گنجور

شمارهٔ ۱۴۹

مست جام حسن یارم وز دو چشمش پرخمار
ساقیا این مست را پیمانه دردی بیار
گر کشد عشقت به پای دار، ای عاشق دمی
پای دار آنجا چو مردان کاین نماند پایدار
عارفی کو شد ز اسرار اناالحق باخبر
بر سر دار ملامت گو برو منصوروار
نیستم باک از رقیبانش چو می بینم به کام
کرده در گردن حمایل دست رنگین نگار
برقرار و عهد زلف یار مهرخ دل منه
زان که هرگز عهد خوبان نیست ای دل برقرار
غرقه دریای نورم تا بدیدم ذره ای
تاب خورشید رخ آن سرو قد گلعذار
جز حساب زلف و خالت نیستم کار دگر
پیش حق این است دستاویز در روز شمار
آن درختی کآتشش می گفت اناالله با کلیم
میوه اش روی تو است ای مه که آورده است بار
آن که در عشق تو شست از هردو عالم جان و دل
کی شود مشغول کاری؟ کی رود دستش به کار؟
مست و سودایی شود خلوت نشین گر بشنود
از نسیم صبح وصف حسن و بوی زلف یار
شد نسیمی زنده از فضل الهی جاودان
صوفی دل‌مرده را گو بیش از این ماتم مدار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مست جام حسن یارم وز دو چشمش پرخمار
ساقیا این مست را پیمانه دردی بیار
هوش مصنوعی: من از شراب زیبایی یارم مست و شگفت‌زده‌ام و از چشمانش سرشار از خواب و افسانه. ای ساقی، برای این مست دردگرفته، پیمانه‌ای پر از شادی بیاور.
گر کشد عشقت به پای دار، ای عاشق دمی
پای دار آنجا چو مردان کاین نماند پایدار
هوش مصنوعی: اگر عشق تو به پای دار کشیده شود، ای عاشق، دمی آنجا بمان و مانند مردان درآ، زیرا که هیچ چیز در این عالم ثابت نمی‌ماند.
عارفی کو شد ز اسرار اناالحق باخبر
بر سر دار ملامت گو برو منصوروار
هوش مصنوعی: عارفی که از اسرار "من هستم" آگاه شد، وقتی در معرض سرزنش قرار گرفت، مانند منصور حلاج به او بگو که این مسیر حق است.
نیستم باک از رقیبانش چو می بینم به کام
کرده در گردن حمایل دست رنگین نگار
هوش مصنوعی: من از رقابت با دیگران نگرانی ندارم، چون وقتی می‌بینم عشق من با دستانی زیبا به ماجرا دل سپرده، همه چیز برایم معنا پیدا می‌کند.
برقرار و عهد زلف یار مهرخ دل منه
زان که هرگز عهد خوبان نیست ای دل برقرار
هوش مصنوعی: به خاطر سپردن و وفاداری به زلف یار نکن، زیرا عهد و پیمان خوبان همیشه پایدار نیست، ای دل.
غرقه دریای نورم تا بدیدم ذره ای
تاب خورشید رخ آن سرو قد گلعذار
هوش مصنوعی: من در دریای نور غرق هستم، تا زمانی که یک ذره از تابش خورشید را بر چهره آن سرو بلند قامت و زیبا دیدم.
جز حساب زلف و خالت نیستم کار دگر
پیش حق این است دستاویز در روز شمار
هوش مصنوعی: من به غیر از حساب زلف و خال تو، به هیچ کار دیگری مشغول نیستم و در پیشگاه حق، این تنها دلیل من در روز حسابرسی است.
آن درختی کآتشش می گفت اناالله با کلیم
میوه اش روی تو است ای مه که آورده است بار
هوش مصنوعی: آن درختی که خدای بزرگ را تسبیح می‌کرد، میوه‌اش بر سر توست، ای ماه جان که بارش را به دوش می‌کشی.
آن که در عشق تو شست از هردو عالم جان و دل
کی شود مشغول کاری؟ کی رود دستش به کار؟
هوش مصنوعی: کسی که در عشق تو از هر دو جهان دل و جانش را رها کرده، چگونه می‌تواند به کار دیگری مشغول شود؟ چگونه دستش به انجام کاری خواهد رفت؟
مست و سودایی شود خلوت نشین گر بشنود
از نسیم صبح وصف حسن و بوی زلف یار
هوش مصنوعی: اگر کسی در تنهایی خود به توصیف زیبایی و عطر موهای معشوق از نسیم صبح گوش دهد، مجنون و شوریده حال می‌شود.
شد نسیمی زنده از فضل الهی جاودان
صوفی دل‌مرده را گو بیش از این ماتم مدار
هوش مصنوعی: نسیمی از الطاف الهی وزیدن گرفته و روحی تازه به صوفی دل‌مرده دمیده است. بنابراین، دیگر او را در غم و اندوه نگه‌ ندارید و اجازه دهید از زندگی لذت ببرد.