گنجور

بخش ۹۰ - گرفتن فرامرز،حصار را و کشتن طورگ ونامه نوشتن به شاه کیخسرو و پاسخ یافتن

ز دژ در گشادند و شیر دمان
بیامد به بالای دژ در زمان
چنین گفت با بچه جنگی پلنگ
که ای پرهنر بچه تیز چنگ
ندانسته در کار تیزی مکن
بیندیش و بنگر ز سر تا به بن
به گفتار شیرین بیگانه مرد
بویژه به هنگام جنگ و نبرد
شتاب آن زمان باز دان از درنگ
مشو ایمن و سر میاور به تنگ
پژوهش نما و بترس از کمین
به ژرفی نهاد سخن باز بین
که در پرده دوستی دشمنی
توان کرد هنگام مرد افکنی
ز بیگانگی مهتر تیزمغز
پژوهش چو ننمود در کار نغز
ز نیرنگ دشمن نکرد هیچ یاد
حصاری بدان گونه بر باد داد
فرامرز گردنکش زورمند
بدین چاره خود را به دژ درفکند
کشیدند شمشیر بر تیغ کوه
سپهدار و جنگ آوران هم گروه
فکندند بسیار از ایشان به تیغ
نه روی درنگ و نه راه گریغ
همه کوه از کشته چون پشته گشت
به خون سنگ و گل یکسر آغشته گشت
به تندی برآمد سپهبد طورگ
بکوشید با پهلوان بزرگ
فرامرز یک تیغ زد بر سرش
دو نیمه بشد در زمان پیکرش
به زخمی که زد بر سرنامدار
برآورد از اسب و مردش دمار
ز دریای تیغش چو بر خاک موج
مه خون رسانید مه را به اوج
چو از بحر الماس خون شد روان
روان گشت با خون ز تن ها روان
روان گشت از خون یکی رودبار
زخون سرخ گشته دژ و کوهسار
بدان گونه تا تیره شب در رسید
نه دژ بد نه دژبان نه گردان پدید
همه باره دژ بینداختند
بکندند و یکسر بپرداختند
زن و کودکان زینهاری شدند
به نزد سپهبد به زاری شدند
ببخشودشان مهتر نامدار
بفرمود تا باز بستند بار
برفتند و از دژ برآورده گرد
به هامون از آن باره تیزگرد
به شادی به زیرآمد آن شیردل
به خنجر ز سنگ سیه کرده گل
سپهبد چو پردخت گشت از حصار
بزد خیمه در جانب چشمه سار
از آن رزم کام دل اندوخته
ز شادی دو چشم عنان سوخته
به فیروزی مرز و دژ سوی شاه
یکی نامه فرمود با رسم و راه
چو مرغ سیه روی سیمین دهن
به پرواز شد در هوای سخن
ز منقار بر روی کافور خشک
بیامیخت در معانی به مشک
ببارید بر روی کاغذ روان
ز دریای فکرت به سر شد روان
زبانش چو از روز بنمود شب
به نام جهاندار بگشاد لب
خداوند دارنده کامکار
جهاندار و جانبخش و پروردگار
که مهر و سپهر و زمان آفرید
زمان و زمین و مکان آفرید
ازو باد بر شاه ایران درود
که دارد ز فرش جهان تار و پود
جهانگیر شیر اوژن نامدار
به هر هفت کشور زمین شهریار
شنیده بود شاه خورشید فر
حصاری که بود اندر آن بوم و بر
کجا نسر طایر چو بشتافتی
به دشواری از وی گذر یافتی
جهاندار تا کرد گیتی پدید
چنان دژ نه کس دید و هرگز شنید
یکی پهلوان بود نامش طورگ
ستبر و قوی و دلیر و سترگ
جهاندار و از خسروان یادگار
پدر بر پدر خسرو تاجدار
بد از تخمه شاه با آفرین
فریدون شه آن خسرو پاک دین
هم از مرز خرگاه سالار بود
سپه را ز دشمن نگهداربود
درآن دژ بدان مهتر نامور
نگهدار مرز و دژ و بوم و بر
چو از کار ما آگهی شد بر او
ز دریا گذشت و به ما کرد رو
سپاهش همه جنگ را ساخته
دل از بیم و اندیشه پرداخته
شبیخون سگالید و آمد دمان
به فر شهنشاه نیکو گمان
بدان گونه از جای برداشتم
که دریا از ایشان به انباشتم
بدان گونه از جای برکندمش
که بی هش به دریا برافکندمش
سرانجام آن بد بد بدکنش
زدریا به بیغاره و سرزنش
گذشت و تن خویش با چند مرد
