شمارهٔ ۹
غلام روی آن ماهم که مهر آسمانستی
جمال او به زیبایی حیات جاودانستی
چو حق بنوشت بر رویش تمامی اصل قرآن را
رخ او مصحف خوبیّ و خطش ترجمانستی
چو حق خوب است، خوبان را از آن رو دوست میدارد
به خوبی شد چنان پیدا که از خود در نهانستی
همه خوبی از او دارند و او خوبی ز نطق خود
به خوبی زلف و خط دال است و نون ابروانستی
به جان ابروی او گر زد ز غمزه سوی دل تیری
همینالم ز ابرویش که تیر اندر کمانستی
چو جفت ابرویش طاق است بر بالای چشمانش
برم سجده بر ابرویش که چشمش سرگرانستی
به هر چیزی که رو آرم برابر هست روی او
همه اشیا شده روشن چو او جمله عیانستی
ندانم چون دهد اشیا نشان از نقش روی او
که رویش را ز پیدایی نشانش بینشانستی
خط رویش بود دایم نماز و سجده خود را
چو قامت زان قد و قامت قیامت آن زمانستی
چو او در صورت جویا همیجوید ز خود خود را
همان چیزی که جوینده همیجوید همانستی
همه یک ذات سی و دو یکی عاشق یکی دلبر
چو باشد سی و دو یک شیء چه جای این و آنستی
شد اینجا سی و دو دلبر شد آنجا سی و دو عاشق
چو هر دو سی و دو هستند همان یک غیب دانستی
از آن است سی و دو عاشق به روی سی و دو دایم
که سی و دو ز سی و دو دل و هم دلستانستی
بود آن سی و دو آدم که هست از بیست و هشت پیدا
که هست آن احمد مرسل که سلطان دو کانستی
چو شد این بیست و هشت منشق از او شد سی و دو ظاهر
ز احمد شد عیان آدم، چو اصل جسم و جانستی
بیا بشنو دگر مطلع ز وصف احمد امی
که این مطلع از آن بهتر که وصفش بیکرانستی
شمارهٔ ۸: آ، الف اول امیر و اعلم و اعلا علی استشمارهٔ ۱۰ - تجدید مطلع: حبیب فضل حق احمد که میر عاشقانستی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
غلام روی آن ماهم که مهر آسمانستی
جمال او به زیبایی حیات جاودانستی
هوش مصنوعی: من بنده آن زیبایی هستم که مانند ماه در آسمان میدرخشد، و جمال او به اندازهای زیباست که مانند حیات ابدی میماند.
چو حق بنوشت بر رویش تمامی اصل قرآن را
رخ او مصحف خوبیّ و خطش ترجمانستی
هوش مصنوعی: زمانی که خداوند تمام اصول قرآن را بر چهره او نوشت، روی او به مانند کتاب زیبایی است که خطش ترجمهگر معانی الهی میباشد.
چو حق خوب است، خوبان را از آن رو دوست میدارد
به خوبی شد چنان پیدا که از خود در نهانستی
هوش مصنوعی: وقتی که حقیقت خوب است، خوبان را به خاطر خوبیشان دوست میدارد. این محبت آنقدر واضح و آشکار میشود که انسان میتواند از درون خود به آن پی ببرد.
همه خوبی از او دارند و او خوبی ز نطق خود
به خوبی زلف و خط دال است و نون ابروانستی
هوش مصنوعی: همه زیباییها و خوبیها منبعی دارند و او زیبایی و خوبیاش را از گفتارش به دست میآورد، مانند زیبایی زلف و خطی که شبیه نون ابروان است.
به جان ابروی او گر زد ز غمزه سوی دل تیری
همینالم ز ابرویش که تیر اندر کمانستی
هوش مصنوعی: اگر ابرویش به جانم بزند و با نگاهی دل را هدف قرار دهد، من همچنان از ابرویش شکایت میکنم، چرا که او مانند تیری است که در کمان آماده شلیک است.
