گنجور

بخش ۹۸ - پاسخ دادن رای هندی، فرامرز را

چو این گفته بشنید ازو شاه رای
شگفتی درآمد بدل کرد رای
از آن تندی و چرب گفتار نغز
وز آن نامداران دل پاک و مغز
که بی بیم و اندیشه چندین سخن
بگوید چنین اندر آن انجمن
زمانی به رویش نگه کرد دیر
پسندید کینست مردی دلیر
به دلش اندر اندیشه آمد دراز
که این شیردل گرد گردن فراز
گمانی برم من که اسپهبد است
سپهبد خود است و پرسته خود است
بدان آمدست او که تا بنگرد
ببیند سپه را و هم بشمرد
ازیرا که چندین سخن های تند
که شد پیش او تیغ الماس کند
زمرد فرومایه ناید برون
فرومایه ماند بر شه زبون
نباشد بجز پهلوان زاده ای
و یا بی نیازی کیان زاده ای
خطا نیست اندیشه من برین
که اینست سالار ایران زمین
ازآن پس بدو گفت ای سرفراز
مرا در دل اندیشه آمد فراز
که تو پور شیر ژیان رستمی
ز دستان سامی و از نیرمی
بدین کین سپهدار ایران تویی
سرافراز گردان و شیران تویی
ز مردی و دانش نباید که راه
بپویی ازین نامور پیشگاه
بدو داد پاسخ که این خود مگوی
که تیره شود زین سخن آبروی
چو نام سپهبد به من برنهی
شود تن زجان گرامی تهی
فرامرز رستم از آن برتر است
پیام آوری را نه اندر خور است
چو من یک هزارند بر درگهش
بیایند در پیش لشکر گهش
به درگاه او من یکی کهترم
ز نام آوران نیز من کمترم
بدو رای گفت ای هنرمند مرد
سخن گویم از رای من برمگرد
به دل مهربانم به دیدار تو
همین فر و رخسار و گفتار تو
بنه دل بر این بوم هندوستان
در این جایگه با چنین دوستان
ندارم به تو گنج و گوهر دریغ
همان تاج و هم کشور و تخت و تیغ
شوی بر همه هند فرمان روا
جهاندار و فرمان ده و پادشاه
منت چون پدر باشم و دیگران
به فرمانت بسته کمر بر میان
دهم دختر خویشتن مر تو را
به نیکی بباشی و خرم سرا
چنین داد پاسخ فرامرز باز
که مرد خردمند گردن فراز
پسنده ندارد که از داد و دین
بپیچد سر از شاه ایران زمین
بویژه که هم اسب و اسباب و گنج
ازو یافته در سرای سپنج
مگو این سخن ای شه هندوان
که ای نامور پهلوان جهان
درآنگه پیام تو پاسخ کنم
به پاسخ همه رای فرخ کنم
مرا ده مبارز به لشکر درند
که ایشان سپاه مرا افسرند
همان ده مبارز به هنگام کار
بکوشند هر یک ابا ده هزار
کنون آزمایش کنم مر تو را
ببینم به خوبی و نیک اخترا
کزین ده به نزدت گریزان شوند
ز گرز تو چون برگ ریزان شوند
درآریم گردن به فرمان تو
ز جان برگزینیم پیمان تو
بهانه همی جست سالار هند
که آن شیرفش را ز پیکار سند
مگر بازدارد بر خویشتن
کند پهلوانش درآن انجمن
سپهبد بدو گفت آری رواست
ز من گر هنر چند خواهی سزاست
به پیمان که گر من شکسته شوم
ز تیغ یلان تو خسته شوم
من و این سپه بندگان توییم
به خواری سرافکندگان توییم
وگر من کشم ده مبارز به زار
به کینه نجویی به ما کارزار
شوی تابع حکم ایرانیان
به همراهی آیی بر پهلوان
بدین عهد بستند و برخاستند
یکی رزمگاهی بیاراستند
سوی دشت آمد سپهدارهند
ابا سی هزار از سواران سند
به پیش اندرون ده یل شیر گیر
ابا گرز و زوبین و شمشیر و تیر
سواران ایران کشیدند صف
ز خون جگر بر لب آورده کف
به پیش اندرون بد گو پهلوان
پس و پشت او رزم دیده گوان
خروشید کوس و بانگ نبرد
برآمد چو مرد اندر آمد به مرد
چنان گشت گردون ز گرد سپاه
که خورشید بر چرخ گم کرد راه
به پیش فرامرز تازان شدند
به بیشه تو گویی گرازان شدند

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو این گفته بشنید ازو شاه رای
شگفتی درآمد بدل کرد رای
هوش مصنوعی: وقتی شاه این سخن را شنید، به شدت متعجب شد و تصمیمش تغییر کرد.