به دژ اندر افکند و در بند کرد
فراوان بگشتیم گرد حصار
نبد جای آویزش و کارزار
چو نومید گشتم از آن سخت جای
مرا پاک دادار شد رهنمای
یکی لشکری نزد افراسیاب
بیامد به ناگاه از پیچ و تاب
ز کار سپهدارشان شیرمرد
وآن چاره حصن و گاه نبرد
یکایک به نامه درون کرد یاد
نوندی روان کرد مانند باد
دگر گفت از این ها چو پرداختم
سوی هندوان لشکری ساختم
نشینم در این مرز چندان که شاه
چو فرمان دهد برگراییم راه
فراوان از آن مرز با باج و ساو
هم از در و یاقوت ده چرم گاو
که بود اندر آن دژ نهاده به گنج
فراز آوریده ز هر جا به رنج
فرستاد نزدیک شاه زمین
زبان یلان زو پر از آفرین
فرستاده پیمود راه دراز
ابا کاروانی پر از برگ و ساز
چو آمد به درگاه فرخنده شاه
ب رشاه بردندش از گرد راه
به چهره ببوسید روی زمین
بسی خواند بر تخت و تاج آفرین
به شه داد پس نامه پهلوان
چو برخواند شد شاد و روشن روان
فراوان ز دل آفرین کرد شاه
بدان نامور گرد لشکر پناه
هم از رستم و زال و آن دودمان
کز آن گونه پیروز و بخت جوان
بفرمود تا در زمان پس دبیر
یکی پاسخ نامه سازد حریر
بدان پهلوان زاده پرهنر
ز دشمن ربوده به شمشیر سر
سرافراز و گردنکش و نامور
ز گردان گیتی برآورده سر
سپهدار و پور یل پیلتن
ستون گوان نازش انجمن
درود از خداوند روزی رسان
به گرشسب و سام نریمان همان
کزین گونه دارند تخم و نژاد
بمانند خوش بخت و فیروز و راد
به ما از تو آمد درود و سلام
ز ما همچنین باد بر تو پیام
نوشتی هر آنچه تو ای پرهنر
به نامه درون خواندم سر به سر
ز تو پهلوان زاده ایدون سزد
نیاید ز کردار تو کار بد
چو برخوانی این نامه را بی درنگ
برآرای و برکش سپه سوی جنگ
برو تیز بر هندوان بر گذر
به خنجر بشوی آن همه بوم و بر
تهی کن زمین یکسر از جادوان
جهان را برون کن زدست بدان
بخواه آنچه باید ز گنج و سپاه
ز خواهش نبستست کس بر تو راه
نهاد از بر نامه مهری چو قیر
ز عنبر برآمیخته از عبیر
فرستاده را خلعتی داد شاه
کز آن خیره گشتند یکسر سپاه
ز اسب و سلاح و ز تیغ و کمر
همان یاره و طوق با تاج زر
ز خوبی فراوان پیامش بداد
فرستاده را شد دل از شاه شاد
زمین را ببوسید و برجست و رفت
بسیجید سوی فرامرز تفت
بیامد بزودی بر پهلوان
ابا نامه خسرو خسروان
ببوسید و بنهاد نامه برش
ثنا خواند بر شاه و بر لشکرش
چو برخواند نامه سرافراز مرد
بسی آفرین بر جهاندار کرد
بخندید و گشت از شهنشاه شاد
که جاوید بادا بدو تخت و داد
همان مهتران و سران سپاه
شدند آفرین خوان بدان پیشگاه
برآن شادی از جای برخاستند
یکی بزم خرم بیاراستند
می ارغوان بود و دل شادمان
جهانی دگر بود ودولت جوان
فرامرز در دست جام شراب
به رخ داده از رنگ می جام آب
رخش عکس افکنده بر جام می
گل و لاله و نسترن زیر پی
ز خورد و ز بخشش به روز دراز
نیاسود یک دم دل سرفراز
یکی ماه زین سان ببخشید و خورد
به دل نامدش رنج و تیمار و درد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز دژ در گشادند و شیر دمان
بیامد به بالای دژ در زمان
هوش مصنوعی: درباره‌ی این بیت می‌توان گفت که از دژ در را باز کردند و در زمان طوفان، شیر به بالای دژ آمد. این تصویر به نوعی نشان‌دهنده‌ی ورود قدرت و شجاعت به صحنه‌ای است که به طور طبیعی تضاد و مبارزه را به ذهن می‌آورد.
