گنجور

بخش ۹۷ - سخن گفتن فرامرز با رای هندی و پاسخ یافتن

چنین گفت با خسرو هندوان
که ای نامور شاه روشن روان
فرامرز رستم یل بافرین
مرا گفت رو نزد شاه گزین
بگویش که ای نامدار بزرگ
سزد گر نه تندی به گرد سترگ
که ما را شهنشاه ایران زمین
جهاندار کیخسرو پاک دین
چنین داد فرمان که بر هند و سند
گذر کن به نیروی چینی پرند
نخستین که رفتی بگو رای را
که از مردمی برمکش پای را
تو دانی که شاهان ایران زمین
ز جم و ز تهمورث بافرین
ز شاه آفریدون فرخ نژاد
چنین تا منوچهر و تا کی قباد
که بودند یکسر نیاکان من
بزرگان گیتی به هر انجمن
روان بوده فرمانشان در جهان
چه بر چین و روم و چه بر هندوان
به فر جهاندار کیهان خدای
جهان آفریننده رهنمای
من امروز از ایشان همه برترم
برای بزرگان تواناترم
فزونم به گنج و به فر و هنر
همیدون به گردان پرخاشخر
کنون ای شهنشاه و دارای هند
منم بر همه سروران ارجمند
گر آیی به درگاه حق بنده وار
خرد کار بندی و ادراک یار
ز سر بفکنی بیشی و سروری
گزینی برین مهتری چاکری
به تو ماند این مرز و گنج روان
ز تو دور شد خنجر پهلوان
وگرنه سپاه من از مرز هند
هم از بوم کشمیر تا مرز سند
به نیروی دادار یزدان پاک
برآرنده چرخ گردنده خاک
ببرم پیت را به هندوستان
نماند یکی گل در این بوستان
ز جان سپاهت برآرم دمار
پشیمانی آنگه نیاید به کار
از آنجا چو من آمدم پیش تو
چنان چون سزد نامور خویش تو
فرستادم اول کیانوش را
خردمند و بیدار و خاموش را
به گفتار چرب و سخن های نرم
به اندرز شیرین و آوای نرم
که گر زین بزرگی بگرداندت
ز پرخاش و از کینه برهاندت
نگفتی سخن هیچ بر راه راست
به پاسخ بدان گونه دادی که خاست
از آن پس که برگشت از پیش تو
به دل رنج از گفته و کیش تو
سپه کردی و کینه آراستی
بدیدی همی آنچه خود خواستی
تو را گویم ای مهتر هندوان
که اندیشه دارم به روشن روان
سبکباری و تندی از شهریار
نه خوب آید از مردم هوشیار
شنیدی همانا که بر لشکرت
همان بوم و برشهر و بر کشورت
چه آمد ز گرز جهان پهلوان
وزآن نامداران فرخ گوان
چو آمد بدیدی همه نیک و بد
کنون آن گزین کت پسندد خرد
تو را گو مردی به چرم اندر است
از آنت چنین داوری در سر است
روا باشد از کین و رزم آوری
پس از کین بسیار رزم آوری
از آن رزم ها دل بپرداختی
همه کار بر آرزو ساختی
که از نو دگر لشکر آورده ای
درفش بزرگی برآورده ای
ز کار تو اندیشه ننمود چهر
نبینم تو را برتن خویش مهر
چنین گفت شیر ژیان با پلنگ
که بر غرم چون روز شد تار و تنگ
به نیک و بد کار خود ننگرد
بیاید روان پیش ما بگذرد
تو را هم بدان گونه بینم همی
خرد در سر تو نبینم همی
پس اندیشه او بدین کار کرد
به پاسخ فروبایدت یاد کرد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنین گفت با خسرو هندوان
که ای نامور شاه روشن روان
هوش مصنوعی: او با خسرو هندوان گفت: ای شاه نامور و روشن-minded.
فرامرز رستم یل بافرین
مرا گفت رو نزد شاه گزین
هوش مصنوعی: فرامرز، فرزند رستم، به من گفت که به نزد شاه برو و یکی از بهترین‌ها را انتخاب کن.
بگویش که ای نامدار بزرگ
سزد گر نه تندی به گرد سترگ
هوش مصنوعی: به او بگو که ای شخصیت بزرگ و معروف، سزاوار است اگر نسبت به امور بزرگ و مهم، تند و بی‌صبر نباشی.
که ما را شهنشاه ایران زمین
جهاندار کیخسرو پاک دین
هوش مصنوعی: پادشاه ایران، کیخسرو، که نیکوکار و مذهبی است، ما را تحت حمایت خود قرار داده است.
