بخش ۹۳ - رزم فرامرز با تجانوی هندی
وز آن سو دمنده کیانوش گرد
بیاورد پیغام چندان که برد
سپهبد چو پیغام از آن سو شنید
چو آتش ز پاسخ دلش بردمید
بفرمود تا کوس بر پیل مست
ببستند و خود بر تکاور نشست
بتوفید کوس و بغرید نای
خروشیدن کوس و هندی درای
همی راند لشکر چو باد دمان
به کف تیغ هندی و تیرو کمان
دو لشکر چو درهم رسیدند تنگ
دل از کینه آکنده و سر ز جنگ
دو رویه سپه برکشیدند صف
همه خنجر خونفشانشان به کف
فرامرز آراست قلب سپاه
سوی چپ کیانوش لشکر پناه
ابر میسره شیر قلب تخار
که بودی پلنگ دمانش شکار
به پیش اندرون چار پیل ژیان
به تنها برافکنده برگستوان
کمان ور دلیران پرخاشخر
که از تیرشان کوه کردی گذر
ابر پشت پیلان جنگی دمان
گشاده بر و تنگ بسته میان
وز آن سو تجانوی سالار هند
ابا جوشن و گرز و چینی پرند
به گردان جنگی و شیران نر
بیاراست آن رزمگه سر به سر
به پیش اندرون پیل و از پس گروه
حصاری برآورد مانند کوه
چو با میمنه میسره گشت راست
خروش از سواران جنگی بخاست
ز دود سپه بر فلک شد خروش
زمین همچو دریا برآمد به جوش
ز بس گرز باران و از سهم تیر
ز تاب سواران با دار و گیر
تو گفتی جهان کام نراژدهاست
ز گردون روان بر زمانه رواست
ز گرد سواران و از تاب تیغ
چو باران شده تیر و چون رعد میغ
بدی تیرباران و خنجر تگرگ
روان گشته از برق بارانش مرگ
سپهبد فرامرز لشکر شکن
ابا جان ستان تیغ دشمن فکن
خروشان و جوشان چو پیل دمان
یکی حمله آورد بر هندوان
ز بازو چو بگذاردی تیغ تیز
برآوردی از هندوان رستخیز
ز یک ضرب ده سر فکندی ز تن
به نعره به هم بر زدی انجمن
ز گرزش دل آسمان چاک شد
ز گردش فلک روی در خاک شد
ز باد رکیبش جهان خیره ماند
ز سمش زمین دیده در خون فشاند
خدنگش چو از شست کردی گذر
به لرزه شدی زو دل شیر نر
کمندش چو تن راست کردی ز هم
چو اژدر کشیدی یلان را به دم
بدین گونه زان لشکر نامدار
فراوان بیفکند در کارزار
تجانو نگه کرد کان شیر مرد
ز گردان هندی برآورد گرد
یکی بر خروشید کای شیر مرد
سپهدار اسب افکن اندر نبرد
اگر پای داری تو بر دشت جنگ
ببینی تو پرخاش جنگی پلنگ
بدو گفت شیر ژیان پهلوان
که ای بد کنش دیو تیره روان
به پرخاش من صد تو چون دیو سند
کند پایشان سست شمشیر و بند
چو من نیزه گیرم به هنگام کار
ز دیوان گیتی برآرم دمار
تو با من بویژه بگویی سخن
ببین گرز و تیغ سرافشان من
همانا که ایدر به دام آمدی
که با تند گفتار خام آمدی
اگر رزم جویی به جنگ اندر آی
وگرنه هم اکنون بپرداز جای
دهم راه تا سوی کشور شوی
مبادا که در خون لشکر شوی
نیارد تویی تاب در جنگ من
گریزان شود شیر از آهنگ من
مرا برتو به جای بخشایش است
دلم سوی مهرت پرآسایش است
دریغ آمدم زین جوانی تو
بدین مردی و پهلوانی تو
که بر دست من ناگهان با سپاه
شوی کشته و کار گردد تباه
مرا شیرمردان روی زمین
ز مردی به هنگام پرخاش و کین
برابر شمارند با سی هزار
سواری سرافراز خنجر گذار
نبرد سپاه تو خوار آیدم
هم از جستن رزمت عار آیدم
نمایم به تو یک هنر این زمان
پسنده بود نزد هر پهلوان
یکی پیل جنگی بد از پیش صف
زمین را همی سوخت از تاب و تف
دوان رفت نزدیک پیل دلیر
خروشید ماننده نره شیر
چو پیل دمان بود پرخاشجوی
درافکند شیر ژیان را به روی
بخش ۹۲ - پاسخ دادن رای هند،فرستاده فرامرز را: شه هندوان پاسخش دادبازبخش ۹۴ - کشتن تجانو پیل هندی را و خشمگین شدن فرامرز: تجانوی جنگی زجا در بجست
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وز آن سو دمنده کیانوش گرد
بیاورد پیغام چندان که برد
هوش مصنوعی: از آن سو، وزیده باد پیامهایی از کیانوش آورد که بسیار زیاد بودند.