چنین گفت با بچه جنگی پلنگ
که ای پرهنر بچه تیز چنگ
هوش مصنوعی: پلنگ به بچه جنگی خود می‌گوید که تو بااستعداد و چابک هستی، با چنگال‌های تیزت.
ندانسته در کار تیزی مکن
بیندیش و بنگر ز سر تا به بن
هوش مصنوعی: قبل از اینکه وارد کاری شوی که ممکن است خطرناک باشد، خوب فکر کن و همه جوانب را از ابتدا تا انتها مورد بررسی قرار بده.
به گفتار شیرین بیگانه مرد
بویژه به هنگام جنگ و نبرد
هوش مصنوعی: در زمان جنگ و نبرد، گفتار شیرین و دلنشین یک فرد بیگانه می‌تواند تأثیر خاصی بر مردان داشته باشد.
شتاب آن زمان باز دان از درنگ
مشو ایمن و سر میاور به تنگ
هوش مصنوعی: عجلۀ خود را در آن زمان نادیده بگیر و نگران نباش، اما به خودت فشار نیاور.
پژوهش نما و بترس از کمین
به ژرفی نهاد سخن باز بین
هوش مصنوعی: در جستجوی حقیقت باش و از دام‌ها و تله‌هایی که در عمق موضوع وجود دارد، هراسان باش.
که در پرده دوستی دشمنی
توان کرد هنگام مرد افکنی
هوش مصنوعی: در روابط دوستانه ممکن است گاهی دشمنی و آسیب‌رسانی پنهان شود، به‌ویژه زمانی که فردی در موقعیت قدرت و تصمیم‌گیری قرار دارد.
ز بیگانگی مهتر تیزمغز
پژوهش چو ننمود در کار نغز
هوش مصنوعی: از دوری و جدایی، سرپرست باهوش در جست‌وجوگری، چون کار زیبا را نشان نداد.
ز نیرنگ دشمن نکرد هیچ یاد
حصاری بدان گونه بر باد داد
هوش مصنوعی: دشمن با نیرنگ خود هیچ خاطره‌ای از حصار بر جای نگذاشت و آن را به سادگی از بین برد.
فرامرز گردنکش زورمند
بدین چاره خود را به دژ درفکند
هوش مصنوعی: فرامرز، مردی نیرومند و سلحشور، به این روش تصمیم گرفت که خود را به دژ برساند.
کشیدند شمشیر بر تیغ کوه
سپهدار و جنگ آوران هم گروه
هوش مصنوعی: در اینجا، جنگجویان و سرداران با قدرت و شجاعت خود، آماده نبرد و مبارزه بر فراز تیغ‌های تیز کوه هستند. آنها با عزم و اراده به میدان آمده و آماده‌اند تا از سرزمین خود دفاع کنند.
فکندند بسیار از ایشان به تیغ
نه روی درنگ و نه راه گریغ
هوش مصنوعی: آنها با شمشیر به تعداد زیادی از دشمنان حمله کردند، نه فرصتی برای درنگ داشتند و نه راهی برای فرار.
همه کوه از کشته چون پشته گشت
به خون سنگ و گل یکسر آغشته گشت
هوش مصنوعی: همه کوه‌ها به خاطر کشته‌ها مانند توده‌ای از اجساد شده‌اند و زمین و سنگ‌ها به خون و گل آلوده شده‌اند.
به تندی برآمد سپهبد طورگ
بکوشید با پهلوان بزرگ
هوش مصنوعی: سپهبد طورگ به شدت و بااراده حرکت کرد و تمام تلاشش را در کنار پهلوان بزرگ به کار گرفت.
فرامرز یک تیغ زد بر سرش
دو نیمه بشد در زمان پیکرش
هوش مصنوعی: فرامرز با یک ضربه، سر دشمن را دو نیم کرد و او در مدت کوتاهی از پا درآمد.