از آن تندی و چرب گفتار نغز
وز آن نامداران دل پاک و مغز
هوش مصنوعی: از سخنان شیرین و دلنشین که با چاشنی تندی همراه است و از دل‌های پاک و ذهن‌های خلاق بزرگان، به یادگار مانده است.
که بی بیم و اندیشه چندین سخن
بگوید چنین اندر آن انجمن
هوش مصنوعی: کسی که بدون نگرانی و فکر زیاد، در آن مجلس این همه سخن می‌گوید.
زمانی به رویش نگه کرد دیر
پسندید کینست مردی دلیر
هوش مصنوعی: روزی به او نگاه کردم و به سختی متوجه شدم که او مردی شجاع و دلیر است.
به دلش اندر اندیشه آمد دراز
که این شیردل گرد گردن فراز
هوش مصنوعی: در دلش فکر و خیال زیادی شکل گرفت که این دلیر، با گردن افراشته‌اش، چه ویژگی‌هایی دارد.
گمانی برم من که اسپهبد است
سپهبد خود است و پرسته خود است
هوش مصنوعی: من گمان می‌کنم که فرمانده، همان فرمانده‌ی خود است و خود را می‌پرورد.
بدان آمدست او که تا بنگرد
ببیند سپه را و هم بشمرد
هوش مصنوعی: بدان که او آمده تا سپاه را ببیند و آنها را شمردن آغاز کند.
ازیرا که چندین سخن های تند
که شد پیش او تیغ الماس کند
هوش مصنوعی: چون سخن‌های تند و تیز زیادی به او گفتند، او به مانند تیغ الماس قوی و برنده شد.
زمرد فرومایه ناید برون
فرومایه ماند بر شه زبون
هوش مصنوعی: زمرّد که سنگی با ارزش است، هرگز از دل افراد بی‌ارزش بیرون نمی‌آید و در نتیجه افراد پست و بی‌مقدار، همواره در جایگاه خود باقی می‌مانند.
نباشد بجز پهلوان زاده ای
و یا بی نیازی کیان زاده ای
هوش مصنوعی: جز فرزندانی از پهلوانان و یا کسانی که از خانواده‌های بزرگ و بی‌نیاز آمده‌اند، کسی دیگری نیست.
خطا نیست اندیشه من برین
که اینست سالار ایران زمین
هوش مصنوعی: من به هیچ وجه اشتباه نمی‌کنم که فکر می‌کنم این شخص، برترین و بزرگ‌ترین فرد در ایران زمین است.
ازآن پس بدو گفت ای سرفراز
مرا در دل اندیشه آمد فراز
هوش مصنوعی: پس از آن، به او گفتم: ای فرد بلندمرتبه، در دل من اندیشه‌ای شکل گرفت.
که تو پور شیر ژیان رستمی
ز دستان سامی و از نیرمی
هوش مصنوعی: تو فرزند شیر ژیان رستمی هستی، که از دستان سام به وجود آمده‌ای و از قدرت و نیرومندی برخورداری.
بدین کین سپهدار ایران تویی
سرافراز گردان و شیران تویی
هوش مصنوعی: تو هستی سپهبدی سرافراز برای ایران، مانند گردانی از شیران که در دلها شجاعت و غنا دارند.
ز مردی و دانش نباید که راه
بپویی ازین نامور پیشگاه
هوش مصنوعی: از مردانگی و علم نباید دور شد و از این منظرگاه نامدار فاصله گرفت.
بدو داد پاسخ که این خود مگوی
که تیره شود زین سخن آبروی
هوش مصنوعی: او به او پاسخ داد که از این حرف نزن، زیرا این سخن باعث می‌شود آبرویش در خطر بیفتد.
چو نام سپهبد به من برنهی
شود تن زجان گرامی تهی
هوش مصنوعی: اگر نام فرمانده را بر زبان بیاوری، جان عزیز از تن جدا خواهد شد.
فرامرز رستم از آن برتر است
پیام آوری را نه اندر خور است
هوش مصنوعی: فرامرز، که فرزند رستم است، در مقام و مقامتی برتر از دیگران قرار دارد؛ زیرا او توانایی و شایستگی پیام رسانی را ندارد.
