شمارهٔ ۱۶۴
باطن صافی ندارد صوفی پشمینه پوش
دست ما و دامن دردی کشان جرعه نوش
ای مخالف چند باشی منکر عشاق مست
سر توحید از نی و چنگت نمی آید به گوش
ای که می گویی بپوش از روی خوبان دیده را
هیچ شرم از روی خوبانت نمی آید خموش
ما صلاح خویش را در شاهد و می دیده ایم
بعد از این، این مصلحت بین در صلاح خویش کوش
زاهدت نام است و داری در میان خرقه لات
روی سوی حق کن، ای گندم نمای جوفروش
ای دل عارف ز بیداد رقیبانش منال
احتمالش باید از نیش، آن که دارد میل نوش
ای صبا داری نسیم جعد گیسویش مگر
کاین چنین مست و پریشان کرده ای ما را به بوش
تا غم سودای چشمت با دلم شد همقرین
می کشندم چون سر زلف تو از مستی به دوش
همچو عارف در حقیقت پخته و کامل شوی
گر چو می یکدم برآری در خم میخانه جوش
گرچه امشب نیز هستم در پریشانی، ولی
بی سر زلفت شبی نگذشت بر من همچو دوش
هرکه را دادند از این می چون نسیمی جرعهای
تا ابد مست حقیقت گشت و رفت از عقل و هوش
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باطن صافی ندارد صوفی پشمینه پوش
دست ما و دامن دردی کشان جرعه نوش
هوش مصنوعی: صوفیانی که ظاهرشان نشان میدهد دیندار و پاکند، در حقیقت درونشان خالی از صفاست. آنها که با لباسهای پشمین خود را عارف جلوه میدهند، در واقع در ارتباط با کسانی که در رنج و درد زندگی میکنند، فریبکارند.
ای مخالف چند باشی منکر عشاق مست
سر توحید از نی و چنگت نمی آید به گوش
هوش مصنوعی: ای مخالفان، چرا اینقدر به عشق و مستی معشوقان انتقاد میکنید؟ نغمههای دلنشین عشق را از نی و چنگ نمیتوانید بشنوید.
ای که می گویی بپوش از روی خوبان دیده را
هیچ شرم از روی خوبانت نمی آید خموش
هوش مصنوعی: ای کسی که میگویی باید از زیباییهای دنیا چشم بپوشی، آیا از تماشای چهره زیبا و دلانگیز آنها خجالت نمیکشی؟ بهتر است سکوت کنی.
ما صلاح خویش را در شاهد و می دیده ایم
بعد از این، این مصلحت بین در صلاح خویش کوش
هوش مصنوعی: ما همیشه به دنبال نیکی و خوشبختی خود در عشق و لذتجویی بودهایم. از این پس، به آنچه که به صلاح و خوشبختی ما میرسد توجه بیشتری داشته باشید و در مسیر درست تلاش کنید.
زاهدت نام است و داری در میان خرقه لات
روی سوی حق کن، ای گندم نمای جوفروش
هوش مصنوعی: ای زاهد، نام تو تنها زهد و پرهیزکاری است، در حالی که در باطن خود دروغین هستی. بهتر است که روی به حقیقت بیاوری و خود را از ظواهر رها کنی، زیرا در واقع تو همچون کسی هستی که دانههای گندم را به جای جو میفروشد.
ای دل عارف ز بیداد رقیبانش منال
احتمالش باید از نیش، آن که دارد میل نوش
هوش مصنوعی: ای دل، از ظلم و ستم رقبایت غمگین نباش، زیرا کسی که خواهان لذت زندگی است، باید احتمال درد و رنج را تحمل کند.
ای صبا داری نسیم جعد گیسویش مگر
کاین چنین مست و پریشان کرده ای ما را به بوش
هوش مصنوعی: ای نسیم دلنواز، آیا تو بویی از گیسوان خمیده و در هم رفته او با خود داری؟ وگرنه چرا ما را اینگونه مدهوش و آشفته کردهای؟
تا غم سودای چشمت با دلم شد همقرین
می کشندم چون سر زلف تو از مستی به دوش
هوش مصنوعی: وقتی که غم و اشتیاق چشمانت به دلم نزدیک شد، مثل وقتی که موهای سرت را به دوش میکشی، مرا هم از شدت مستی به سمت خود میکشی.
همچو عارف در حقیقت پخته و کامل شوی
گر چو می یکدم برآری در خم میخانه جوش
هوش مصنوعی: چنانکه عارفان به کمال و حقیقت میرسند، تو نیز باید به پیشرفت دست یابی. اگر همچون شربتِ مِی یک لحظه از شوق و شور در دل داشته باشی، میتوانی به این هدف نزدیک شوی.
گرچه امشب نیز هستم در پریشانی، ولی
بی سر زلفت شبی نگذشت بر من همچو دوش
هوش مصنوعی: هرچند امشب هم در حالتی آشفته به سر میبرم، اما شب گذشته بدون موهای تو، برایم سپری نشد.
هرکه را دادند از این می چون نسیمی جرعهای
تا ابد مست حقیقت گشت و رفت از عقل و هوش
هوش مصنوعی: هر کسی را که یک جرعه از این شراب بدهند، به مانند نسیمی، همیشه مست حقیقت میشود و از عقل و فهم خود میرود.

نسیمی