چنین داد فرمان که بر هند و سند
گذر کن به نیروی چینی پرند
هوش مصنوعی: فرمان داده شد که از سرزمین‌های هند و سند عبور کن و با قدرت چینی‌ها پرواز کن.
نخستین که رفتی بگو رای را
که از مردمی برمکش پای را
هوش مصنوعی: وقتی که رفتی، از خودت بگو که چطور با مردمان رفتار کردی، تا آن‌ها از تو دور نشوند.
تو دانی که شاهان ایران زمین
ز جم و ز تهمورث بافرین
هوش مصنوعی: تو می‌دانی که پادشاهان ایران از جم و تهمورث به وجود آمده‌اند و افتخاراتی دارند.
ز شاه آفریدون فرخ نژاد
چنین تا منوچهر و تا کی قباد
هوش مصنوعی: به وجود آمدن پادشاهی از نسل فرخ نژاد آفریدون، دلیلی است بر وجود منوچهر و تا زمان قباد.
که بودند یکسر نیاکان من
بزرگان گیتی به هر انجمن
هوش مصنوعی: نیاکان من که بزرگان جهان بودند، در هر جمعی حضور داشتند.
روان بوده فرمانشان در جهان
چه بر چین و روم و چه بر هندوان
هوش مصنوعی: فرمان آنها در جهان به گونه‌ای بوده که بر چین و روم و همچنین بر مردم هند تأثیر گذاشته است.
به فر جهاندار کیهان خدای
جهان آفریننده رهنمای
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که این بیت به قدرت و عظمت خداوند اشاره دارد، به عنوان خالق و راهنمای جهان و کیهان. خداوند به عنوان پروردگار و هدایت‌کننده، در میان جانداران و عناصر عالم، وجودی برجسته و حاکم دارد.
من امروز از ایشان همه برترم
برای بزرگان تواناترم
هوش مصنوعی: من امروز از همه آنها بالاتر هستم و در مقایسه با بزرگان، توانایی بیشتری دارم.
فزونم به گنج و به فر و هنر
همیدون به گردان پرخاشخر
هوش مصنوعی: من به ثروت و مقام و هنرمندی بیشتر از آنچه که باید دارم، اما نمی‌توانم از خودم دفاع کنم.
کنون ای شهنشاه و دارای هند
منم بر همه سروران ارجمند
هوش مصنوعی: اکنون ای پادشاه بزرگ و صاحب سرزمین هند، من بر تمام سروران و بزرگواران فرمانروایی دارم.
گر آیی به درگاه حق بنده وار
خرد کار بندی و ادراک یار
هوش مصنوعی: اگر به درگاه خدای متعال بیایی، باید با تواضع و بندگی عمل کنی و درک و فهم دوست را نیز داشته باشی.
ز سر بفکنی بیشی و سروری
گزینی برین مهتری چاکری
هوش مصنوعی: اگر از مقام و موقعیت خود بگذری و به جای آن، به مقام و رهبری دست یابی، در این صورت کار تو برتر و مهم‌تر از خدمت به دیگران خواهد بود.
به تو ماند این مرز و گنج روان
ز تو دور شد خنجر پهلوان
هوش مصنوعی: این مرز و گنج به تو تعلق دارد، اما سلاح قهرمان از تو دور شده است.
وگرنه سپاه من از مرز هند
هم از بوم کشمیر تا مرز سند
هوش مصنوعی: اگر نه، نیروی من از مرز هند تا منطقه کشمیر و مرز سند گسترده است.
به نیروی دادار یزدان پاک
برآرنده چرخ گردنده خاک
هوش مصنوعی: با توان و قدرت خداوند یکتا، آفریننده‌ای که زمین را به دور خودش می‌چرخاند.
ببرم پیت را به هندوستان
نماند یکی گل در این بوستان
هوش مصنوعی: اگر من پیت را به هندوستان ببرم، در این باغ هیچ گلی باقی نخواهد ماند.
ز جان سپاهت برآرم دمار
پشیمانی آنگه نیاید به کار
هوش مصنوعی: من از جان و دل برایت همه چیز را فدای تو می‌کنم، تا جایی که حسرت و پشیمانی دیگر به کار نیاید.
از آنجا چو من آمدم پیش تو
چنان چون سزد نامور خویش تو
هوش مصنوعی: زمانی که من به سوی تو آمدم، مانند کسی که شایسته نام و مقام خود است، رفتار و حضورم را در نظر بگیر.
فرستادم اول کیانوش را
خردمند و بیدار و خاموش را
هوش مصنوعی: من کیانوش را که انسان خردمندی است و باهوش و آرام است، به جلو فرستادم.
به گفتار چرب و سخن های نرم
به اندرز شیرین و آوای نرم
هوش مصنوعی: با زبان شیرین و گفتار ملایم، با نصیحت‌های دلپذیر و صدای نرم به صحبت‌ کردن پرداخته می‌شود.
