گنجور

شمارهٔ ۱۸۰

تا منور شد ز خورشید رخ او دیده‌ام
در همه اشیا ظهور صورت او دیده‌ام
از مذاق جان من بوی دم عیسی نرفت
تا چو موسی نطق آن شیرین‌دهان بشنیده‌ام
کافرم گر، دیده‌ام بی‌عشق او چندان که من
گرد اقلیم وجود خویشتن گردیده‌ام
کی کنم چون زاهد خام آرزوی خانقاه
من که در میخانه چون می سال‌ها جوشیده‌ام
ای به خوبی فرد و واحد در دو عالم جز رخت
قبله‌ای گر هست من زان قبله برگردیده‌ام
دارد از دنیی و عقبی هرکسی بگزیده‌ای
از همه دنیی و عقبی من تو را بگزیده‌ام
تا به شئ الله از لب داده‌ای جامی مرا
صد فریدون را ز چشمت جام جم بخشیده‌ام
گرچه عمری بودم از سودای زلفت بی‌قرار
تا شدم بیمار چشم مستت آرامیده‌ام
دوش در می، ساقی لعلت نمی‌دانم چه ریخت
کز خمارش تا به روز امشب به سر غلتیده‌ام
تا ز وصلت بشنوم روزی درایی چون جرس
بر درت شب‌ها به زاری تا سحر نالیده‌ام
هر زمان می‌پوشم از تو خلعت دردی ز نو
از تو چون پوشانم آن‌ها کز تو من پوشیده‌ام
برقع از رخسار گلگون تا برافکندی چو سرو
بر گل خودروی خندان در چمن خندیده‌ام
ای دلم رنجور سودای تو، هر جانی که او
از چنین سودا نه رنجور است، از او رنجیده‌ام
(ای به قدر و رفعت افزون صد ره از کون و مکان
یک به یک پیموده‌ام من مو به مو سنجیده‌ام)
گفت چشمت: ای نسیمی از که مستی؟ گفتمش
جام سودای تو در بزم ازل نوشیده‌ام

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا منور شد ز خورشید رخ او دیده‌ام
در همه اشیا ظهور صورت او دیده‌ام
هوش مصنوعی: وقتی چهره‌اش مانند خورشید روشن شد، توانستم در همه چیز نشانه‌های او را ببینم.
از مذاق جان من بوی دم عیسی نرفت
تا چو موسی نطق آن شیرین‌دهان بشنیده‌ام
هوش مصنوعی: بو و طعمی که روح من احساس می‌کند، از عطر و صفای عیسی دور نشده است، تا زمانی که سخن شیرین آن نویددهنده (موسی) را شنیده‌ام.
کافرم گر، دیده‌ام بی‌عشق او چندان که من
گرد اقلیم وجود خویشتن گردیده‌ام
هوش مصنوعی: هرچند که ممکن است کافر به حساب بیایم، اما با این وجود عشق او در چنان عمقی در وجودم نفوذ کرده است که من تمام زندگی را به دور از عشق او نمی‌توانم تصور کنم.
کی کنم چون زاهد خام آرزوی خانقاه
من که در میخانه چون می سال‌ها جوشیده‌ام
هوش مصنوعی: من چگونه می‌توانم مانند زاهدان بی‌خبر به آرزوی مکان عبادت فکر کنم، در حالی که سال‌هاست در میخانه مشغول جوشیدن و زندگی کردن هستم؟
ای به خوبی فرد و واحد در دو عالم جز رخت
قبله‌ای گر هست من زان قبله برگردیده‌ام
هوش مصنوعی: ای خوبی که در بین دو جهان، به تنهایی و یگانگی مثل یک قبله‌ای، اگر من از آن قبله دور شده‌ام، این به خاطر خود اوست.
دارد از دنیی و عقبی هرکسی بگزیده‌ای
از همه دنیی و عقبی من تو را بگزیده‌ام
هوش مصنوعی: هر کسی از دنیای این جهان و آخرت، چیزی را انتخاب کرده است، اما من تو را انتخاب کرده‌ام و تو را بر همه آن‌ها مقدم داشته‌ام.
تا به شئ الله از لب داده‌ای جامی مرا
صد فریدون را ز چشمت جام جم بخشیده‌ام
هوش مصنوعی: به دلیلی که از دل و جان نزد خدا عبودیت و توسل دارم، به من اندیشه‌ای عمیق و معنوی عطا کرده‌ای. من به واسطه نگاه تو، به مقام‌هایی چون فریدون و جام جم دست یافته‌ام.
گرچه عمری بودم از سودای زلفت بی‌قرار
تا شدم بیمار چشم مستت آرامیده‌ام
هوش مصنوعی: با وجود اینکه سال‌ها از شوق و عشق به موهای تو بی‌قرار و آشفته بودم، حالا که بیمار چشمان مست تو شده‌ام، دیگر آرامش دارم.
دوش در می، ساقی لعلت نمی‌دانم چه ریخت
کز خمارش تا به روز امشب به سر غلتیده‌ام
هوش مصنوعی: دیگر شب گذشته در میخانه، نمی‌دانم چه نوشیدم که از حال خمار آن تا این شب هنوز به هوش نیامده‌ام و در من غم و醉ی وجود دارد.
تا ز وصلت بشنوم روزی درایی چون جرس
بر درت شب‌ها به زاری تا سحر نالیده‌ام
هوش مصنوعی: من شب‌ها به شدت و با اندوه به انتظار روزی هستم که از وصال تو خبری بشنوم؛ مثل زنگی که بر در کوبیده می‌شود، این اشتیاق مرا بیدار نگه داشته و تا سحر به ناله و زاری مشغول بوده‌ام.
هر زمان می‌پوشم از تو خلعت دردی ز نو
از تو چون پوشانم آن‌ها کز تو من پوشیده‌ام
هوش مصنوعی: هر زمان که از تو رنج و دردی می‌پوشم، مانند لباس جدیدی از درد، نمی‌دانم چگونه می‌توانم آن چیزهایی را که از تو پنهان کرده‌ام بپوشانم.
برقع از رخسار گلگون تا برافکندی چو سرو
بر گل خودروی خندان در چمن خندیده‌ام
هوش مصنوعی: وقتی که پوشش از چهره گلگونت کنار رفت، مانند درخت سرو، با زیبایی و شادابی در باغ خوشحال و خندان شده‌ام.
ای دلم رنجور سودای تو، هر جانی که او
از چنین سودا نه رنجور است، از او رنجیده‌ام
هوش مصنوعی: ای دل رنجور من، تو به عشق و آرزوی تو دچار هستی. هر کسی که از چنین عشق و آرزویی رنج نمی‌برد، از او دلخور و ناراحت هستم.
(ای به قدر و رفعت افزون صد ره از کون و مکان
یک به یک پیموده‌ام من مو به مو سنجیده‌ام)
هوش مصنوعی: ای تو که به اندازه و مقام خود برتری داری، من بارها از عالم و مکان عبور کرده‌ام و هر جزئی از وجودت را با دقت سنجیده‌ام.
گفت چشمت: ای نسیمی از که مستی؟ گفتمش
جام سودای تو در بزم ازل نوشیده‌ام
هوش مصنوعی: چشمت به من می‌گوید: ای نسیم، از چه کسی سرمست هستی؟ و من پاسخ می‌دهم که در مهمانی ازل، جام عشق تو را نوشیده‌ام.