شمارهٔ ۱۵۲
ای با دلم عشق تو را هر لحظه بازاری دگر
کار دلم شد عشق تو، دل چون کند کاری دگر
بازار زلفت سر به سر، سوداست ای مَهرخ، ولی
دارد دلم با وصل تو سودا و بازاری دگر
عشق است بار دل مرا ناصح مده دردسرم
عاشق نخواهد بعد از این برداشتن باری دگر
سودای مهرویان مرا بیرون نخواهد شد ز سر
صدبار گفتم این سخن، میگویم این باری دگر
ای مه! دم از خوبی مزن با آفتاب روی او
زیرا که هست آن سیمتن خورشید رخساری دگر
تا عشق روی دلبران کار من دلخسته شد
هردم گرفتارم به جان در عشق دلداری دگر
با زلف او چون بستهام عهد محبت جاودان
حاشا که چون زاهد میان بندم به زناری دگر
کار من رند از جهان مستی و عشق یار بس
خلوتنشین میباش گو، با من به انکاری دگر
بر دار ظاهر بود اگر مست اناالحق پیش از این
منصور این اسرار هست هر لحظه بر داری دگر
نظم نسیمی سر به سر دردانه دان ای سیمبر!
در گوش دل کش سربهسر کاین هست گفتاری دگر
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای با دلم عشق تو را هر لحظه بازاری دگر
کار دلم شد عشق تو، دل چون کند کاری دگر
هوش مصنوعی: تو که با دلم هستی، هر لحظه برای عشق تو به منطقهای جدید میروم. عشق تو باعث شده است که دل من به هیچ کار دیگری فکر نکند.
بازار زلفت سر به سر، سوداست ای مَهرخ، ولی
دارد دلم با وصل تو سودا و بازاری دگر
هوش مصنوعی: بازار زلف تو پر از سود و خوشی است، ای ماه زیبای من. اما دل من فقط به عشق تو مشغول است و به خاطر وصالت، دنیای دیگری دارد.
عشق است بار دل مرا ناصح مده دردسرم
عاشق نخواهد بعد از این برداشتن باری دگر
هوش مصنوعی: عشق، مشکل و بار سنگینی برای من است. نصیحت نکن و دردسر نگذارم، چون دیگر عاشق نخواهم شد و نمیخواهم باری جدید را تحمل کنم.
سودای مهرویان مرا بیرون نخواهد شد ز سر
صدبار گفتم این سخن، میگویم این باری دگر
هوش مصنوعی: عشق و شوق به زیبایانی که در دل دارم هرگز از فکر و ذهنم خارج نمیشود. بارها این موضوع را مطرح کردهام و حالا دوباره آن را بیان میکنم.
ای مه! دم از خوبی مزن با آفتاب روی او
زیرا که هست آن سیمتن خورشید رخساری دگر
هوش مصنوعی: ای ماه! از زیباییهای خود نگو، چون چهرهی کسی در کنار توست که مانند خورشید درخشان است و زیباییاش را نمیتوان نادیده گرفت.
تا عشق روی دلبران کار من دلخسته شد
هردم گرفتارم به جان در عشق دلداری دگر
هوش مصنوعی: هر روز که میگذرد، دل من به خاطر عشق معشوقان به شدت زخمی و پریشان است و همیشه در دام عشق دیگری گرفتار آمدهام.
با زلف او چون بستهام عهد محبت جاودان
حاشا که چون زاهد میان بندم به زناری دگر
هوش مصنوعی: من با زلف او پیمان عشق جاودانی بستهام و هرگز اجازه نخواهم داد که مثل یک زاهد خود را در قید و بند دیگری بیفکنم.
کار من رند از جهان مستی و عشق یار بس
خلوتنشین میباش گو، با من به انکاری دگر
هوش مصنوعی: من در دنیای عشق و مستی با دلبستگی به معشوق خود به تنهایی نشستهام. با من حرف بزن، اما به شیوهای دیگر.
بر دار ظاهر بود اگر مست اناالحق پیش از این
منصور این اسرار هست هر لحظه بر داری دگر
هوش مصنوعی: اگر حق را بشناسی، ممکن است در ظاهر بر دار بروند، اما هر لحظه اسرار جدیدی از حقیقت وجود دارد که باید کشف شوند.
نظم نسیمی سر به سر دردانه دان ای سیمبر!
در گوش دل کش سربهسر کاین هست گفتاری دگر
هوش مصنوعی: ای سیمبر! تو به مانند نسیمی لطیف هستی که اگر صدایت را به گوش دل برسانی، همه چیز تغییر خواهد کرد. این کلامی است متفاوت که باید به آن توجه کرد.

نسیمی