شمارهٔ ۲۱۲
بیار باده که عید است و روز می خوردن
چه خوش بود به می ناب روزه وا کردن
بگوی صوفی خلوت نشین سرکش را
چرا به طاعت خوبان نمی نهد گردن؟
جمال نور تجلی چو دید چشم کلیم
به کید سامری ایمان نخواهد آوردن
سجود قبله روی تو می کنم زانرو
که پیش روی تو کفر است سجده ناکردن
مرا محبت روی تو در دل سوزان
چه آتشی است که هرگز نخواهد افسردن
ایا که منکر میخانه و خراباتی
بیا و گوش به تسبیح باده کن در دن
چو سرکه، رو چه عجب گر ترش کند زاهد
طریق صوفی خام است غوره افشردن
چو گل به بوی رخت جامه چاک خواهم کرد
میان ما و تو حیف است پیرهن بر تن
چگونه پیش وجود تو نفی خود نکنم
که آفتاب رخت محو کرد هستی من
طریق و رسم دوبینی رها کن ای احول
که یک حقیقت و ماهیت است روح و بدن
بیا که چشم نسیمی به نور رخسارت
چنانکه دیده یعقوب شد ز پیراهن
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیار باده که عید است و روز می خوردن
چه خوش بود به می ناب روزه وا کردن
هوش مصنوعی: بیا، شراب بیاور که امروز عید است و روز خوشحالی و نوشیدن. چه خوب است که در چنین روزی با شراب خالص، روزهامان را بشکنیم.
بگوی صوفی خلوت نشین سرکش را
چرا به طاعت خوبان نمی نهد گردن؟
هوش مصنوعی: چرا صوفی که در تنهایی و استعفا زندگی میکند، به اطاعت از نیکان و خوبان سر تسلیم نمیگذارد؟
جمال نور تجلی چو دید چشم کلیم
به کید سامری ایمان نخواهد آوردن
هوش مصنوعی: وقتی که چشم موسی جمال نور تجلی را دید، به فریب سامری ایمان نخواهد آورد.
سجود قبله روی تو می کنم زانرو
که پیش روی تو کفر است سجده ناکردن
هوش مصنوعی: من در برابر تو سجده میکنم، زیرا در مقابل تو نادیده گرفتن تو یعنی کفر و بیاحترامی.
مرا محبت روی تو در دل سوزان
چه آتشی است که هرگز نخواهد افسردن
هوش مصنوعی: محبت و علاقهام به چهرهات در دل من آتشی ایجاد کرده که هرگز خاموش نخواهد شد.
ایا که منکر میخانه و خراباتی
بیا و گوش به تسبیح باده کن در دن
هوش مصنوعی: ای کسی که به میخانه و خرابات اعتقادی نداری، بیا و به صدای خوش باده گوش بسپار.
چو سرکه، رو چه عجب گر ترش کند زاهد
طریق صوفی خام است غوره افشردن
هوش مصنوعی: اگر زاهد مانند سرکه ترش باشد، چه تعجبی دارد؟ راه صوفی ناپخته است و مانند چیدن غوره میباشد.
چو گل به بوی رخت جامه چاک خواهم کرد
میان ما و تو حیف است پیرهن بر تن
هوش مصنوعی: به مانند گلی که بوی تو را حس میکند، من آمادهام تا به خاطر عشق تو لباس خود را بدرم. در حقیقت، در میان ما و تو، بر تن داشتن پیراهن کار جالبی نیست.
چگونه پیش وجود تو نفی خود نکنم
که آفتاب رخت محو کرد هستی من
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم از وجود خود بیخبر شوم در حالی که زیبایی تو تمام وجودم را تحت تأثیر قرار داده است؟
طریق و رسم دوبینی رها کن ای احول
که یک حقیقت و ماهیت است روح و بدن
هوش مصنوعی: ای احول، دو بینی و دو گانگی را کنار بگذار، زیرا حقیقتی که وجود دارد، یکی است و آن روح و بدن هستند.
بیا که چشم نسیمی به نور رخسارت
چنانکه دیده یعقوب شد ز پیراهن
هوش مصنوعی: بیا تا با نگاهی به روشنی چهرهات، چشمهایم مانند چشم یعقوب از اشتیاق به سوی تو زنده شود، همانطور که او به خاطر پیراهن یوسف دیدهاش روشن شد.