چو من یک هزارند بر درگهش
بیایند در پیش لشکر گهش
هوش مصنوعی: به اندازه من، هزاران نفر دیگر هم وجود دارند که در پاسخ به او به جمع می‌آیند و در برابر لشکر او قرار می‌گیرند.
به درگاه او من یکی کهترم
ز نام آوران نیز من کمترم
هوش مصنوعی: من در برابر او خاضع و کوچک هستم و حتی از افراد معروف و بزرگ‌تر هم کمتر از آنچه که هستم، به شمار می‌آیم.
بدو رای گفت ای هنرمند مرد
سخن گویم از رای من برمگرد
هوش مصنوعی: به او گفتم: ای هنرمند، به نظرم گوش کن و از نظر من منحرف نشو.
به دل مهربانم به دیدار تو
همین فر و رخسار و گفتار تو
هوش مصنوعی: دل مهربان من فقط به خاطر زیبایی و گفتار تو روشن و شاداب است.
بنه دل بر این بوم هندوستان
در این جایگه با چنین دوستان
هوش مصنوعی: دل خود را به سرزمین هندوستان بسپار و در این مکان با این دوستان گران‌قدر همراه باش.
ندارم به تو گنج و گوهر دریغ
همان تاج و هم کشور و تخت و تیغ
هوش مصنوعی: من نه ثروتی دارم و نه جواهری برای تو، تنها همان تاج و سرزمین و تخت و شمشیری که دارم، برای تو کافی نیست.
شوی بر همه هند فرمان روا
جهاندار و فرمان ده و پادشاه
هوش مصنوعی: ای شاهزاده، بر تمام هند حاکم شو و همچون یک فرمانروا باشید، چون تو به عنوان پادشاه و فرمانده‌ای بزرگ در جهان شناخته می‌شوی.
منت چون پدر باشم و دیگران
به فرمانت بسته کمر بر میان
هوش مصنوعی: من مانند پدری مهربان و حمایتگر برای تو خواهم بود و دیگران نیز با فرمان تو به من کمک خواهند کرد.
دهم دختر خویشتن مر تو را
به نیکی بباشی و خرم سرا
هوش مصنوعی: من دخترم را به تو می‌سپارم که تو به نیکی با او رفتار کنی و او را خوشبخت کنی.
چنین داد پاسخ فرامرز باز
که مرد خردمند گردن فراز
هوش مصنوعی: فرامرز با کلامی روشن و حکیمانه پاسخ داد که شخص عاقل و باوقار همیشه درست تصمیم می‌گیرد و بر سر بلندای خرد خود ایستاده است.
پسنده ندارد که از داد و دین
بپیچد سر از شاه ایران زمین
هوش مصنوعی: خوشایند نیست که کسی از عدالت و دین دوری کند و از مشکلات شاهنشاهی ایران فرار کند.
بویژه که هم اسب و اسباب و گنج
ازو یافته در سرای سپنج
هوش مصنوعی: به ویژه اینکه در خانه‌ی سپنج، هم اسب و هم وسایل و هم گنج را از او به دست آورده‌اند.
مگو این سخن ای شه هندوان
که ای نامور پهلوان جهان
هوش مصنوعی: ای فرمانروا، این کلمات را نگو، زیرا تو همانی هستی که در میان پهلوانان مشهور جهانی.
درآنگه پیام تو پاسخ کنم
به پاسخ همه رای فرخ کنم
هوش مصنوعی: پس از آنکه پیام تو را دریافت کنم، به تمامی پاسخ‌ها پاسخ می‌دهم و برای خودم تصمیمی خوشایند می‌سازم.
مرا ده مبارز به لشکر درند
که ایشان سپاه مرا افسرند
هوش مصنوعی: مرا افرادی شجاع و توانمند در جنگ معرفی کن، زیرا آن‌ها در برابر سپاهیان من قرار دارند و من به آن‌ها نیاز دارم تا در نبرد پیروز شوم.
همان ده مبارز به هنگام کار
بکوشند هر یک ابا ده هزار
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که در زمان انجام کار، هر نفر از یک گروه کوچک باید با جدیت و تلاش خود، به اندازه ده هزار نفر عمل کند. به عبارتی دیگر، وقتی که همه اعضای یک گروه به خوبی و با انرژی کار کنند، نتیجه‌ای معادل و حتی بیشتر از تعداد زیاد افراد خواهد داشت.