سپهبد چو پیغام از آن سو شنید
چو آتش ز پاسخ دلش بردمید
هوش مصنوعی: وقتی فرمانده پیام را از آن طرف شنید، دلش مثل آتش شعلهور شد و از پاسخ به آن بیتاب شد.
بفرمود تا کوس بر پیل مست
ببستند و خود بر تکاور نشست
هوش مصنوعی: فرمان داد تا طبل را به پشت فیل نیرومند ببندند و خودش بر روی آن نشسته است.
بتوفید کوس و بغرید نای
خروشیدن کوس و هندی درای
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن صدای نای و صدای کوس اشاره دارد. در آن، صدای خوش نای با صدای طبل مقایسه شده و به شوق و هیجان زندگی اشاره میکند. این صداها نشاندهنده شور و نشاطی هستند که در مراسم و جشنها ایجاد میشود.
همی راند لشکر چو باد دمان
به کف تیغ هندی و تیرو کمان
هوش مصنوعی: لشکری مانند باد به سرعت میتازد و در دستانشان تیغ هندی و تیر و کمان است.
دو لشکر چو درهم رسیدند تنگ
دل از کینه آکنده و سر ز جنگ
هوش مصنوعی: دو گروه نظامی وقتی به هم رسیدند، هر کدام از آنان پر از کینه و دشمنی بودند و آماده جنگ بودند.
دو رویه سپه برکشیدند صف
همه خنجر خونفشانشان به کف
هوش مصنوعی: دو طرف سپاه، صفکشیده دلیرانه در برابر هم ایستادهاند و هر کدام خنجرهای آغشته به خون را در دست دارند.
فرامرز آراست قلب سپاه
سوی چپ کیانوش لشکر پناه
هوش مصنوعی: فرامرز، دل و جان سپاه را آرایش میدهد و به سمت چپ لشکر کیانوش، پناه میبرد.
ابر میسره شیر قلب تخار
که بودی پلنگ دمانش شکار
هوش مصنوعی: ابر میسره به مانند ابرهای نرمی است که در آسمان به حرکت درمیآیند. شیر قلب تخار، به دلیری و شجاعت مردان آریایی اشاره دارد و پلنگی که در هنگام تهاجم شکار میشود، نمادی از خطراتی است که در دورانهای مختلف زندگی انسان را تهدید میکند.
به پیش اندرون چار پیل ژیان
به تنها برافکنده برگستوان
هوش مصنوعی: در درون، چهار حس قوی و بزرگ وجود دارد که به تنهایی میتوانند هر چیزی را از ریشه برکنند.
کمان ور دلیران پرخاشخر
که از تیرشان کوه کردی گذر
هوش مصنوعی: کمان و تیر دلیران، همانند سلاحی هستند که قدرتی فوقالعاده دارند و قادرند هر مانعی را از سر راه خود بردارند.
ابر پشت پیلان جنگی دمان
گشاده بر و تنگ بسته میان
هوش مصنوعی: ابر که مانند سپاهیان جنگی است، در حال حرکت است و در این لحظه، پشت فیلها را میپوشاند و در عین حال، فضای میان آنها را تنگ کرده است.
وز آن سو تجانوی سالار هند
ابا جوشن و گرز و چینی پرند
هوش مصنوعی: سردار هند با دلاوری و تجهیزات جنگی بینظیرش، به میدان آمده است.
به گردان جنگی و شیران نر
بیاراست آن رزمگه سر به سر
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، آنجا که شیران نر و جنگجویان به نمایش تلاش و قدرت میپردازند، به خوبی آراسته و مهیا شده است.
به پیش اندرون پیل و از پس گروه
حصاری برآورد مانند کوه
هوش مصنوعی: در جلو او فیل و در پشت سرش گروهی هستند که مانند کوه، دیواری عظیم به راه انداختهاند.
