شمارهٔ ۱۵۳
ای گل روی تو را حسن و بهایی دگر
زلف تو از هر گره نافه گشایی دگر
چشم تو از هر طرف کرد جهانی سیه
زلف تو در هر سری کرده هوایی دگر
گرچه صفا می دهد صبح به عالم ولی
صبح جمال تو را هست صفایی دگر
گرچه قمر دم زند با رخت از روشنی
در رخ تو چون که هست نور و ضیایی دگر
گرچه همه رنج را فاتحه بخشد شفا
در لب جان پرورش هست شفایی دگر
ناله و غم همدمم، هست و جز این کی شود
عاشق غمدیده را برگ و نوایی دگر
از قد و بالای تو، هر نفس ای جان و دل
دل به غمت مبتلا جان به بلایی دگر
در سر عهد توسر گر برود گو برو
با تو به جان بسته ام عهد و وفایی دگر
خون بشود این دلم گر نرسد هر زمان
بر دل مجروح زار، از تو جفایی دگر
دم مزن از جام جم با رخ یارم که هست
آینه طلعتش چهره نمایی دگر
آل عبا در عبا هست فراوان، ولی
همچو نسیمی بیار آل عبایی دگر
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای گل روی تو را حسن و بهایی دگر
زلف تو از هر گره نافه گشایی دگر
هوش مصنوعی: ای گل! زیبایی چهرهات ارزش و جذابیتی فراتر دارد و موی تو از هر گرهای، شگفتانگیزتر و دلرباتر است.
چشم تو از هر طرف کرد جهانی سیه
زلف تو در هر سری کرده هوایی دگر
هوش مصنوعی: چشمان تو به هر سو تاریکی و ناامیدی میپراکنند، و پیشانی زلفهای تو در هر لحظه حال و هوایی جدید ایجاد میکند.
گرچه صفا می دهد صبح به عالم ولی
صبح جمال تو را هست صفایی دگر
هوش مصنوعی: هرچند صبح به دنیا زیبایی و طراوت میبخشد، اما صبح چهرهی تو زیبایی و شکوهی متفاوت دارد.
گرچه قمر دم زند با رخت از روشنی
در رخ تو چون که هست نور و ضیایی دگر
هوش مصنوعی: اگرچه ماه با زیباییاش به حالت روشنی از تو دم میزند، اما نور و درخششی دیگر در چهرهات وجود دارد که هرگز با آن قابل مقایسه نیست.
گرچه همه رنج را فاتحه بخشد شفا
در لب جان پرورش هست شفایی دگر
هوش مصنوعی: هرچند که شفای دردها را به پایان میرساند، اما در دل جان همچنان پرورش یافته، نوعی شفا و نجات دیگر وجود دارد.
ناله و غم همدمم، هست و جز این کی شود
عاشق غمدیده را برگ و نوایی دگر
هوش مصنوعی: در زندگی من، ناله و غم همیشه همراه من هستند و جز این، چه زمانی میتواند کسی که دلشکسته و غمگین است، احساس خوشحالی و شور و حال دیگری داشته باشد؟
از قد و بالای تو، هر نفس ای جان و دل
دل به غمت مبتلا جان به بلایی دگر
هوش مصنوعی: هر بار که تو را میبینم، ای عزیزم، دلم به خاطر غم تو بیمار میشود و جانم در معرض خطر دیگری قرار میگیرد.
در سر عهد توسر گر برود گو برو
با تو به جان بسته ام عهد و وفایی دگر
هوش مصنوعی: اگر سرم هم برود، برود؛ اما بدان که من با جان و دل به تو وفادارم و هیچ دیگری را نمیخواهم.
خون بشود این دلم گر نرسد هر زمان
بر دل مجروح زار، از تو جفایی دگر
هوش مصنوعی: اگر هر روز به دل زخمزدهام از تو بیوفایی و بیتوجهی برسد، دلم به درد میآید و خون میشود.
دم مزن از جام جم با رخ یارم که هست
آینه طلعتش چهره نمایی دگر
هوش مصنوعی: حرفی از جام جم و زیبایی یار نزن، چرا که آینهی چهرهاش تصویر دیگری را نشان میدهد.
آل عبا در عبا هست فراوان، ولی
همچو نسیمی بیار آل عبایی دگر
هوش مصنوعی: در جمع افراد مهم و باارزش، بسیاری وجود دارند، اما همانند نسیم، به سختی میتوان فردی دیگر با ویژگیهای مشابه پیدا کرد.

نسیمی