به زخمی که زد بر سرنامدار
برآورد از اسب و مردش دمار
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به یک حادثه خطرناک دارد که در آن کسی بر اسب خود از درد و ناامیدی به زمین می‌افتد، به خاطر زخمی که به او وارد شده است و این آسیب او را به شدت تحت تأثیر قرار می‌دهد.
ز دریای تیغش چو بر خاک موج
مه خون رسانید مه را به اوج
هوش مصنوعی: با حرکت تند و قدرتمند شمشیر او، به زمین همچون موجی از خون رسید و ماه را به اوج و عظمت خود رساند.
چو از بحر الماس خون شد روان
روان گشت با خون ز تن ها روان
هوش مصنوعی: وقتی از دریا خون بوجود آمد، روان انسان‌ها مانند آب شد و از جسم‌ها جدا گشت.
روان گشت از خون یکی رودبار
زخون سرخ گشته دژ و کوهسار
هوش مصنوعی: از خون یکی که در رودبار ریخته شد، دژ و کوه‌های اطراف به رنگ سرخ درآمدند و جان گرفتند.
بدان گونه تا تیره شب در رسید
نه دژ بد نه دژبان نه گردان پدید
هوش مصنوعی: وقتی شب تاریک و ظلمانی فرارسید، نه دیواری وجود داشت، نه نگهبانی و نه سایه‌ای، همه چیز در سکوت و خاموشی غرق شده بود.
همه باره دژ بینداختند
بکندند و یکسر بپرداختند
هوش مصنوعی: همه جا دیوارها را خراب کردند و کاملاً هزینه‌ها را پرداخت کردند.
زن و کودکان زینهاری شدند
به نزد سپهبد به زاری شدند
هوش مصنوعی: زنان و کودکان به نزد سردار رفتند و با گریه و زاری از او کمک خواستند.
ببخشودشان مهتر نامدار
بفرمود تا باز بستند بار
هوش مصنوعی: او بزرگ‌مرد نامور به آن‌ها بخشش داد و دستور داد تا دوباره بارهای خود را جمع کنند.
برفتند و از دژ برآورده گرد
به هامون از آن باره تیزگرد
هوش مصنوعی: آنها از دژ خارج شدند و به سمت هامون رفتند، در حالی که از آن بارش تندباد به راه افتاده بود.
به شادی به زیرآمد آن شیردل
به خنجر ز سنگ سیه کرده گل
هوش مصنوعی: شیر دل به شادمانی به زمین افتاد و با خنجر، سنگ سیاه را به گل مبدل کرد.
سپهبد چو پردخت گشت از حصار
بزد خیمه در جانب چشمه سار
هوش مصنوعی: سپهبد وقتی که دختر زیبایی را از قلعه آزاد کرد، چادر خود را در کنار چشمه برپا کرد.
از آن رزم کام دل اندوخته
ز شادی دو چشم عنان سوخته
هوش مصنوعی: از شادی و خوشحالی دو چشم، دل را پر از آرزو و پیروزی کرده‌ایم.
به فیروزی مرز و دژ سوی شاه
یکی نامه فرمود با رسم و راه
هوش مصنوعی: شاه به فیروزی، که مرز و دژ را در اختیار داشت، دستور داد تا نامه‌ای با شرایط و رسم خاصی به او بفرستد.
چو مرغ سیه روی سیمین دهن
به پرواز شد در هوای سخن
هوش مصنوعی: چنان‌که مرغی با چهره‌ای سیاه و دهانی نقره‌ای به پرواز درآمد و در فضایی پر از گفتگو و سخن حرکت کرد.
ز منقار بر روی کافور خشک
بیامیخت در معانی به مشک
هوش مصنوعی: از نوک پرنده‌ای که در کنار کافور خشک نشسته، عطر مشک را به کلمات می‌آمیزد.
ببارید بر روی کاغذ روان
ز دریای فکرت به سر شد روان
هوش مصنوعی: افکار و ایده‌هایم را با قلم روی کاغذ بنویسید؛ مانند آبی که از دریا جاری شده و به روانی بر روی کاغذ می‌ریزد.
زبانش چو از روز بنمود شب
به نام جهاندار بگشاد لب
هوش مصنوعی: زبانش وقتی از روز روشن شد شب، به نام حاکم جهان دهانش را باز کرد.
