گنجور

شمارهٔ ۲۴۰

نگارا بی‌سر زلفت پریشانم، به جان تو
به جز زلفت نمی‌خواهد دل و جانم، به جان تو
به زلف عنبرافشان، کن علاج ما کزین بهتر
علاج رنج سودایی نمی دانم، به جان تو
به غیر از سجده رویت ز من هر طاعتی کآمد
از آن کردار بی حاصل پشیمانم، به جان تو
(مرا تا هدهد دل شد رسول نامه عشقت
ز آصف بسته ام صف ها، سلیمانم به جان تو)
ز رنج فرقت و دوری، شدم رنجور و رنجیده
خلاصی ده از این رنجم مرنجانم به جان تو
شب و روزم خیال آن که چشمی بر من اندازی
وصال این سعادت را نگهبانم به جان تو
مکن درد مرا درمان به صبر ای آرزوی جان
که این درمان بسی تلخ است و درمانم به جان تو
بیان حسن خال خود هم از حسن و جمال خود
بپرس آن را، مپرس از من که حیرانم به جان تو
پری و حور و ماه و خور، رخت را بنده اند ای مه!
تو را من چون پری خوانم نمی خوانم به جان تو
چو قرص خور، شدم پیدا ولی اعمی نمی بیند
ببین کز چشم نامحرم چه پنهانم به جان تو
چو هستم بنده عشقت به ملک دنیی و عقبی
مده از دست و مفروشم که ارزانم به جان تو
به یاد عهد و پیمانی که بستم در ازل با تو
نه عهدم ذره ای کم شد، نه پیمانم به جان تو
چمن گر زانکه می نازد به یک دامن گل خودرو
من از گلدسته رویت گلستانم به جان تو
مرا خاک در خود خوان و گر خواهی نسیمی گو
به هر اسمی که می‌خوانی بخوان کآنم به جان تو

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نگارا بی‌سر زلفت پریشانم، به جان تو
به جز زلفت نمی‌خواهد دل و جانم، به جان تو
هوش مصنوعی: عزیزم، به خاطر بی‌نظمی موهایت من در حال پریشانی هستم. جانم تنها به زیبایی و جذابیت تو وابسته است و جز آن چیزی نمی‌خواهم.
به زلف عنبرافشان، کن علاج ما کزین بهتر
علاج رنج سودایی نمی دانم، به جان تو
هوش مصنوعی: به زلف‌های پیچ‌دار و زیبا تو، درمان درد ما را قرار بده، زیرا هیچ درمان بهتری برای رنج عاشقانه نمی‌شناسم جز محبت تو.
به غیر از سجده رویت ز من هر طاعتی کآمد
از آن کردار بی حاصل پشیمانم، به جان تو
هوش مصنوعی: به جز سجده کردن برای تو، از تمام کارهای نیک که انجام دادم، به خاطر بی‌فایده بودنشان پشیمانم. جانم فدای تو.
(مرا تا هدهد دل شد رسول نامه عشقت
ز آصف بسته ام صف ها، سلیمانم به جان تو)
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق تو، هدهدی شدم که پیام تو را می‌آورد. همچنان که آصف (وزیر سلیمان) صفوفی را می‌سازد، من نیز در عشق تو، سلیمان شده‌ام. جانم برای توست.
ز رنج فرقت و دوری، شدم رنجور و رنجیده
خلاصی ده از این رنجم مرنجانم به جان تو
هوش مصنوعی: از این که دوری و جدایی را تحمل کرده‌ام، حالا دچار رنج و عذاب شده‌ام. تو را به جان خودم قسم می‌دهم که مرا از این درد نجات دهی و بیشتر عذابم ندهی.
شب و روزم خیال آن که چشمی بر من اندازی
وصال این سعادت را نگهبانم به جان تو
هوش مصنوعی: هر شب و روز به یاد تو هستم و آرزو دارم که نگاهی به من بیندازی. این خوشبختی را به خاطر تو با تمام وجودم حفظ می‌کنم.
مکن درد مرا درمان به صبر ای آرزوی جان
که این درمان بسی تلخ است و درمانم به جان تو
هوش مصنوعی: ای آرزوی جان، برای تسکین درد من به صبر نیاز نداشته باش؛ دردی که در انتظار آن هستم، خیلی تلخ است و تنها با وجود تو می‌توانم آرام بگیرم.
بیان حسن خال خود هم از حسن و جمال خود
بپرس آن را، مپرس از من که حیرانم به جان تو
هوش مصنوعی: برای توصیف زیبایی خال خود، بهتر است از خود آن خال بپرسی، چون من خودم در حیرت و شگفتی از زیبایی تو هستم.
پری و حور و ماه و خور، رخت را بنده اند ای مه!
تو را من چون پری خوانم نمی خوانم به جان تو
هوش مصنوعی: ای ماه، تو را چون پری می‌خوانم، اما نمی‌خواهم به قلبت آسیب بزنم. پری، حوری، ماه و خورشید همگی بنده‌ی زیبایی تو هستند.
چو قرص خور، شدم پیدا ولی اعمی نمی بیند
ببین کز چشم نامحرم چه پنهانم به جان تو
هوش مصنوعی: زمانی که چهره‌ام مانند ماه کامل تابید، آشکار شدم، اما کسی که نابینا است نمی‌تواند مرا ببیند. ببین که از دید چشم‌های نامحرمان چه چیزهایی را از تو مخفی کرده‌ام.
چو هستم بنده عشقت به ملک دنیی و عقبی
مده از دست و مفروشم که ارزانم به جان تو
هوش مصنوعی: وقتی که من به عشق تو پابند هستم، نه دنیا و نه آخرت را از من بگیر و به دیگران نفروش؛ زیرا من به خاطر جان تو بسیار باارزش هستم.
به یاد عهد و پیمانی که بستم در ازل با تو
نه عهدم ذره ای کم شد، نه پیمانم به جان تو
هوش مصنوعی: به خاطر دارم قرارداد و تعهدی که از آغاز با تو داشتم، نه این تعهد کمی کاسته شده و نه پیمانم به تو کم اهمیت شده است.
چمن گر زانکه می نازد به یک دامن گل خودرو
من از گلدسته رویت گلستانم به جان تو
هوش مصنوعی: چمن اگر به خاطر زیبایی یک گل خود را به نمایش می‌گذارد، من هم به خاطر زیبایی تو مانند یک باغ گلستان هستم.
مرا خاک در خود خوان و گر خواهی نسیمی گو
به هر اسمی که می‌خوانی بخوان کآنم به جان تو
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی مرا به خاک بسپاری، به هر اسمی که دوست داری مرا صدا کن، چون من به جان تو پیوسته‌ام و همیشه بخشی از تو خواهم بود.