چو با میمنه میسره گشت راست
خروش از سواران جنگی بخاست
هوش مصنوعی: زمانی که با لشکر و نیروی خود به میدان جنگ قدم گذاشتند، صدای فریاد و خواستههای سواران جنگی به گوش رسید.
ز دود سپه بر فلک شد خروش
زمین همچو دریا برآمد به جوش
هوش مصنوعی: از دود سپاه، آسمان پر از صدا شد و زمین مانند دریا به جوش آمد.
ز بس گرز باران و از سهم تیر
ز تاب سواران با دار و گیر
هوش مصنوعی: به خاطر شدت باران و حملهها، از شدت رنج و آسیب، اوضاع بسیار بحرانی شده است.
تو گفتی جهان کام نراژدهاست
ز گردون روان بر زمانه رواست
هوش مصنوعی: تو گفتی که دنیا پر از لذت و شادی است و این که این خوشیها به مرور زمان از آسمان بر ما نازل میشود.
ز گرد سواران و از تاب تیغ
چو باران شده تیر و چون رعد میغ
هوش مصنوعی: از میان سواران و زیر نور تیغ، تیرها همچون باران ریزش میکنند و مانند رعد و برق به صدا در میآیند.
بدی تیرباران و خنجر تگرگ
روان گشته از برق بارانش مرگ
هوش مصنوعی: باران مانند تیرهایی است که با شدت به زمین میبارند و خنجرهایی را به یاد میآورد که به سرعت فرو میآیند. این باران، درخششی شبیه به برق دارد و نشاندهنده خطر و مرگ است.
سپهبد فرامرز لشکر شکن
ابا جان ستان تیغ دشمن فکن
هوش مصنوعی: فرامرز، فرمانده بزرگ و نیرومند، با شجاعت در میدان نبرد در مقابل دشمن ایستاده است و با قدرت و مهارت، ضربات سهمگینی به دشمن وارد میکند.
خروشان و جوشان چو پیل دمان
یکی حمله آورد بر هندوان
هوش مصنوعی: در این بیت، به قدرت و شدت حرکت یک فیل اشاره شده است که همچون طوفانی خروشان و جوشان به سوی مخالفانش میتازد. این تصویر نشاندهنده قوّتی است که بر هندیها حمله میکند.
ز بازو چو بگذاردی تیغ تیز
برآوردی از هندوان رستخیز
هوش مصنوعی: وقتی که پوست را با تیغ تیز لمس کنی، صدای خاصی از آن درمیآید که نشاندهندهٔ واکنش و بیداری است.
ز یک ضرب ده سر فکندی ز تن
به نعره به هم بر زدی انجمن
هوش مصنوعی: تو با یک حرکت ناگهانی، ده نفر را از خود دور کردی و با فریادت، جمعی را به هم ریختی.
ز گرزش دل آسمان چاک شد
ز گردش فلک روی در خاک شد
هوش مصنوعی: از ضربهٔ عشق آسمان شکافته شد و به خاطر چرخش فلک، روی زمین تأثیر گذاشت.
ز باد رکیبش جهان خیره ماند
ز سمش زمین دیده در خون فشاند
هوش مصنوعی: از شدت قدرت و نیروی او، جهانیان متعجب و خیره ماندهاند و از ضربههای او، زمین به شدت آسیب دیده و خونین شده است.
خدنگش چو از شست کردی گذر
به لرزه شدی زو دل شیر نر
هوش مصنوعی: وقتی که تیرش را از انگشت رها کردی، تو هم به لرزه افتادی و دلی چون دل شیر داشتی.
کمندش چو تن راست کردی ز هم
چو اژدر کشیدی یلان را به دم
هوش مصنوعی: وقتی کمندش را راست کردی و از هم باز کردی، مثل این است که یلان را با دم خودت کشیدهای.
بدین گونه زان لشکر نامدار
فراوان بیفکند در کارزار
هوش مصنوعی: اینگونه آن لشکر مشهور، در نبرد، بهسلامت و هرجو-merj زیاد برآورده است.
تجانو نگه کرد کان شیر مرد
ز گردان هندی برآورد گرد
هوش مصنوعی: تجانو به جانب نگاه کرد؛ همان مرد شجاع و دلاور که از گروه هند به پاخاست و غبار را به هوا بلند کرد.
یکی بر خروشید کای شیر مرد
سپهدار اسب افکن اندر نبرد
هوش مصنوعی: کسی فریاد زد: ای شیر مرد و فرمانده، به میدان نبرد برو و سوار بر اسب خود شو.