خداوند دارنده کامکار
جهاندار و جانبخش و پروردگار
هوش مصنوعی: خداوند، صاحب و اداره کننده دنیا، بخشنده و پرورش‌دهنده است.
که مهر و سپهر و زمان آفرید
زمان و زمین و مکان آفرید
هوش مصنوعی: هستی و جهان را به وجود آورد و آسمان و زمین و فضا را خلق کرد.
ازو باد بر شاه ایران درود
که دارد ز فرش جهان تار و پود
هوش مصنوعی: سلام بر شاه ایران که همچون بافنده‌ای ماهر، دنیا را با زیبایی و دانشش می‌سازد و به هم پیوند می‌دهد.
جهانگیر شیر اوژن نامدار
به هر هفت کشور زمین شهریار
هوش مصنوعی: جهانگیر، پادشاه معروف و بزرگ، که در هفت سرزمین فرمانروایی می‌کند و نامش در همه جا شنیده می‌شود.
شنیده بود شاه خورشید فر
حصاری که بود اندر آن بوم و بر
هوش مصنوعی: شاه خورشید از وجود یک دژ یا قلعه در سرزمین خود خبر داشت که در آن مکان، آراسته و منحصربه‌فرد بود.
کجا نسر طایر چو بشتافتی
به دشواری از وی گذر یافتی
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که به سختی مسیرش را طی کرده، چگونه می‌تواند از چالش‌ها عبور کند.
جهاندار تا کرد گیتی پدید
چنان دژ نه کس دید و هرگز شنید
هوش مصنوعی: جهاندار (خدا یا قدرتی بزرگ) وقتی که دنیا را آفرید، دژی ساخت که نه کسی آن را دید و نه هرگز درباره‌اش چیزی شنید.
یکی پهلوان بود نامش طورگ
ستبر و قوی و دلیر و سترگ
هوش مصنوعی: یکی از پهلوانان، به نام طورگ، با بدن تنومند و قدرت زیاد، دلیر و بزرگوار بود.
جهاندار و از خسروان یادگار
پدر بر پدر خسرو تاجدار
هوش مصنوعی: شخصی که سلطنت را به ارث برده و از پدران بزرگ خود یادگارهایی دارد، مانند تاجی بر سر دارد که نماد قدرت و عظمت اوست.
بد از تخمه شاه با آفرین
فریدون شه آن خسرو پاک دین
هوش مصنوعی: بدی از نسل شاهی که فریدون را ستایش کرده، به وجود آمده و او به عنوان یک پادشاه نیکو و مومن شناخته می‌شود.
هم از مرز خرگاه سالار بود
سپه را ز دشمن نگهداربود
هوش مصنوعی: سربازان سالار همواره از مرزهای خود مراقبت می‌کردند و از دشمن محافظت می‌نمودند.
درآن دژ بدان مهتر نامور
نگهدار مرز و دژ و بوم و بر
هوش مصنوعی: در آن قلعه، ابرمرد مشهور، حافظ مرزها و سرزمین را نگه می‌دارد.
چو از کار ما آگهی شد بر او
ز دریا گذشت و به ما کرد رو
هوش مصنوعی: وقتی او از کار ما باخبر شد، از دریا عبور کرد و به سمت ما آمد.
سپاهش همه جنگ را ساخته
دل از بیم و اندیشه پرداخته
هوش مصنوعی: سپاه او تمام لحظات جنگ را با دلی پر از ترس و فکر آماده کرده است.
شبیخون سگالید و آمد دمان
به فر شهنشاه نیکو گمان
هوش مصنوعی: در شب حمله‌ای به وقوع پیوست و هنگامی که صبح نزدیک می‌شد، به جلال و عظمت پادشاهی نیکوگمان نزدیک شد.
بدان گونه از جای برداشتم
که دریا از ایشان به انباشتم
هوش مصنوعی: من به‌گونه‌ای از جایش حرکت کردم که مانند دریایی از احساسات و افکار در دل خود انباشته‌ام.
بدان گونه از جای برکندمش
که بی هش به دریا برافکندمش
هوش مصنوعی: به طرز و سبکی او را از جایش حرکت دادم که بدون هیچ توجهی به خطر، او را به دریا انداختم.
