شمارهٔ ۲۴۴
در عشق تو ای مهرو! عاشق چو منی کوکو؟
تا بر سر ویرانها چون کوف زند «کو کو»
سوزد به غمت، سازد، در راه تو جان بازد
وانگه نظر اندازد بر روی تو از شش سو
ای غیرت ماه و خور، بردار نقاب از رخ
تا پیش مه رویت بر خاک نهد مه رو
تا بر اثر پایت مالم رخ و پیشانی
افتاده چو خورشیدم بر خاک سر هر کو
در دور سر زلفت کی امن و امان باشد
چون دزد دل و جان شد آن دل سیه هندو
پرنور کنم چون مه از مهر دو عالم را
از زلف تو گر روزی افتد به کفم یک مو
ای بخت من از چشمت با دولت بیداران
صد رحمت حق هردم بر غمزه آن جادو
ای در طلب وصلت چون چرخ به سر گردان
هم عابد «یاهو» زن، هم زاهد «یا من هو»
چشم تو دل عارف گیرد چو به صید آید
هی هی که چه فتان است آن شیر شکار آهو
ای روی ترش صوفی مفروش به ما سرکه
کز یاد لبش ما را پر شد ز عسل کندو
ای بر سر سجاده تسبیح کنان بشنو
فریاد اناالحق ها در حلقه آن گیسو
معراج نسیمی شد قوسین دو ابرویت
ای شمع شب اسرا، وی بدر هلال ابرو
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در عشق تو ای مهرو! عاشق چو منی کوکو؟
تا بر سر ویرانها چون کوف زند «کو کو»
هوش مصنوعی: در عشق تو، ای نور و مهرت، عاشقانی مانند من کجا هستند که صدا کنند و فریاد بزنند؟ همانگونه که در ویرانیها، مرغهای کوکو نوای «کو کو» سر میدهند.
سوزد به غمت، سازد، در راه تو جان بازد
وانگه نظر اندازد بر روی تو از شش سو
هوش مصنوعی: به خاطر غمت میسوزد و برای تو جانش را فدای راهت میکند و سپس از هر طرف به چهرهات نگاه میکند.
ای غیرت ماه و خور، بردار نقاب از رخ
تا پیش مه رویت بر خاک نهد مه رو
هوش مصنوعی: ای ماه و خورشید که برتو غیرت میورزند، نقابت را از چهره بردار تا پیش روی زیبایت، ماه هم بر خاک بیفتد.
تا بر اثر پایت مالم رخ و پیشانی
افتاده چو خورشیدم بر خاک سر هر کو
هوش مصنوعی: با وجود اینکه پای تو بر روی زمین زده شده، چهره و پیشانیام به زمین افتاده، همانند خورشید که بر زمین هر کوچه تابیده است.
در دور سر زلفت کی امن و امان باشد
چون دزد دل و جان شد آن دل سیه هندو
هوش مصنوعی: وقتی دور سر زلف تو میچرخد، هیچ امن و امانی نخواهد بود، زیرا دل و جان من غارت شده و به دست آن معشوق زیبا افتاده است.
پرنور کنم چون مه از مهر دو عالم را
از زلف تو گر روزی افتد به کفم یک مو
هوش مصنوعی: من به قدری روشن و درخشان میشوم مانند ماه، که اگر روزی فقط یک تار مو از زلف تو به دستم بیفتد، میتوانم با آن مهر و محبت دو جهان را روشن کنم.
ای بخت من از چشمت با دولت بیداران
صد رحمت حق هردم بر غمزه آن جادو
هوش مصنوعی: ای بخت من، از نگاه تو که همچون سبکی بر اوضاع خوشبختی میافزاید، بر کاملتر شدن دنیا و رحمتهای الهی هر بار بر سر آن جادوگری که با چشمانش دلربایی میکند افتخار میکنم.
ای در طلب وصلت چون چرخ به سر گردان
هم عابد «یاهو» زن، هم زاهد «یا من هو»
هوش مصنوعی: ای آن که به دنبال رسیدن به وصال هستی، همچون چرخ که در سر دور میزند، با هر حال و مقامی میتوانی به جستوجو بپردازی؛ هم میتوان عابد بود و هم زاهد.
چشم تو دل عارف گیرد چو به صید آید
هی هی که چه فتان است آن شیر شکار آهو
هوش مصنوعی: چشمان تو دل عارف را میرباید، هنگامی که به دام عشق میافتد. آه که چقدر زیبا و فریبنده است آن شیر که شکار آهو را در نظر دارد.
ای روی ترش صوفی مفروش به ما سرکه
کز یاد لبش ما را پر شد ز عسل کندو
هوش مصنوعی: ای صوفی با چهرهی ترش و بیمحبت، با ما مانند سرکه رفتار نکن، زیرا یاد لبان او ما را از هر کجا پر از شیرینی و خوشی کرده است.
ای بر سر سجاده تسبیح کنان بشنو
فریاد اناالحق ها در حلقه آن گیسو
هوش مصنوعی: ای کسی که بر سجاده نماز نشستهای و تسبیح به دست داری، صدای فریاد من (که میگویم حقیقت خود را یافتهام) را در حلقه آن گیسوی زیبا بشنو.
معراج نسیمی شد قوسین دو ابرویت
ای شمع شب اسرا، وی بدر هلال ابرو
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و نازکی ابروهای معشوقهاش تشبیه میکند. او ابروها را به قوسی نرم و دلنواز توصیف میکند و معشوقهاش را به شمعی در شب و ماهی درخشان تشبیه مینماید که در دل تاریکی میدرخشد. این توصیف نشاندهنده عشق و محبت عمیق شاعر به محبوبش است.

نسیمی