شمارهٔ ۱۸۹
هر آن نقشی که می بندی نگارا ناقش آنم
به هر اشیا که پیوندی درون جان او جانم
هر آن ظاهر که میبینی منم صورت به عین او
هر آن ناظر که دریابی در او سری است پنهانم
منم یوسف جهان چاه است، منم نوح و زمین کشتی
بود نفس سگم فرعون و من موسی عمرانم
دلم یونس تنم حوت است و اشیا بحر بیپایان
همه عالم به یک حمله بجنبد گر بجنبانم
محمد عقل کلم شد که نفس آمد براق او
علی ام عشق و تن دل دل به شرق و غرب پویانم
سرم عرش است و پا کرسی، از این برتر مکان نبود
جگر دوزخ دلم جنت که منظرگاه جانانم
حقیقت تیغ صمصامم همه عالم غلاف او
اگر عالم شکست آید که من آن تیغ برّانم
سخن خورشید شد ما را دهان و گوش شرق و غرب
مه رخشان بود چشمم که اندر چرخ گردانم
تو را بدفعل شیطانی است روح ادراک ربانی
اگر ادرک او دانی بدانی آنچه میدانم
به بحر و بر گذر کردم به خشک و تر سفر کردم
نشان بینشانی را نسیمیوار میدانم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر آن نقشی که می بندی نگارا ناقش آنم
به هر اشیا که پیوندی درون جان او جانم
هوش مصنوعی: هر تصویری که تو میکشی، من همان تصویر هستم. هر چیزی که با آن ارتباط برقرار کنی، در عمق وجود من هم آن احساس وجود دارد.
هر آن ظاهر که میبینی منم صورت به عین او
هر آن ناظر که دریابی در او سری است پنهانم
هوش مصنوعی: هر چیزی که در ظاهر میبینی، من هستم. به علاوه هرگاه که به درون چیزی نگاه کنی، در آن یک راز نهفته وجود دارد که من آن راز هستم.
منم یوسف جهان چاه است، منم نوح و زمین کشتی
بود نفس سگم فرعون و من موسی عمرانم
هوش مصنوعی: من همانند یوسف هستم که در دنیای سختیها گرفتار شدم. من نوح هستم و زمین به نوعی کشتیای برای نجات انسانها که در بکشی و چالشها غوطهورند، و نفس و خواستههای ناپسند من مانند فرعون، در حالی که من چون موسی، محصل نجات و آزادی از این سختیها هستم.
دلم یونس تنم حوت است و اشیا بحر بیپایان
همه عالم به یک حمله بجنبد گر بجنبانم
هوش مصنوعی: دل من چون یونس در دل ماهی است و وجودم مانند دریا بیپایان است؛ اگر یک لحظه اراده کنم، تمامی عالم به تلاطم درمیآید.
محمد عقل کلم شد که نفس آمد براق او
علی ام عشق و تن دل دل به شرق و غرب پویانم
هوش مصنوعی: محمد به عقل و خرد رسید که نفسش را به آسودگی و آرامش رساند. براق او علی، که عشق را در خود دارد، و این دل من به دور و بر، به شرق و غرب در حرکت است.
سرم عرش است و پا کرسی، از این برتر مکان نبود
جگر دوزخ دلم جنت که منظرگاه جانانم
هوش مصنوعی: سر من در آسمانها و پاهایم بر روی زمین است، از این بالاتر جایی وجود ندارد. دل من که در آتش جهنم میسوزد، بهشت است چرا که دیدار محبوبم را میبیند.
حقیقت تیغ صمصامم همه عالم غلاف او
اگر عالم شکست آید که من آن تیغ برّانم
هوش مصنوعی: حقیقت من مانند تیغی تیز و برّان است که همه عالم به عنوان غلاف آن به شمار میآیند. اگر دنیا شکسته شود، من همان تیغ تیز و برّان خواهم بود.
سخن خورشید شد ما را دهان و گوش شرق و غرب
مه رخشان بود چشمم که اندر چرخ گردانم
هوش مصنوعی: سخن ما مانند روشنایی خورشید است، دهان و گوش ما به شرق و غرب مینگرد. چهره زیبا و درخشان او چشمان مرا به سمت افقهای دوردست میکشاند.
تو را بدفعل شیطانی است روح ادراک ربانی
اگر ادرک او دانی بدانی آنچه میدانم
هوش مصنوعی: شما در ویژگیهای منفی و شیطانی قرار داری و اگر به درستی درک کنی، میفهمی که چه چیزهایی را میدانم.
به بحر و بر گذر کردم به خشک و تر سفر کردم
نشان بینشانی را نسیمیوار میدانم
هوش مصنوعی: من از دریا و خشکی عبور کردم و در سفرهای مختلفی شرکت کردم. نشانی از چیزی که نامش را نمیدانم، مانند نسیمی، به من منتقل شده است.