شمارهٔ ۱۵۸
ای ز آفتاب رویت روز جهان منور
وی از نسیم زلفت کون و مکان معطر
سنبل به دور مویت در نار و نار در دل
مه در زمان حسنت بر خاک و خاک بر سر
ای کرده از رخت رو خورشید و مه به هر کو
وز سنبلت به هر سو آواره مشک و عنبر
ای از بهشت رویت فردوس یک خطیره
وی از شراب لعلت یک شربت آب کوثر
ای جمله آیت حق خال و خط تو مطلق
وی صورت الهی، وی رحمت مصور
مشنو که دیده باشد چشم زمانه چون تو
سیمین بدن نگاری پاکیزه جسم و جوهر
عکسی ز شمع رویت بر آسمان گر افتد
روح الامین ز بهرش بر آتش افکند پر
ای بر سمن نهاده خال تو نقطه جان
وی گشته زلف مشکین گرد رخت مدور
مهر رخ چو ماهت جان پرور است زانرو
نام رخت نهادم خورشید ذره پرور
ای صورت خدایی، جام خدا نمایی
جامی نه کان به صنعت جم سازد و سکندر
ای روز و شب همیشه، استاده و نشسته
نقش تو در ضمیرم، روی تو در برابر
سودای زلفت، ای جان، سری است آسمانی
بیرون نمی توان برد آن را به بازی از سر
(چون زلف عنبرینت در آفتاب گردش
کو حلقه ای که دارد خورشید و ماه بر در)
سودای زلفت آتش در مجمر دلم زد
ترسم که سر برآرد دودی ز جان مجمر
زین سلطنت چه بهتر در عالم ای نسیمی
کز خاک پای فضلت بر سر نهادی افسر
شمارهٔ ۱۵۷ - استقبال از حافظ: تکیه کن بر فضل حق، ای دل ز هجران غم مخورشمارهٔ ۱۵۹: بر سینه من ناوک مژگان زدهای باز
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای ز آفتاب رویت روز جهان منور
وی از نسیم زلفت کون و مکان معطر
هوش مصنوعی: خوشرویی تو مانند خورشید، روز را روشن میکند و زلفهای تو مانند نسیم، زمین و آسمان را معطر میسازد.
سنبل به دور مویت در نار و نار در دل
مه در زمان حسنت بر خاک و خاک بر سر
هوش مصنوعی: گلی که به دور موی تو پیچیده، در آتش است و آتش در دل من. در زمانی که زیباییات درخشش دارد، خاک بر زمین است و خاک نیز بر سر من میریزد.
ای کرده از رخت رو خورشید و مه به هر کو
وز سنبلت به هر سو آواره مشک و عنبر
هوش مصنوعی: تو با زیباییات، چهرهات مانند خورشید و ماه را از دیگران پنهان کردهای و بوی خوش سنبلت در هر جا پخش شده و باعث جذب مردم به تو شده است. عطر مشکی و عنبر از وجود تو در فضا پیچیده و همه جا را آکنده کرده است.
ای از بهشت رویت فردوس یک خطیره
وی از شراب لعلت یک شربت آب کوثر
هوش مصنوعی: تو که مانند بهشتی، زیباییات بهشتی است و از شراب پررنگت به مانند جرعهای از آب کوثر لذت میبریم.
ای جمله آیت حق خال و خط تو مطلق
وی صورت الهی، وی رحمت مصور
هوش مصنوعی: ای تمامی نشانههای حقیقت، نشانهها و خطهای تو بینهایت است. تو همان تصویر الهی هستی و تجلی رحمت الهی در شکل و صورت.
مشنو که دیده باشد چشم زمانه چون تو
سیمین بدن نگاری پاکیزه جسم و جوهر
هوش مصنوعی: نشنیدهای که زمانه چه چشمهایی دارد که مانند تو، زیبای و نازکبدن نیستند؟ تو با بدنی پاک و زیبا به نظر میرسی.
عکسی ز شمع رویت بر آسمان گر افتد
روح الامین ز بهرش بر آتش افکند پر
هوش مصنوعی: اگر تصویری از چهرهی تو بر آسمان بیفتد، جبرئیل برای آن که زیباییات را ببیند، بر روی آتش خواهد انداخت.
ای بر سمن نهاده خال تو نقطه جان
وی گشته زلف مشکین گرد رخت مدور
هوش مصنوعی: ای که بر درخت سمن، خال تو مثل نقطهای است که جان را زنده کرده است، و زلفهای مشکیات دور چهرهات را احاطه کردهاند.
مهر رخ چو ماهت جان پرور است زانرو
نام رخت نهادم خورشید ذره پرور
هوش مصنوعی: چهره مهرت مانند ماه جان را نوازش میدهد، به همین دلیل من نام روی تو را به خورشید نسبت دادم که نورش جان را زنده میکند.
ای صورت خدایی، جام خدا نمایی
جامی نه کان به صنعت جم سازد و سکندر
هوش مصنوعی: ای موجودی که به زیبایی خداوند شبیه هستی، تو ظرفی را نشان میدهی که مانند آن ظرفی نیست که توسط جم یا سکندر ساخته شود.
ای روز و شب همیشه، استاده و نشسته
نقش تو در ضمیرم، روی تو در برابر
هوش مصنوعی: ای روز و شب همیشه، تو در ذهن من حضور داری و تصویر تو همیشه در مقابل من است.
سودای زلفت، ای جان، سری است آسمانی
بیرون نمی توان برد آن را به بازی از سر
هوش مصنوعی: عشق به موهای تو، جانم، چیزی است والا و آسمانی و نمیتوان آن را به سادگی بازیچه قرار داد یا از سر بگذرانم.
(چون زلف عنبرینت در آفتاب گردش
کو حلقه ای که دارد خورشید و ماه بر در)
هوش مصنوعی: زلفهای خوشبوی تو مانند دایرهای است که درخشش خورشید و ماه را در خود دارد و این زیبایی در آفتاب جلوهگری میکند.
سودای زلفت آتش در مجمر دلم زد
ترسم که سر برآرد دودی ز جان مجمر
هوش مصنوعی: هوس موهایت آتش در دل من روشن کرده است و میترسم از آن که این آتش، دودی از جانم بلند کند.
زین سلطنت چه بهتر در عالم ای نسیمی
کز خاک پای فضلت بر سر نهادی افسر
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی به ارزش و مقام انسانیت اشاره دارد. شاعر بیان میکند که چه نیازی به قدرت و سلطنت است وقتی که میتوان با تواضع و افتادگی به مقام والایی دست یافت. نسیمی که به خاطر فضیلت و بزرگی یک فرد از خاک پای او میوزد، نشانهای از تاثیر آن فرد در جهان است. در واقع، شاعر بر این باور است که فضیلت و اخلاق بر هر نوع سلطنت و مقام اجتماعی ارجحیت دارد.

نسیمی