گنجور

شمارهٔ ۲۱۶

من ز عشق یار نتوانم به جان بازآمدن
زانکه هست آیین من در عشق جانباز آمدن
تا بسوزم ز آتش عشق رخش پروانه وار
گرد شمع روی او خواهم به پرواز آمدن
هر که را در عشق جانان ناله دلسوز نیست
کی تواند با نوای عشق دمساز آمدن
جان بباید داد در عشق غمش تا چون صبا
با سر زلفش توانی محرم راز آمدن
زخمها دارم ز عشقش بر جگر، لیکن چو نی
پیش هر نامحرمی نتوان به آواز آمدن
عزم آن دارم که در پایش سر اندازم، ولی
حسن رویش بر سرم نگذارد از ناز آمدن
دیدن روی نگار، ای دیده! گر داری هوس
از خیال غیر باید خانه پرداز آمدن
هست با بویش دم عیسی، ولی هر مرده دل
کی تواند مطلع بر سر اعجاز آمدن
بی تکلف هردم آید بر سرم باد از هوس
گرچه باشد عادت خوبان به اعزاز آمدن
راز جان ظاهر مگردان گر نمی خواهی دلا
چون زیان شمع هردم بر سر گاز آمدن
هرکه خواهد چون نسیمی کام دل، می بایدش
از وجود خود گذشتن وز همه بازآمدن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من ز عشق یار نتوانم به جان بازآمدن
زانکه هست آیین من در عشق جانباز آمدن
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم از عشق محبوبم به زندگی بازگردم، زیرا در عشق، سرسپردگی و فداکاری برای من اصل و اساس است.
تا بسوزم ز آتش عشق رخش پروانه وار
گرد شمع روی او خواهم به پرواز آمدن
هوش مصنوعی: می‌خواهم به خاطر عشق او مانند پروانه‌ای دور شمع بچرخم و خود را بسوزانم.
هر که را در عشق جانان ناله دلسوز نیست
کی تواند با نوای عشق دمساز آمدن
هوش مصنوعی: هر کسی که در عشق محبوبش احساس درد و دلسوزی نکند، چگونه می‌تواند با آهنگ عشق هماهنگ و همراستا شود؟
جان بباید داد در عشق غمش تا چون صبا
با سر زلفش توانی محرم راز آمدن
هوش مصنوعی: برای عشق و غمش باید جان را فدای کردی تا مانند نسیم صبح با سر زلفش رازهای نهفته‌اش را دریابی.
زخمها دارم ز عشقش بر جگر، لیکن چو نی
پیش هر نامحرمی نتوان به آواز آمدن
هوش مصنوعی: من عشق او را در دل دارم و زخم‌هایی از آن بر جانم نشسته است، اما مانند نی نمی‌توانم در حضور نامحرم صدای خود را بلند کنم.
عزم آن دارم که در پایش سر اندازم، ولی
حسن رویش بر سرم نگذارد از ناز آمدن
هوش مصنوعی: من تصمیم دارم که برای او خودم را به زیر بیفکنم، اما زیبایی رویش مانع از این می‌شود که بتوانم به این راحتی به پایش بیفتم.
دیدن روی نگار، ای دیده! گر داری هوس
از خیال غیر باید خانه پرداز آمدن
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به زیبایی محبوبت نگاه کنی، باید از خیال و تصور دیگران دوری کنی و تنها به او فکر کنی.
هست با بویش دم عیسی، ولی هر مرده دل
کی تواند مطلع بر سر اعجاز آمدن
هوش مصنوعی: بوی خوشی مانند بوی عیسی وجود دارد، اما هر کسی که دلش مرده باشد نمی‌تواند حقیقت معجزه چگونگی ظهور او را درک کند.
بی تکلف هردم آید بر سرم باد از هوس
گرچه باشد عادت خوبان به اعزاز آمدن
هوش مصنوعی: هوا و هوس هر لحظه بدون زحمت بر سرم می‌آید، اگرچه برخورد خوبی‌ها به بزرگداشت و احترام آمده است.
راز جان ظاهر مگردان گر نمی خواهی دلا
چون زیان شمع هردم بر سر گاز آمدن
هوش مصنوعی: راز دل خود را فاش نکن، زیرا اگر نخواهی، مانند شمعی خواهی بود که همیشه در حال سوختن است و به زودی خاموش می‌شود.
هرکه خواهد چون نسیمی کام دل، می بایدش
از وجود خود گذشتن وز همه بازآمدن
هوش مصنوعی: هر کسی که می‌خواهد به آرامش و خوشی دست یابد، باید از خود و خواسته‌هایش بگذرد و از همه چیزهایی که او را به عقب می‌رانند، چشم‌پوشی کند.