سرانجام آن بد بد بدکنش
زدریا به بیغاره و سرزنش
هوش مصنوعی: در نهایت، آن کسی که همیشه بدی کرده است، به عاقبت بدی دچار می‌شود و مورد نکوهش قرار می‌گیرد.
گذشت و تن خویش با چند مرد
به دژ اندر افکند و در بند کرد
هوش مصنوعی: او از کنار خود و با چند مرد دیگر به قلعه رفت و آنها را در بند کرد.
فراوان بگشتیم گرد حصار
نبد جای آویزش و کارزار
هوش مصنوعی: ما بارها دور این حصار گشتیم، ولی جایی برای آویختن و جنگیدن پیدا نکردیم.
چو نومید گشتم از آن سخت جای
مرا پاک دادار شد رهنمای
هوش مصنوعی: وقتی که از آن مکان سخت و دشوار ناامید شدم، خداوند بخشنده راهی را به من نشان داد.
یکی لشکری نزد افراسیاب
بیامد به ناگاه از پیچ و تاب
هوش مصنوعی: یک گروه نظامی به طور ناگهانی به افراسیاب نزدیک شد و در مسیر خود دچار تغییرات و پیچیدگی‌هایی شدند.
ز کار سپهدارشان شیرمرد
وآن چاره حصن و گاه نبرد
هوش مصنوعی: شیرمردان سپهدار در کار خود بسیار ماهر و قوی هستند و راه‌حل‌هایی برای ساخت دژها و مقام‌های جنگی پیدا می‌کنند.
یکایک به نامه درون کرد یاد
نوندی روان کرد مانند باد
هوش مصنوعی: هر یک از آنها به یادهایی که در دلشان بود، نگاهی کردند و آن یادها را مانند نسیمی روان ساختند.
دگر گفت از این ها چو پرداختم
سوی هندوان لشکری ساختم
هوش مصنوعی: او گفت که زمانی که از این مسائل عبور کردم، تصمیم گرفتم به سمت هندی‌ها لشکری بزنم.
نشینم در این مرز چندان که شاه
چو فرمان دهد برگراییم راه
هوش مصنوعی: من در این سرزمین می‌نشینم تا وقتی که فرمان پادشاه صادر شود و ما به راه خود بازگردیم.
فراوان از آن مرز با باج و ساو
هم از در و یاقوت ده چرم گاو
هوش مصنوعی: از آن سرحد بسیار فراورده‌هایی با بها و ارزش به دست می‌آید، همچنین از در و یاقوت هم چرم گاو به دست می‌آید.
که بود اندر آن دژ نهاده به گنج
فراز آوریده ز هر جا به رنج
هوش مصنوعی: کسی در آن قلعه قرار دارد که گنجینه‌ای از فلزات قیمتی را به زحمت جمع‌آوری کرده است.
فرستاد نزدیک شاه زمین
زبان یلان زو پر از آفرین
هوش مصنوعی: فرستاده‌ای به نزد شاه زمین، که زبانش پر از ستایش و تحسین یلان است.
فرستاده پیمود راه دراز
ابا کاروانی پر از برگ و ساز
هوش مصنوعی: پیام‌آور، مسیر طولانی را طی کرد و به کاروانی رسید که سرشار از برگ و ساز بود.
چو آمد به درگاه فرخنده شاه
ب رشاه بردندش از گرد راه
هوش مصنوعی: وقتی به درگاه خوشبخت و پرشکوه پادشاه رسید، او را از مسیر دور به نزد پادشاه بردند.
به چهره ببوسید روی زمین
بسی خواند بر تخت و تاج آفرین
هوش مصنوعی: به چهره‌ات بوسه می‌زنم و بر زمین، آوازهای زیادی در ستایش تخت و تاج تو می‌خوانم.
به شه داد پس نامه پهلوان
چو برخواند شد شاد و روشن روان
هوش مصنوعی: پادشاه نامه‌ای از پهلوان دریافت کرد و پس از خواندن آن، خوشحال و خوشرو شد.
فراوان ز دل آفرین کرد شاه
بدان نامور گرد لشکر پناه
هوش مصنوعی: شاه دل آفرین زیادی از خود نشان داد و به نامور گردان لشکر پناه داد.
