شمارهٔ ۳ - مخمس ترکیب
ای مطلع خوبی رخ چون ماه تمامت
برخاسته غوغای قیامت ز قیامت
در دور رخت تا نبود هیچ ندامت
ماییم و غم عشق و سر کوی ملامت
گم کرده ز بی خویشتنی راه سلامت
با روی تو گویم که چه ماهی است پرآشوب
یا هندوی زلفت چه سیاهی است پرآشوب
از مردم چشمت که سپاهی است پرآشوب
شهری است پر از فتنه و راهی است پرآشوب
نه جای سفرکردن و نه روی اقامت
حاصل ز دو عالم چو غم عشق تو دارم
جز تخم غم عشق تو در سینه چه کارم
ای سرو گل اندام سمنبر! ز کنارم
رفتی و مپندار که دست از تو بدارم
دست من و دامان تو تا روز قیامت
من چون به در کعبه مقصود رسیدم
از قافله وارستم و از راه رهیدم
با ید قلم نسخ بر آن بیت کشیدم
من پند رفیقان موافق نشنیدم
زانرو شدم آماجگه تیر ملامت
ای صوفی پشمینه! لباس عسلی پوش
زان خم که خرد می زند از شوق میش جوش
بگذر تو از این خرقه و سجاده و می نوش
کانکس که نصیحت ز بزرگان نکند گوش
بسیار بخاید سر انگشت ندامت
گر طالب آنی که بماند ز تو نامی
از خانه ناموس برون نه دو سه گامی
قربان شو و بشنو ز لب یار پیامی:
عیار چو منصور شود بر همه کامی
آن است که بر دار کشندش به علامت
گر در چمن آن سرو سهی راه برآرد
هیهات که قد سرو به دلخواه برآرد
چون آه نسیمی به سحرگاه برآرد
هرگه که جلال از غم دل آه برآرد
سکان سماوات بنالند تمامت
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای مطلع خوبی رخ چون ماه تمامت
برخاسته غوغای قیامت ز قیامت
هوش مصنوعی: ای چهرهات چون ماه کامل زیبایی خاصی دارد، که چهرهی تو مانند طلوع یک صبح درخشان، دنیای اطراف را تحت تأثیر قرار میدهد و شگفتیها و هیجاناتی را به وجود میآورد که گویی روز قیامت فرا رسیده است.
در دور رخت تا نبود هیچ ندامت
ماییم و غم عشق و سر کوی ملامت
هوش مصنوعی: ما در فاصلهی دور از چهرهات، هیچ حسرتی نداریم و همچنان با غم عشق و در کنار کوی ملامت، حضور داریم.
گم کرده ز بی خویشتنی راه سلامت
هوش مصنوعی: کسی که خود را گم کرده و از مسیر درست دور شده، نمیتواند به راهی که او را به سلامت میرساند، دست یابد.
با روی تو گویم که چه ماهی است پرآشوب
یا هندوی زلفت چه سیاهی است پرآشوب
هوش مصنوعی: با چهره زیبای تو میگویم که چه حال و هوایی دارد، یا تارهای مویت چه رنگ تیره و پر از هیجان و آشفتگی است.
از مردم چشمت که سپاهی است پرآشوب
شهری است پر از فتنه و راهی است پرآشوب
هوش مصنوعی: از نگاه مردم، تو همچون سربازانی هستی که در میان آشفتگیها و بلواها جنگیدهاند. شهری که در آن زندگی میکنند، پر از دردسر و مشکلات است و مسیر زندگیشان هم پُر از چالشهای دشوار و ناپایدار است.
نه جای سفرکردن و نه روی اقامت
هوش مصنوعی: نه زمانی برای سفر کردن دارم و نه جایی برای ماندن.
حاصل ز دو عالم چو غم عشق تو دارم
جز تخم غم عشق تو در سینه چه کارم
هوش مصنوعی: اگر به جز غم عشق تو چیزی در دو جهان داشته باشم، در سینهام چه کار به جز نگهداری غم عشق تو دارم؟
ای سرو گل اندام سمنبر! ز کنارم
رفتی و مپندار که دست از تو بدارم
هوش مصنوعی: ای سرو زیبا و خوش قامت! تو از کنارم رفتی، ولی گمان نکن که من از تو دست میکشم و تو را فراموش میکنم.
دست من و دامان تو تا روز قیامت
هوش مصنوعی: دست من همیشه به دامان تو خواهد بود تا روز قیامت.
من چون به در کعبه مقصود رسیدم
از قافله وارستم و از راه رهیدم
هوش مصنوعی: زمانی که به هدف واقعی و حقیقی خود رسیدم، از مسیری که در آن قدم میزدم جدا شدم و از همراهی دیگران بینیاز شدم.
با ید قلم نسخ بر آن بیت کشیدم
من پند رفیقان موافق نشنیدم
هوش مصنوعی: من با دقت و تأمل بر روی آن شعر خطی کشیدم، اما نصیحت دوستانی که همفکر بودند را نادیده گرفتم.
زانرو شدم آماجگه تیر ملامت
هوش مصنوعی: به همین خاطر هدف تیرهای سرزنش دیگران شدم.
ای صوفی پشمینه! لباس عسلی پوش
زان خم که خرد می زند از شوق میش جوش
هوش مصنوعی: ای صوفی با لباس پشمی! لباس زردی بپوش و از آن جامی که عقل را از شوق میافزاید، بنوش.
بگذر تو از این خرقه و سجاده و می نوش
کانکس که نصیحت ز بزرگان نکند گوش
هوش مصنوعی: بگذار این لباس و ابزارهای مذهبی را کنار بگذاری و به نوشیدن می بپردازی؛ زیرا که کسی به نصیحت بزرگترها گوش نمیدهد.
بسیار بخاید سر انگشت ندامت
هوش مصنوعی: بسیار ببینید که از کارهای خود پشیمان خواهید شد.
گر طالب آنی که بماند ز تو نامی
از خانه ناموس برون نه دو سه گامی
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که از تو یاد و نامی باقی بماند، باید به حیا و عفت خود اهمیت بدهی و قدمی به سوی ناپاکی برنداری.
قربان شو و بشنو ز لب یار پیامی:
عیار چو منصور شود بر همه کامی
هوش مصنوعی: جانم را فدای تو میکنم و از لب دوست پیامی را میشنوم: هنگامی که عیار و نیکوکار به منصور تبدیل شود، بر همه چیز پیروز خواهد شد.
آن است که بر دار کشندش به علامت
هوش مصنوعی: این شخص کسی است که به عنوان نشانهای، او را به دار میزنند.
گر در چمن آن سرو سهی راه برآرد
هیهات که قد سرو به دلخواه برآرد
هوش مصنوعی: اگر در گلستان، آن سرو بلند و زیبا قدمی بردارد، بعید است که قامت این سرو، به دلخواه کسی باشد.
چون آه نسیمی به سحرگاه برآرد
هرگه که جلال از غم دل آه برآرد
هوش مصنوعی: در صبحگاه، وقتی نسیم خنکی میوزد، به یاد جلالی که بر دل مینشیند، هر بار دل به آه و اندوهی عشقآمیز میسوزد.
سکان سماوات بنالند تمامت
هوش مصنوعی: سکان آسمانها به خاطر تو و تمام وجودت ناله میکنند.