان دگر است
هوش مصنوعی: عارف برای درک حقیقت و رموز عارفانه، نمی‌تواند تنها به تصورات خود بسنده کند. زبان و الفاظ این گروه از عارفان متفاوت از زبان عمومی است و درک آن نیازمند آگاهی و تجربه خاصی است.
غرقه بحر غمش یاد ز ساحل نکند
ساحل غرقه این بحر کران دگر است
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به حالتی اشاره می‌کند که کسی به شدت در غم و اندوه غرق شده است. او آن‌قدر در غم خود غرق است که دیگر یاد ساحل و آرامش را فراموش کرده است. در عوض، این ساحل که زمانی می‌توانست نقطه‌ای از آرامش باشد، اکنون در عمق این دریا غرق شده و به دنیای دیگری منتقل شده است. به عبارتی، این تصویر به نوعی نشان‌دهنده بی‌پناهی و ناپایداری در زندگی است.
چون نسیمی به یقین از کرم فضل رسید
کی خورد غصه که هردم به مکان دگر است
هوش مصنوعی: زمانی که نسیم مهربانی و لطف به ما می‌رسد، دیگر چه دلیلی برای غمگینی وجود دارد، در حالی که هر لحظه ممکن است به مکانی جدید برویم.

خوانش ها

شمارهٔ ۲۶ به خوانش زهرا ذوالقدر