کنون آزمایش کنم مر تو را
ببینم به خوبی و نیک اخترا
هوش مصنوعی: حالا می‌خواهم تو را امتحان کنم تا ببینم که چه اندازه خوب و نیکو هستی.
کزین ده به نزدت گریزان شوند
ز گرز تو چون برگ ریزان شوند
هوش مصنوعی: از اینجا کسانی که به تو نزدیک هستند، به خاطر نیروی تو فرار خواهند کرد، همان‌طور که برگ‌ها در پاییز می‌ریزند.
درآریم گردن به فرمان تو
ز جان برگزینیم پیمان تو
هوش مصنوعی: ما جان خود را فدای فرمان تو می‌کنیم و پیمان تو را از دل برمی‌گزینیم.
بهانه همی جست سالار هند
که آن شیرفش را ز پیکار سند
هوش مصنوعی: سالار هند در پی بهانه‌ای است تا به جنگ با شیرفش (شیر جنگ) در سند برود.
مگر بازدارد بر خویشتن
کند پهلوانش درآن انجمن
هوش مصنوعی: آیا او می تواند خود را کنترل کند در آن جمع، مانند یک قهرمان؟
سپهبد بدو گفت آری رواست
ز من گر هنر چند خواهی سزاست
هوش مصنوعی: سپهبد به او گفت: بله، اگر به من هنر و مهارت بیشتری نیاز داری، این حق توست و من آماده‌ام تا به تو کمک کنم.
به پیمان که گر من شکسته شوم
ز تیغ یلان تو خسته شوم
هوش مصنوعی: اگر من به قول و پیمانم وفا نکنم، از ضربت‌های دلیران تو آسیب می‌بینم.
من و این سپه بندگان توییم
به خواری سرافکندگان توییم
هوش مصنوعی: من و این سپاه، بنده‌های تو هستیم و به خاطر تو در حال ذلت و خجالت به سر می‌بریم.
وگر من کشم ده مبارز به زار
به کینه نجویی به ما کارزار
هوش مصنوعی: اگر من در میدان نبرد به زاری بکشم، این کار به خاطر کینه‌توزی نیست، بلکه هدفم نبردی است.
شوی تابع حکم ایرانیان
به همراهی آیی بر پهلوان
هوش مصنوعی: به ایرانیان بپیوند و فرمان آن‌ها را بپذیر، تا با هم در کنار پهلوان ها باشید.
بدین عهد بستند و برخاستند
یکی رزمگاهی بیاراستند
هوش مصنوعی: آن‌ها پیمان بستند و از جا بلند شدند و مکانی برای نبرد آماده کردند.
سوی دشت آمد سپهدارهند
ابا سی هزار از سواران سند
هوش مصنوعی: پهبدار به دشت آمد با سی هزار سوار از سرزمین سند.
به پیش اندرون ده یل شیر گیر
ابا گرز و زوبین و شمشیر و تیر
هوش مصنوعی: به جلو برو و در میان دشمنان شجاعی مانند شیر را بگیر که با گرزی، نیزه‌ای، شمشیر و تیری مجهز باشد.
سواران ایران کشیدند صف
ز خون جگر بر لب آورده کف
هوش مصنوعی: سواران ایرانی صف آرایی کردند و خون دل را به لب آوردند.
به پیش اندرون بد گو پهلوان
پس و پشت او رزم دیده گوان
هوش مصنوعی: پهلوان با صدای بلند به دیگران می‌گوید که به جلو بروند، در حالی که پشت سرش، جنگجویان دیگری آماده مبارزه هستند.
خروشید کوس و بانگ نبرد
برآمد چو مرد اندر آمد به مرد
هوش مصنوعی: صدای نبرد بلند شد و هنگامه‌ای به پا شد هنگامی که مردان به میدان آمدند.
چنان گشت گردون ز گرد سپاه
که خورشید بر چرخ گم کرد راه
هوش مصنوعی: آسمان به قدری تحت تأثیر حرکت لشکر قرار گرفت که خورشید در گرداب این رفت و آمد، مسیر خود را گم کرد.
به پیش فرامرز تازان شدند
به بیشه تو گویی گرازان شدند
هوش مصنوعی: به سمت فرامرز حرکت کردند و در جنگل به نظر می‌رسد که مانند خوک‌ها در حال دویدن و تهاجم هستند.