که گر زین بزرگی بگرداندت
ز پرخاش و از کینه برهاندت
هوش مصنوعی: اگر از این عظمت دورت کند، تو را از درگیری و کینه رهایی می‌بخشد.
نگفتی سخن هیچ بر راه راست
به پاسخ بدان گونه دادی که خاست
هوش مصنوعی: تو هیچ سخنی به سمت راست نگفتی، اما به طرز عجیبی پاسخی ارائه دادی که نشان‌دهنده آنچه در درونت بود، بود.
از آن پس که برگشت از پیش تو
به دل رنج از گفته و کیش تو
هوش مصنوعی: پس از آنکه از حضور تو دور شدم، در دل به خاطر حرف‌ها و شیوه‌ات رنج می‌کشم.
سپه کردی و کینه آراستی
بدیدی همی آنچه خود خواستی
هوش مصنوعی: نظامی را به وجود آوردی و دشمنی را مهیا کردی. اکنون هر آنچه را که خود می‌خواستی، می‌بینی.
تو را گویم ای مهتر هندوان
که اندیشه دارم به روشن روان
هوش مصنوعی: ای سردار هندوستان، به تو می‌گویم که فکر و اندیشه‌ام روشن و شفاف است.
سبکباری و تندی از شهریار
نه خوب آید از مردم هوشیار
هوش مصنوعی: سبک‌سری و تندخویی از طرف یک پادشاه مناسب نیست و از افراد باهوش انتظار می‌رود که اینگونه رفتار نکنند.
شنیدی همانا که بر لشکرت
همان بوم و برشهر و بر کشورت
هوش مصنوعی: شنیدی که کشور و دیار و شهری که در آن هستی، در واقع متعلق به لشکر تو و نیروهای تو است.
چه آمد ز گرز جهان پهلوان
وزآن نامداران فرخ گوان
هوش مصنوعی: چه اتفاقی از جانب قهرمان بزرگ و نام‌آورانی که دارای خوشبختی و فضیلت هستند، رخ داده است؟
چو آمد بدیدی همه نیک و بد
کنون آن گزین کت پسندد خرد
هوش مصنوعی: وقتی که همه خوب‌ها و بد‌ها را مشاهده کردی، حالا آن چیزی را انتخاب کن که عقل و خرد تو را راضی می‌کند.
تو را گو مردی به چرم اندر است
از آنت چنین داوری در سر است
هوش مصنوعی: تو را می‌گوید که مردی در دل خود چرم و استحکام دارد، و از این رو قضاوتی که درباره تو می‌شود، ناشی از توانایی و قدرت درون توست.
روا باشد از کین و رزم آوری
پس از کین بسیار رزم آوری
هوش مصنوعی: پس از این که جدال و دشمنی زیادی را پشت سر گذاشتی، حالا می‌توانی دوباره به میدان بیایی و جنگیدن را ادامه دهی.
از آن رزم ها دل بپرداختی
همه کار بر آرزو ساختی
هوش مصنوعی: از آن جنگ‌ها و نبردها، دل خود را دور کردی و تمامی امور زندگی‌ات را بر پایه آرزوهایت بنا نهادی.
که از نو دگر لشکر آورده ای
درفش بزرگی برآورده ای
هوش مصنوعی: تو دوباره سپاهی تازه به وجود آورده‌ای و پرچم بزرگی را به اهتزاز درآورده‌ای.
ز کار تو اندیشه ننمود چهر
نبینم تو را برتن خویش مهر
هوش مصنوعی: اندیشه‌ام به کار تو مشغول نیست، نه چهره‌ات را می‌بینم و نه بر تن خودم نشانی از عشق می‌یابم.
چنین گفت شیر ژیان با پلنگ
که بر غرم چون روز شد تار و تنگ
هوش مصنوعی: شیر بزرگ و قدرتمند با پلنگ صحبت کرد و گفت که وقتی روز پرنور و روشن می‌شود، اوضاع به تنگی و سختی می‌افتد.
به نیک و بد کار خود ننگرد
بیاید روان پیش ما بگذرد
هوش مصنوعی: به خوب و بد کارهای خود توجه نکن، چون روح تو خواهد آمد و از پیش ما خواهد گذشت.
تو را هم بدان گونه بینم همی
خرد در سر تو نبینم همی
هوش مصنوعی: من نیز تو را به همان شیوه می‌بینم، اما عقل و خرد را در عمق وجود تو نمی‌یابم.
پس اندیشه او بدین کار کرد
به پاسخ فروبایدت یاد کرد
هوش مصنوعی: او به خاطر فکر و اندیشه‌اش در این کار، باید به یاد پاسخگو بودن تو باشد.