چو جفت ابرویش طاق است بر بالای چشمانش
برم سجده بر ابرویش که چشمش سرگرانستی
هوش مصنوعی: وقتی که ابروهایش به صورت قوسدار روی چشمانش نشسته، من به خاطر زیبایی ابروهایش، به آن سجده میکنم، چون چشمانش مانند ستارهای درخشان و پر از جذابیت است.
به هر چیزی که رو آرم برابر هست روی او
همه اشیا شده روشن چو او جمله عیانستی
هوش مصنوعی: هر چیزی را که با نگاه و توجه خود به آن بپردازم، همانند آن چیز، همه چیز دیگر روشن و نمایان میشود.
ندانم چون دهد اشیا نشان از نقش روی او
که رویش را ز پیدایی نشانش بینشانستی
هوش مصنوعی: نمیدانم اشیاء چگونه میتوانند نشاندهندهی نقش و جلوهی چهرهی او باشند، چون چهرهاش بهحدی زیباست که از دیدن آن هیچ نشانی باقی نمیماند.
خط رویش بود دایم نماز و سجده خود را
چو قامت زان قد و قامت قیامت آن زمانستی
هوش مصنوعی: خطی که بر روی اوست، همیشه نشانه نماز و سجدهاش بوده است، چون قامت او به قد و قامت قیامت در آن زمان شبیه است.
چو او در صورت جویا همیجوید ز خود خود را
همان چیزی که جوینده همیجوید همانستی
هوش مصنوعی: زمانی که او در جستجوی صورت و شکل خود است، در واقع در جستجوی خودِ حقیقیاش میباشد. در واقع، آنچه جوینده به دنبال آن است، همان چیزی است که خود او نیز به دنبال آن میباشد.
همه یک ذات سی و دو یکی عاشق یکی دلبر
چو باشد سی و دو یک شیء چه جای این و آنستی
هوش مصنوعی: همه انسانها در اصل و ذات خود یکی هستند و تنها عشق و محبوبیت است که باعث میشود افراد را از هم تفکیک کنیم. اگر همه یک چیز باشند، دیگر فرقی بین این و آن نیست.
شد اینجا سی و دو دلبر شد آنجا سی و دو عاشق
چو هر دو سی و دو هستند همان یک غیب دانستی
هوش مصنوعی: در اینجا سی و دو دلبر وجود دارد و در آنجا سی و دو عاشق. چون هر دو به تعداد سی و دو هستند، در واقع میتوان گفت که آنها یک حقیقت پنهان را درک کردهاند.
از آن است سی و دو عاشق به روی سی و دو دایم
که سی و دو ز سی و دو دل و هم دلستانستی
هوش مصنوعی: سی و دو عاشق وجود دارند که هر یک به شکل خاصی با عشق خود ارتباط دارند. این عشقها از دلهای مختلف و حالات متفاوت نشأت میگیرند و همه این دلها به نوعی با هم در ارتباطاند.
بود آن سی و دو آدم که هست از بیست و هشت پیدا
که هست آن احمد مرسل که سلطان دو کانستی
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره شده که تعداد انسانها به سی و دو میرسد، که در میان آنها از بیست و هشت نفر مشخص است. همچنین به شخصیت مهمی به نام احمد مرسل اشاره میکند که به عنوان سلطان دو عالم شناخته میشود. در واقع، به اهمیت و ارزش این افراد در میان دیگران پرداخته شده است.
چو شد این بیست و هشت منشق از او شد سی و دو ظاهر
ز احمد شد عیان آدم، چو اصل جسم و جانستی
هوش مصنوعی: زمانی که این بیست و هشت (بهعنوان نمایندگان یک دوره یا مرحله) از آن جدا شدند، سی و دو بهوجود آمد. حقیقت وجود آدمی، که ریشه در وجود احمد دارد، بهوضوح نمایان شد، همانطور که اصل جسم و جان نمایان است.
بیا بشنو دگر مطلع ز وصف احمد امی
که این مطلع از آن بهتر که وصفش بیکرانستی
هوش مصنوعی: بیا و بشنو بار دیگر از ویژگیهای احمد امی، چرا که این توصیف از آنچه گفته شده، بهتر است و وصف او هیچ حد و مرزی ندارد.