گنجور

بخش ۸۵ - نامه نوشتن فرامرز به طورگ

فرامرز چون کرد آنجا درنگ
نویسنده ای خواند با فرهنگ
بفرمود تا نامه ای دلپذیر
پر از پند و اندرز و با دار و گیر
نویسد به نزدیک آن نامور
ز کارش دهد آگهی سربه سر
نویسنده چون کرد آهنگ نی
نخستین سرش را ببرید و پی
نی از سر بریدن سخنگوی گشت
به چوگانش اندر زمان گوی گشت
نخستین چه برکاغذ آمد قلم
ز مشک سیه کرد بر وی رقم
به نام خداوند جان و جهان
نماینده آشکار و نهان
خداوند بهرام و ناهید و مهر
کزویست کین و کزویست مهر
جهاندار دارای چرخ و فلک
پرستش ورا از سما تا سمک
وزویست آرام و بیم و امید
وزویست پیدا سیاه و سفید
ازو باد برشاه ایران درود
کش از آفریدون بود تار و پود
بدان ای سرافراز جنگی طورگ
که ما را چنین گفت شاه بزرگ
که در مرز خرگاه ازین پیشتر
نبودست توران سپه را گذر
ز گاه منوچهر یزدان پرست
که توران ز شمشیر او گشت پست
نبودی کسی ار در این مرز راه
ز شاه و ز گردان توران سپاه
کنون از چه سازند ترکان نشست
بدین مرز و بوم از چه آرند دست
چو خالی بدی بیشه از نره شیر
چرا روبه زین بیشه آمد دلیر
تو خرگاه را کن ز ترکان تهی
وگرنه نبینی تو روز بهی
برو بیشه از روبهان کن تهی
نخواهم که یابند روز بهی
کنون آمدم من به نزدیک شاه
بدین مرز با فیل و کوس و سپاه
که از شهر توران بدین بوم و بر
نمانم که باشد کسی را گذر
به ترکان کنم پاک خرگاه را
به خوبی نمودم به تو راه را
اگر مر تو را ره نماید خرد
بدانی زاندیشه نیکی ز بد
که در عهد کیخسرو پاک رای
شما را نباشد بدین مرز پای
ترا آن به آید که گنج و سپاه
همان تخت و دیهیم و تاج و کلاه
بدین مرز بگذاری و بگذری
مبادا بدین بد تو کیفر بری
ز من بشنو این پند پر ترس و بیم
تو چندان بکش پا که باشد گلیم
گر از گفته من بپیچی تو سر
نمانم که باشد تنت را به سر
همان مرز خرگاه ویران کنم
ترا جایگه کام شیران کنم
همه لشکرت جمله خورد و بزرگ
دهم مغز اوشان به شیر و به گرگ
بپیچد نامه چو گشت اسپری
جهانجوی با خشم و با داوری
بفرمود تا شیر مردی دلیر
کجا نام او بود کاهوی شیر
مر آن راه را تنگ بندد کمر
شود نزد آن مرد پرخاشخر
پسیجیده راه و به تیزی برفت
جهان دیده کاهو به خرگه تفت
چو نزدیکی مرز خرگه رسید
ز گردان یکی پیشرو برگزید
بفرمود تا نزد آن مرزبان
رود خرم و شاد و روشن روان
بگوید که گردنکشی تیزویر
ز نزد فرامرز با دار و گیر
به پیغام سوی تو آید همی
زمانی به ره بر نپاید همی
فرستاده مانند باد دمان
و یا همچو تیری که رست از کمان
بیامد چو نزدیک دریا رسید
سوی مرز خرگه یکی کوه دید
دژی بود بر رفته از قعر آب
به بالا کشیده سر اندر سحاب
که خور بر سرش پاسبانی نمود
زحل در برش دیده بانی نمود
چنان بود بر چرخ بر رفته تنگ
که رخسار مه را شخودی به سنگ
چنین گفت دانا خردمند گرد
که تور فریدون درو رنج برد
پر از کاخ و باغ و پرآب روان
درو مرد فرتوت گشتی جوان
سلاح و سپاه فراوان در او
ازو دشت توران پر از رنگ و بو
فرستاده آمد به پای حصار
از آن ره نشینان در خواست بار
چنین گفت کاهوی گردنفراز
ز نزد فرامرز چون کرد ساز
ز رفتن مرا گفت رو پیشتر
وزیشان بگو حالیات و خبر
درون رفت گردی و با او بگفت
سپهبد چو بشنید ازو در شگفت
بفرمود تا برگشادند راه
فرستاده آمد سوی بارگاه
زبان کرد چون تیر و دل چون کمان
بگفتا که کاهو بیامد دمان
چو بشنید جنگی طورگ دلیر
ز گردان گزین کرد مردی چو شیر
که کاهوی یل را پذیره شود
برش با درفش و تبیره شود
محاور بدی نام آن نامدار
پذیره شدن را بیاراست کار
ابا چند مردی به کردار باد
خروشان و جوشان سوی مرد راد
به کشتی گذر کرد و آمد دوان
به نزدیک کاهوی روشن روان
چو کاهوی شیر اوژن او را بدید
محاور برابر صفی برکشید
دو مهتر رسیدند هر دو به هم
بپرسید کاهوی از بیش وکم
وزآنجا برفتند نزد طورگ
رسانید پیغام گرد سترگ
درآن نامه بنهاد نزدیک او
نویسنده برخواند بشنید او
طورگ دلاور برآشفت و گفت
چرا داشت باید سخن در نهفت
فرامرز گر هست شمشیرزن
نه من کمترستم به نیروی و تن
نه شاه من از شاه او کمتر است
گه کینه صدبار از او برتر است
دژ و لشکر و مرز و دریای آب
به گیتی کس این را نباید به خواب
که گوید که بگذار و زین دژ برو
که من بود خواهم سپهدار نو
چو بر خود ببیند جوان زور بیش
کند بیگمان تکیه بر زور خویش
نداند که پیل ار چه باشد دلیر
زبون تر بود او به چنگال شیر
به خود برنگیرم چنین نام و ننگ
نه برگردم از وی به هنگام جنگ
سه روزش نگه داشت مهمان خویش
ابا سرفرازان و یاران خویش
به روز چهارم بدو گفت رو
به نزدیک آن نام بردار گو
بگویش که ای مرد بی هوش و رای
همانا که گوید چنین پاک رای
تو در کار تندی ندانی که من
برآورده ام سر به هر انجمن
نه آنم که گویی بر و بوم و راه
رهاکن برو سوی توران سپاه
برآرای کار و میاسای هیچ
که من رزم را کرد خواهم بسیچ
همانا تو را زندگانی نماند
نهانت ز ایران بدین مرز راند