هم از رستم و زال و آن دودمان
کز آن گونه پیروز و بخت جوان
هوش مصنوعی: این بیت به اهمیت و افتخار نسل و خاندان رستم و زال اشاره دارد، که مانند آن‌ها، پیروزی و شانس جوانی را به همراه دارند. به نوعی بیانگر قدرت، شجاعت و افتخار موجود در نسل‌های قبل است که به نسل‌های بعدی منتقل شده است.
بفرمود تا در زمان پس دبیر
یکی پاسخ نامه سازد حریر
هوش مصنوعی: سخنگو دستور داد تا در این زمان، نویسنده‌ای نامه‌ای به زیبایی حریر تهیه کند.
بدان پهلوان زاده پرهنر
ز دشمن ربوده به شمشیر سر
هوش مصنوعی: بدان که پهلوان زاده‌ای با هنر و شجاعت، سر دشمن را به وسیله‌ی شمشیر خود گرفته است.
سرافراز و گردنکش و نامور
ز گردان گیتی برآورده سر
هوش مصنوعی: شخصیتی بزرگ و با کمال و سرشار از افتخار که در میان مردم شناخته شده و به خاطر ویژگی‌هایش از دیگران متمایز است.
سپهدار و پور یل پیلتن
ستون گوان نازش انجمن
هوش مصنوعی: این بیت به وصف یک فرمانده و فرزندش می‌پردازد که مانند ستونی در میان جامعه و تجمع مردم است. آن‌ها به مانند قهرمانان و جنگاورانی برجسته، در میانهٔ جمعیت خودنمایی می‌کنند و به نوعی نماد قدرت و افتخار به شمار می‌آیند.
درود از خداوند روزی رسان
به گرشسب و سام نریمان همان
هوش مصنوعی: سلام و درود بر خداوند، که روزی‌رسانی است برای گرشسب و سام نریمان.
کزین گونه دارند تخم و نژاد
بمانند خوش بخت و فیروز و راد
هوش مصنوعی: از این نوع، تخم و نسل موجود است که شادکام و پیروز و نیکوکار هستند.
به ما از تو آمد درود و سلام
ز ما همچنین باد بر تو پیام
هوش مصنوعی: از سوی تو به ما سلام و درود رسید و از طرف ما نیز پیام خوبی به تو ارسال می‌شود.
نوشتی هر آنچه تو ای پرهنر
به نامه درون خواندم سر به سر
هوش مصنوعی: تو هر آنچه که به زیبایی و هنر در نامه نوشته‌ای، من را به طور کامل تحت تأثیر قرار داده و همگی را در دل خواندم.
ز تو پهلوان زاده ایدون سزد
نیاید ز کردار تو کار بد
هوش مصنوعی: از تو که فرزند یک پهلوان هستی، شایسته نیست که رفتاری ناشایست از تو سر بزند.
چو برخوانی این نامه را بی درنگ
برآرای و برکش سپه سوی جنگ
هوش مصنوعی: زمانی که این نامه را بخوانی، بدون تاخیر سپاه را آماده کن و به سوی جنگ برسان.
برو تیز بر هندوان بر گذر
به خنجر بشوی آن همه بوم و بر
هوش مصنوعی: به سرعت به سرزمین هند برو و با خنجر، همه چیزهای باارزش و زیبا را از بین ببر.
تهی کن زمین یکسر از جادوان
جهان را برون کن زدست بدان
هوش مصنوعی: زمین را کاملاً از جادوگران خالی کن و آنها را از سرزمین بیرون بران.
بخواه آنچه باید ز گنج و سپاه
ز خواهش نبستست کس بر تو راه
هوش مصنوعی: می‌گوید از خدا بخواه آنچه لازم و ضروری است، نه آنچه بر اساس تمایلات شخصی و خواسته‌های روزمره است، زیرا هیچ‌کس نمی‌تواند به‌خاطر خواسته‌های بی‌مورد خود بر تو راهی پیدا کند.
نهاد از بر نامه مهری چو قیر
ز عنبر برآمیخته از عبیر
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی ترکیب احساسات و عشق را توصیف می‌کند. در آن، مهر و محبت به شکلی عمیق و ماندگار تشبیه شده است که به قیر چسبندگی و استحکام می‌بخشد، در حالی که عطر عنبر به عنوان نمادی از زیبایی و لطافت، بر این ارتباط افزوده شده است. در واقع، این تصویر نشان دهنده‌ی پیوندی محکم و دلپذیر است که از عشق و احساسات دل‌انگیز نشأت می‌گیرد.
