گنجور

شمارهٔ ۱۸۳

من گنج لامکانم اندر مکان نگنجم
برتر ز جسم و جانم در جسم و جان نگنجم
عقل و خیال انسان ره سوی من نیارد
در وهم از آن نیایم در فهم از آن نگنجم
من بحر بی کرانم حد و جهت ندارم
من سیل بس شگرفم در ناودان نگنجم
من نقش کایناتم من عالم صفاتم
من آفتاب ذاتم در آسمان نگنجم
من صبح روز دینم من مشرق یقینم
در من گمان نباشد من در گمان نگنجم
من جنت و نعیمم، من رحمت و رحیمم
من گوهر قدیمم در بحر و کان نگنجم
من جان جان جانم برتر ز انس و جانم
من شاه بی نشانم من در نشان نگنجم
من رکن ضاد فضلم من دست زاد فضلم
من روز داد فضلم من در زمان نگنجم
من مصحف کریمم، در لام فضل میمم
من آیت عظیمم در هیچ شان نگنجم
من سر کاف و نونم، من بی چرا و چونم
خاموش و لاتحرک من در بیان نگنجم
من سفره خلیلم من نعمت جلیلم
من کاسه سپهرم در هفت خوان نگنجم
من منطق فصیحم من همدم مسیحم
من ترجمان جیمم در ترجمان نگنجم
من قرص آفتابم حرف است آسیابم
من لقمه بزرگم من در دهان نگنجم
من جانم ای نسیمی یعنی دم نعیمی
درکش زبان ز وصفم من در لسان نگنجم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من گنج لامکانم اندر مکان نگنجم
برتر ز جسم و جانم در جسم و جان نگنجم
هوش مصنوعی: من یک گنجینه‌ی بی‌نظیر هستم که در هیچ جایی نمی‌توانم جای بگیرم. بالاتر از جسم و روح هستم، اما در جسم و روح هم نمی‌توانم محصور شوم.
عقل و خیال انسان ره سوی من نیارد
در وهم از آن نیایم در فهم از آن نگنجم
هوش مصنوعی: عقل و خیال انسان نمی‌توانند به درستی مرا درک کنند و از همین رو، من در تصورات و اندیشه‌های آن‌ها نمی‌گنجم.
من بحر بی کرانم حد و جهت ندارم
من سیل بس شگرفم در ناودان نگنجم
هوش مصنوعی: من بسیار وسیع و نامحدود هستم و هیچ مرز و محدوده‌ای برایم وجود ندارد. مانند سیلی بزرگ و پرقدرت هستم که در یک مجرای کوچک جا نمی‌گیرم.
من نقش کایناتم من عالم صفاتم
من آفتاب ذاتم در آسمان نگنجم
هوش مصنوعی: من نشان‌دهنده تمام آفرینش هستم و جلوه‌گر خصوصیات و ویژگی‌های هستی. مثل یک خورشید می‌باشم که در آسمان، نمی‌توانم در محدودیت‌ها جای بگیرم.
من صبح روز دینم من مشرق یقینم
در من گمان نباشد من در گمان نگنجم
هوش مصنوعی: من در صبح روز ایمان و یقین به وجود دارم؛ در من هیچ‌گونه شک و تردیدی وجود ندارد و نمی‌توانم در دایره‌ی شک جا بگیرم.
من جنت و نعیمم، من رحمت و رحیمم
من گوهر قدیمم در بحر و کان نگنجم
هوش مصنوعی: من بهشت و نعمت هستم، من رحمت و مهربانی هستم. من گوهر با ارزشی هستم که در دریا و معدن جا نمی‌گیرم.
من جان جان جانم برتر ز انس و جانم
من شاه بی نشانم من در نشان نگنجم
هوش مصنوعی: من عشق و جانم را از همه چیز مهمتر می‌دانم و زندگی‌ام را بی‌نیاز از نشانی می‌بینم. من همچون شاهی هستم که بدون نشانه‌ای شناخته می‌شوم و در هیچ نشانه‌ای نمی‌گنجم.
من رکن ضاد فضلم من دست زاد فضلم
من روز داد فضلم من در زمان نگنجم
هوش مصنوعی: من اصل و اساس فضیلت هستم، من از نسل فضیلت هستم، من عدالت را در دستان خود دارم و در هیچ زمان و مکانی نمی‌توانم محدود شوم.
من مصحف کریمم، در لام فضل میمم
من آیت عظیمم در هیچ شان نگنجم
هوش مصنوعی: من کتابی ارجمند و گرانقدر هستم که در دل خود فضیلت و اهمیت زیادی دارم. آنچنان بزرگ و برجسته هستم که هیچ مقامی نمی‌تواند همه‌ی ویژگی‌ها و عظمت من را در خود جای دهد.
من سر کاف و نونم، من بی چرا و چونم
خاموش و لاتحرک من در بیان نگنجم
هوش مصنوعی: من نماینده‌ی حرف "کاف" و "نون" هستم، بدون هیچ دلیلی صحبت نمی‌کنم و در حالت سکوت به سر می‌برم. عقاید و احساسات من در کلام نمی‌گنجند.
من سفره خلیلم من نعمت جلیلم
من کاسه سپهرم در هفت خوان نگنجم
هوش مصنوعی: من خودم مانند سفره‌ای بزرگ و پربار هستم که نعمت‌ها و زیبایی‌های فراوانی را در خود جای داده‌ام، اما در عین حال نمی‌توانم محدود به هفت خوان زندگی شوم.
من منطق فصیحم من همدم مسیحم
من ترجمان جیمم در ترجمان نگنجم
هوش مصنوعی: من به زبان فصیح صحبت می‌کنم و همواره در کنار دوستانم هستم. اما نمی‌توانم در واژه‌ای خاص به طور کامل توضیح دهم.
من قرص آفتابم حرف است آسیابم
من لقمه بزرگم من در دهان نگنجم
هوش مصنوعی: من مثل یک تکه آفتاب هستم که در دلم حرف‌های زیادی دارم و به نوعی ناب هستم. من آن‌قدر بزرگ و مهم هستم که نمی‌توانم در دهان کسی جا شوم.
من جانم ای نسیمی یعنی دم نعیمی
درکش زبان ز وصفم من در لسان نگنجم
هوش مصنوعی: ای نسیم ملایم، جان من به تو وابسته است. درک کن که وصف من چقدر عمیق است و نمی‌توانم همه آن را در کلمات بیان کنم.