اگر پای داری تو بر دشت جنگ
ببینی تو پرخاش جنگی پلنگ
هوش مصنوعی: اگر قدرت و اراده داشته باشی، میتوانی در میدان جنگ با شدت و قدرتی همچون پلنگ روبهرو شوی.
بدو گفت شیر ژیان پهلوان
که ای بد کنش دیو تیره روان
هوش مصنوعی: شیر بزرگ و قهرمان به او گفت: ای کسی که کارهای بد میکنی، تو همان دیو سیاه و شوم هستی.
به پرخاش من صد تو چون دیو سند
کند پایشان سست شمشیر و بند
هوش مصنوعی: وقتی من با خشم و پرخاش برخورد میکنم، شما مانند دیوانگی میشوید و قدرت دفاعیتان از هم میپاشد و در برابر من ناتوان میگردید.
چو من نیزه گیرم به هنگام کار
ز دیوان گیتی برآرم دمار
هوش مصنوعی: وقتی که من به کار بیفتم و سلاح به دست بگیرم، همهٔ نظم و آرامش دنیا را به هم میزنم.
تو با من بویژه بگویی سخن
ببین گرز و تیغ سرافشان من
هوش مصنوعی: اگر تو با من گفتوگو کنی، میتوانی ببینی که چگونه سلاحهای من، یعنی گرز و تیغ، درخشنده و آماده به کار هستند.
همانا که ایدر به دام آمدی
که با تند گفتار خام آمدی
هوش مصنوعی: به راستی که تو به اینجا افتادی، زیرا با سخن تند و ناپخته وارد شدی.
اگر رزم جویی به جنگ اندر آی
وگرنه هم اکنون بپرداز جای
هوش مصنوعی: اگر آمادهٔ جنگ و رزم هستی، به میدان بیا، وگرنه هماکنون میتوانی کنارهگیری کنی.
دهم راه تا سوی کشور شوی
مبادا که در خون لشکر شوی
هوش مصنوعی: مسیر خود را به سمت سرزمین خود ادامه بده، اما مواظب باش که در میانه راه به ویرانی و کشتار نیفتی.
نیارد تویی تاب در جنگ من
گریزان شود شیر از آهنگ من
هوش مصنوعی: اگر تو در جنگ من حاضر نباشی، حتی شیر هم از صدای من فرار میکند.
مرا برتو به جای بخشایش است
دلم سوی مهرت پرآسایش است
هوش مصنوعی: دل من به جای بخشش و آشتی، به سمت محبت و عشق تو آرامش مییابد.
دریغ آمدم زین جوانی تو
بدین مردی و پهلوانی تو
هوش مصنوعی: متأسفم که جوانی و جوانمردی تو را از دست دادم و به این مرحله از زندگی رسیدم.
که بر دست من ناگهان با سپاه
شوی کشته و کار گردد تباه
هوش مصنوعی: ناگهان بر دست من، سپاهی فرود میآید و من کشته میشوند و همه کارها نابود میشود.
مرا شیرمردان روی زمین
ز مردی به هنگام پرخاش و کین
هوش مصنوعی: شیرمردان روی زمین در زمان جنگ و نزاع از من بیشتر قدرت و شجاعت دارند.
برابر شمارند با سی هزار
سواری سرافراز خنجر گذار
هوش مصنوعی: آنها با افتخار هزاران سوار مسلح را محاسبه میکنند که آماده نبرد هستند.
نبرد سپاه تو خوار آیدم
هم از جستن رزمت عار آیدم
هوش مصنوعی: من از نبرد سپاه تو خجالتزده میشوم و از تلاش برای نبرد با تو شرمندهام.
نمایم به تو یک هنر این زمان
پسنده بود نزد هر پهلوان
هوش مصنوعی: میخواهم به تو یک مهارت نشان بدهم که در این زمان مورد پسند و تأیید همه قهرمانان است.
یکی پیل جنگی بد از پیش صف
زمین را همی سوخت از تاب و تف
هوش مصنوعی: یک فیل جنگی از جلو، زمین را به خاطر حرارت و شدت جابهجاییاش میسوزاند.
دوان رفت نزدیک پیل دلیر
خروشید ماننده نره شیر
هوش مصنوعی: به سرعت به نزد فیل شجاع رفت و مانند نر شیر سر و صدا کرد.
چو پیل دمان بود پرخاشجوی
درافکند شیر ژیان را به روی
هوش مصنوعی: در هنگام غروب، به مانند فیل خشمگین، بر سر شیر جوانی فریاد کشید و او را به زمین انداخت.