شمارهٔ ۲۴۵
ای جان عاشق از لب جانان ندا شنو
آواز «ارجعی » به جهان بقا شنو
از سالکان عالم غیبی ز هر طرف
چندین هزار مژده وصل و لقا شنو
عالم صدای صوت «اناالحق » فرو گرفت
ای سامع! این سخن تو به سمع رضا شنو
ای آنکه اهل میکده را منکری بیا
از صوفیان صومعه بوی ریا شنو
صوفی کجا و ذوق می صاف از کجا
این نکته را ز درد کش آشنا شنو
از سوز عود و نغمه چنگ و نوای نی
شرح درون خسته پردرد ما شنو
هر صبحدم شمامه آن زلف عنبرین
ز انفاس روح پرور باد صبا شنو
ای سروناز بر سر و چشمم ز روی لطف
بنشین دمی و قصه این ماجرا شنو
گفتی ز روی لطف که: «ادعونی استجب »
بنگر به سوی ما و هزاران دعا شنو
بعد از وفات بر سر خاک و عظام من
بگذر دمی و غلغله مرحبا شنو
یکدم عنان زلف پریشان به دست باد
بگذار و حال نافه مشک خطا شنو
روزی خطاب کن ز کرم کای گدای من!
کوس جلال و طنطنه کبریا شنو
شرح غم نسیمی آشفته مو به مو
ای باد صبح زان سر زلف دو تا شنو
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای جان عاشق از لب جانان ندا شنو
آواز «ارجعی » به جهان بقا شنو
هوش مصنوعی: ای جان عاشق، از لب محبوبت صدایی بشنو که به تو میگوید به دنیای جاویدان برگرد.
از سالکان عالم غیبی ز هر طرف
چندین هزار مژده وصل و لقا شنو
هوش مصنوعی: از عارفان و سالکان دنیای نادیدنی، از هر سو بشنو که هزاران خبر خوش از وصال و دیدار آمده است.
عالم صدای صوت «اناالحق » فرو گرفت
ای سامع! این سخن تو به سمع رضا شنو
هوش مصنوعی: ای شنونده! عالم مملو از صدای «من حقیقت هستم» شده است. این کلام را به گوش جان رضا بشنو.
ای آنکه اهل میکده را منکری بیا
از صوفیان صومعه بوی ریا شنو
هوش مصنوعی: ای کسی که اهل میخانه را رد میکنی، به سخنان صوفیان در صومعه گوش کن که پر از تظاهر و ریا است.
صوفی کجا و ذوق می صاف از کجا
این نکته را ز درد کش آشنا شنو
هوش مصنوعی: صوفی چگونه میتواند با لذت خالص از می آشنا باشد، در حالی که این حقیقت را فقط کسی که درد را تجربه کرده درک میکند.
از سوز عود و نغمه چنگ و نوای نی
شرح درون خسته پردرد ما شنو
هوش مصنوعی: از عطر بخور و صدای چنگ و نواي نی، در مورد درون پر درد و رنج ما بشنو.
هر صبحدم شمامه آن زلف عنبرین
ز انفاس روح پرور باد صبا شنو
هوش مصنوعی: هر صبح که میرسد، بوی خوش زلفهای معطرش را که مانند عنبر است، از نسیم دلانگیز صبح میشنوم.
ای سروناز بر سر و چشمم ز روی لطف
بنشین دمی و قصه این ماجرا شنو
هوش مصنوعی: ای محبوب زیبا، لطفاً بر سر و چشمانم بنشین و دمی قدری آرام بگیر. بگذار تا داستان این ماجرا را برایت بگویند.
گفتی ز روی لطف که: «ادعونی استجب »
بنگر به سوی ما و هزاران دعا شنو
هوش مصنوعی: تو با مهربانی گفتی که: «مرا بخوان تا دعایت را برآورم»، حالا به ما نگاه کن و هزاران دعای ما را بشنو.
بعد از وفات بر سر خاک و عظام من
بگذر دمی و غلغله مرحبا شنو
هوش مصنوعی: پس از مرگ من بر سر مزار و خاک من بایست و لحظهای صدای خوش خوشامد را بشنو.
یکدم عنان زلف پریشان به دست باد
بگذار و حال نافه مشک خطا شنو
هوش مصنوعی: لحظهای اجازه بده که باد زلفهای آشفتهات را به دست بگیرد و صدای نخنبات مشک را بشنو که چگونه طراوت خود را به اطراف میپاشد.
روزی خطاب کن ز کرم کای گدای من!
کوس جلال و طنطنه کبریا شنو
هوش مصنوعی: روزی به من که گدا و درویش تو هستم، با مهربانی بگو که صدای عظمت و بزرگی الهی را بشنوم.
شرح غم نسیمی آشفته مو به مو
ای باد صبح زان سر زلف دو تا شنو
هوش مصنوعی: ای باد صبح، تو به آرامی غم و اندوه را از لابلای موهای آشفتهی من بازگو کن و رازهای تارهای زلفی که در دو طرف دارم را بگو.

نسیمی