گنجور

شمارهٔ ۱۶۱

زلف یارم را نه تنها دلبری کار است و بس
یا به هر مویی هزاران جان گرفتار است و بس
قند می ماند به شیرینی، دهان تنگ یار
تا نپنداری که یاقوت شکربار است و بس
گفتم از سودای زلفش برحذر باشم ولی
رهزن مردم نه آن دل دزد عیار است و بس
می کشم خواری ز دشمن وز رقیبان سرزنش
بر من عاشق نه تنها جور آن یار است و بس
صوفی خلوت نشین بت نیز دارد در بغل
زیر دلق او نه تنها بسته زنار است و بس
بارها بردم ز جورش بارها بر دوش دل
بر دل من بار جور او نه این بار است و بس
هر سری پابند سودایی است در بازار حشر
در حقیقت گرچه یک سودا و بازار است و بس
هرکه را از جان و دل با روی خوبان میل نیست
صورتی دارد ولیکن نقش دیوار است و بس
گربه حکم شرع گویای اناالحق کشتنی است
بر سر میدان چرا منصور بر دار است و بس
(دست رنگین عرضه کن تا خلق را گردد عیان
کز تو عاشق را نه تنها بر دل آزار است و بس)
چون نسیمی زنده از فضل خدا شد جاودان
همچو منصور فارغ از گفتار اغیار است و بس

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زلف یارم را نه تنها دلبری کار است و بس
یا به هر مویی هزاران جان گرفتار است و بس
هوش مصنوعی: زلف محبوبم فقط زیبایی نیست، بلکه هر تار آن دلی را به خود مشغول می‌کند و هزاران جان متأثر از آن است.
قند می ماند به شیرینی، دهان تنگ یار
تا نپنداری که یاقوت شکربار است و بس
هوش مصنوعی: شیرینی قند باقی می‌ماند، اما باید دهان معشوق را ببینی تا فکر نکنی که فقط یاقوتی است که شیرینی می‌دهد.
گفتم از سودای زلفش برحذر باشم ولی
رهزن مردم نه آن دل دزد عیار است و بس
هوش مصنوعی: گفتم باید از خیال زلف او دوری کنم، اما این دلِ دزد و فریبکار فقط خودش را نمی‌دزدد، بلکه دیگران را هم آسیب می‌زند.
می کشم خواری ز دشمن وز رقیبان سرزنش
بر من عاشق نه تنها جور آن یار است و بس
هوش مصنوعی: من از دشمن و رقبایم خوار و ذلیل می‌شوم و کسی مرا سرزنش نمی‌کند، زیرا فقط ظلم و بی‌مهری آن یارم باعث این حال من است.
صوفی خلوت نشین بت نیز دارد در بغل
زیر دلق او نه تنها بسته زنار است و بس
هوش مصنوعی: صوفی که به زندگی گوشه‌نشینی مشغول است، حتی بت‌پرستی را هم در آغوش دارد. زیر لباس ساده‌اش فقط یک زنار چندان نمی‌پوشد و نه چیز دیگری.
بارها بردم ز جورش بارها بر دوش دل
بر دل من بار جور او نه این بار است و بس
هوش مصنوعی: بارها از درد عشق او رنج کشیده‌ام و این بار دیگر بر دوش من سنگینی می‌کند. دل من دیگر نمی‌تواند این بار سنگین را تحمل کند و فقط همین یک بار است که به اندازه کافی برایم دردناک است.
هر سری پابند سودایی است در بازار حشر
در حقیقت گرچه یک سودا و بازار است و بس
هوش مصنوعی: هر انسانی در زندگی خود به نوعی درگیر تمایلات و خواسته‌های مختلف است. در واقع، در روز قیامت یا در زندگی پس از مرگ، همه این خواسته‌ها و آرزوها نمایان می‌شوند و در نهایت تنها یک نوع سودا و بازار وجود دارد که در آن همه چیز به شفافیت خواهد آمد.
هرکه را از جان و دل با روی خوبان میل نیست
صورتی دارد ولیکن نقش دیوار است و بس
هوش مصنوعی: هر کسی که دلش با زیبایی‌ها هماهنگ نیست، هرچند ظاهری دارد، در واقع تنها مثل نقش و نگاری روی دیوار است و چیز بیشتری نیست.
گربه حکم شرع گویای اناالحق کشتنی است
بر سر میدان چرا منصور بر دار است و بس
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی انتقاد از وضعیتی است که شخصی به حق یا حقیقتی می‌رسد، اما به خاطر آن هزینه سنگینی را می‌پردازد. از یک سو به قدرت و اقتدار اشاره دارد که ممکن است حق را تحمل نکند و از سوی دیگر به نیاز به ایستادگی در برابر ظلم و ستم پرداخته می‌شود، یادآور این است که بعضی از افراد به خاطر بیان حقیقت آسیب می‌بینند. به طور کلی، این جمله به تضاد میان حقیقت و وضعیت اجتماعی، و تبعاتی که برای بیان حقایق وجود دارد، پرداخته است.
(دست رنگین عرضه کن تا خلق را گردد عیان
کز تو عاشق را نه تنها بر دل آزار است و بس)
هوش مصنوعی: دست رنگین خود را به نمایش بگذار تا مردم متوجه شوند که عشق تو فقط در دل آزار نمی‌باشد و بیشتر از آن است.
چون نسیمی زنده از فضل خدا شد جاودان
همچو منصور فارغ از گفتار اغیار است و بس
هوش مصنوعی: خداقوتی که از جانب خدا به انسان رسیده، او را جاودانه می‌کند و مانند منصور، از حرف‌ها و قضاوت‌های دیگران بی‌نیاز می‌شود.