فرستاده را خلعتی داد شاه
کز آن خیره گشتند یکسر سپاه
هوش مصنوعی: شاه به فرستاده خود جامه‌ای ارزشمند عطا کرد که تمامی سپاه را متعجب و شگفت‌زده کرد.
ز اسب و سلاح و ز تیغ و کمر
همان یاره و طوق با تاج زر
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف لوازم جنگی و زینت‌هایی مثل اسب، سلاح، شمشیر و کمربند می‌پردازد و در نهایت به تشبیه این اشیاء با طوق و تاج زرین اشاره می‌کند. این عبارت نشان‌دهنده‌ی اهمیت و زیبایی در این وسایل و زینت‌هاست، گویی که همه‌ی این اجزا و قطعات در ابتدا دارای ارزش و زیبایی خاصی هستند.
ز خوبی فراوان پیامش بداد
فرستاده را شد دل از شاه شاد
هوش مصنوعی: از زیبایی‌های زیادش پیامش را به فرستاده رساند و دل شاه از شادی پر شد.
زمین را ببوسید و برجست و رفت
بسیجید سوی فرامرز تفت
هوش مصنوعی: زمین را ببوسید و به سمت مرز تفت حرکت کنید و جمع شوید.
بیامد بزودی بر پهلوان
ابا نامه خسرو خسروان
هوش مصنوعی: بزودی بر پهلوان، نامه‌ای از خسرو، پادشاه بزرگ آمد.
ببوسید و بنهاد نامه برش
ثنا خواند بر شاه و بر لشکرش
هوش مصنوعی: او را بوسید و نامه‌ای را بر او گذاشت و ستایش‌هایی برای شاه و سپاهش سرود.
چو برخواند نامه سرافراز مرد
بسی آفرین بر جهاندار کرد
هوش مصنوعی: وقتی آن مرد بزرگوار نامه را خواند، به خاطر عظمت و شجاعتش، بارها و بارها بر پادشاه و حاکم زمان خود درود فرستاد.
بخندید و گشت از شهنشاه شاد
که جاوید بادا بدو تخت و داد
هوش مصنوعی: شادی و خنده بر چهره شاه می‌درخشد و آرزوی او این است که سلطنت و عدالتش برای همیشه پایدار بماند.
همان مهتران و سران سپاه
شدند آفرین خوان بدان پیشگاه
هوش مصنوعی: نخستین مقام‌داران و فرماندهان سپاه به ستایش و تمجید از آن چهره‌ی برجسته پرداختند.
برآن شادی از جای برخاستند
یکی بزم خرم بیاراستند
هوش مصنوعی: آن‌ها به خاطر شادی از جای خود بلند شدند و مراسم خوشحال‌کننده‌ای را ترتیب دادند.
می ارغوان بود و دل شادمان
جهانی دگر بود ودولت جوان
هوش مصنوعی: باده‌ای خوش‌رنگ و دل‌انگیز باعث شادی و سرخوشی می‌شود و در چنین حالتی، همه چیز رنگ و بویی تازه و زیبا به خود می‌گیرد. زندگی به گونه‌ای دیگر و پر از خوشبختی به نظر می‌آید.
فرامرز در دست جام شراب
به رخ داده از رنگ می جام آب
هوش مصنوعی: فرامرز با جام شراب در دستش، در حالتی غرق در زیبایی و رنگ می است، به طوری که رنگ شراب به چهره‌اش جلوه‌ای خاص بخشیده است.
رخش عکس افکنده بر جام می
گل و لاله و نسترن زیر پی
هوش مصنوعی: صورت زیبای او در جام شراب منعکس شده و در آن گل‌ها، لاله‌ها و گل‌های نسترن زیر پایش دیده می‌شود.
ز خورد و ز بخشش به روز دراز
نیاسود یک دم دل سرفراز
هوش مصنوعی: نه از خوردن و نه از بخشش در روز طولانی خسته و ناراحت نشد، بلکه دلش همیشه شاد و سربلند بود.
یکی ماه زین سان ببخشید و خورد
به دل نامدش رنج و تیمار و درد
هوش مصنوعی: یک ماه به این شکل از وجود پرده برداشت و به دل کسی راه پیدا نکرد؛ نه رنجی آمد و نه دردی احساس شد.