گنجور

شمارهٔ ۱۰۴

آن آفتاب دولت بر چرخ ما برآمد
وان زهره سعادت در چنگ ما درآمد
آیینه کرد ما را، در ما شد آشکارا
آن گوهری کز اشیا چون چرخ بر سر آمد
عید است و عید قربان، رو در حرم کن ای جان
کز سوی عرش رحمان الله اکبر آمد
ای مطرب خدایی! بی گفت وگو چرایی
بنواز عود و نی را، کان سرو در برآمد
ای مفلسان عاشق، گنج خفی عیان شد
وی تشنگان خاکی آن آب کوثر آمد
دامن ز بی نیازی بر هر دو عالم افشان
کان شاه کشور دل با گنج و گوهر آمد
برکن ز دام تن دل، ای جان که صید ما شد
مرغی که جبرئیلش در سایه پر آمد
هست آبدار لفظم، چون ذوالفقار حیدر
زانروی بر منافق شمشیر و خنجر آمد
تا بوی زلف یارم افتاد در خراسان
باد سحر ز مشرق با مشک و عنبر آمد
ای وحشی از بیابان بازآ به خانه جان
کان مه لباس انسان پوشید و در برآمد
ای دین و دلبر از رخ بردار پرده کز غم
چندین هزار زاهد از دین و دل برآمد
شد سینه نسیمی لوح کتاب یزدان
چون حرف و نقطه زانرو بر وجه دفتر آمد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن آفتاب دولت بر چرخ ما برآمد
وان زهره سعادت در چنگ ما درآمد
هوش مصنوعی: شعف و خوشبختی به زندگی ما نور افشانی کرده و فرصت‌های خوبی در دستان ما قرار گرفته است.
آیینه کرد ما را، در ما شد آشکارا
آن گوهری کز اشیا چون چرخ بر سر آمد
هوش مصنوعی: آیینه باعث شد که ما خودمان را ببینیم و درون خود، آن گوهری را که از اشیا به مانند چرخ بر سر ما نمایان شده، آشکار کنیم.
عید است و عید قربان، رو در حرم کن ای جان
کز سوی عرش رحمان الله اکبر آمد
هوش مصنوعی: عید قربان فرا رسیده و وقت آن است که دل خود را به حرم الهی بسپاریم، چرا که نعمت و رحمت از سوی خداوند بزرگ به ما نازل شده است.
ای مطرب خدایی! بی گفت وگو چرایی
بنواز عود و نی را، کان سرو در برآمد
هوش مصنوعی: ای مطرب الهی! بدون اینکه نیازی به صحبت باشد، به نواختن عود و نی بپرداز، چون آن سرو زیبا در حال ظهور است.
ای مفلسان عاشق، گنج خفی عیان شد
وی تشنگان خاکی آن آب کوثر آمد
هوش مصنوعی: ای عاشقان بی‌بهره، گنجی پنهان آشکار شد. ای تشنگان دنیوی، آن آب بهشتی نمایان گشت.
دامن ز بی نیازی بر هر دو عالم افشان
کان شاه کشور دل با گنج و گوهر آمد
هوش مصنوعی: دامن بی نیازی خود را بر روی هر دو جهان بگستران، زیرا آن شاه کشور دل با ثروت و جواهر آمده است.
برکن ز دام تن دل، ای جان که صید ما شد
مرغی که جبرئیلش در سایه پر آمد
هوش مصنوعی: ای جان، از دام و قید جسم خود رها باش، چرا که ما صید کرده‌ایم پرنده‌ای را که جبرئیل در سایه‌اش آمده است.
هست آبدار لفظم، چون ذوالفقار حیدر
زانروی بر منافق شمشیر و خنجر آمد
هوش مصنوعی: سخنان من همچون شمشیر تیز و برّنده است، مثل ذوالفقار امیرالمؤمنین علی (ع)، که بر علیه منافقان با قدرت می‌زند و آن‌ها را از بین می‌برد.
تا بوی زلف یارم افتاد در خراسان
باد سحر ز مشرق با مشک و عنبر آمد
هوش مصنوعی: هنگامی که بوی خوش زلف محبوبم به مشامم رسید، صبحگاهان بادی از سمت شرق با عطر مشک و عنبر وزید.
ای وحشی از بیابان بازآ به خانه جان
کان مه لباس انسان پوشید و در برآمد
هوش مصنوعی: ای وحشی، از بیابان به خانه برگرد، زیرا ماهی که لباس انسان به تن کرده بود، از افق نمایان شد.
ای دین و دلبر از رخ بردار پرده کز غم
چندین هزار زاهد از دین و دل برآمد
هوش مصنوعی: ای دین و محبوب من، پرده را از چهره‌ات کنار بزن، زیرا به خاطر اندوهی که بر دل دارم، هزاران زاهد از دین و دل خود فاصله گرفته‌اند.
شد سینه نسیمی لوح کتاب یزدان
چون حرف و نقطه زانرو بر وجه دفتر آمد
هوش مصنوعی: سینه‌ای در دنیای هستی به نسیم تبدیل شد و مانند یک لوح که بر آن نوشته‌های الهی حک شده، هر کلمه و نقطه‌ای که به وجود می‌آید، بر روی صفحۀ زندگی قرار می‌گیرد.