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فرامرز چون کرد آنجا درنگ
نویسنده ای خواند با فرهنگ
هوش مصنوعی: فرامرز زمانی که در آنجا توقف کرد، نویسنده‌ای را دید که با دانش و فرهنگ زیاد در حال نوشتن بود.
بفرمود تا نامه ای دلپذیر
پر از پند و اندرز و با دار و گیر
هوش مصنوعی: فرمود که نامه‌ای خوشایند و پر از نصیحت و پند نوشته شود که هم جذاب باشد و هم آموزنده.
نویسد به نزدیک آن نامور
ز کارش دهد آگهی سربه سر
هوش مصنوعی: نزدیک آن شخصیت مشهور، نوشته‌ای به ثبت می‌رسد که تمام کارهای او را معرفی می‌کند.
نویسنده چون کرد آهنگ نی
نخستین سرش را ببرید و پی
هوش مصنوعی: نویسنده وقتی قصد نوشتن کرد، ابتدا به سراغ ایده اصلی و نخستین موضوع رفت و آن را به دقت بررسی کرد.
نی از سر بریدن سخنگوی گشت
به چوگانش اندر زمان گوی گشت
هوش مصنوعی: از وقتی که نی سرش را بریدند، تبدیل به سخنگو شد و در زمین چوگان همچون گوی به گردش درآمد.
نخستین چه برکاغذ آمد قلم
ز مشک سیه کرد بر وی رقم
هوش مصنوعی: ابتدا قلم سیاه بر روی کاغذ نقشی را به یادگار گذاشت.
به نام خداوند جان و جهان
نماینده آشکار و نهان
هوش مصنوعی: با نام خداوندی که زندگی و جهان را آفریده و نمایانگر همه چیز است، چه آنچه به روشنی دیده می‌شود و چه آنچه پنهان است.
خداوند بهرام و ناهید و مهر
کزویست کین و کزویست مهر
هوش مصنوعی: خداوندی که بهرام (مظهر جنگ) و ناهید (مظهر عشق) و مهر (مظهر دوستی) را به وجود آورده است، به واسطه محبت و عشق است.
جهاندار دارای چرخ و فلک
پرستش ورا از سما تا سمک
هوش مصنوعی: جهان دارنده‌ای که به قدرت و عظمت خود می‌بالد و مورد ستایش همگان است، از آسمان تا زمین بر هر چیزی تسلط دارد.
وزویست آرام و بیم و امید
وزویست پیدا سیاه و سفید
هوش مصنوعی: این بیت به تضاد و دوگانگی در زندگی اشاره دارد. وجود آرامش همراه با نگران و امیدوار بودن نشان‌دهنده‌ای از احساساتی است که در انسان‌ها وجود دارد. همچنین اشاره به دو رنگ سیاه و سفید، نمادی از دو حالت متضاد در زندگی است که می‌تواند به روشنایی و تاریکی یا خوشی و ناخوشی مربوط باشد. در کل، این اشاره به پیچیدگی‌های احساسات و تجربیات زندگی انسان دارد.
ازو باد برشاه ایران درود
کش از آفریدون بود تار و پود
هوش مصنوعی: سلام و درود بر شاه ایران از جانب او، که تار و پود این سرزمین از آفریدون سرچشمه می‌گیرد.
بدان ای سرافراز جنگی طورگ
که ما را چنین گفت شاه بزرگ
هوش مصنوعی: ای جنگجوی بزرگ و سرآمد، بدان که شاه بزرگ با ما چنین سخن گفته است.
که در مرز خرگاه ازین پیشتر
نبودست توران سپه را گذر
هوش مصنوعی: در مرز محل استراحت، قبلاً سپاه توران نتوانسته بود عبور کند.
ز گاه منوچهر یزدان پرست
که توران ز شمشیر او گشت پست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در زمان منوچهر، که خداوند را می‌پرستید، سرزمین توران به خاطر قدرت و چیرگی او دچار ضعف و شکست شد.
نبودی کسی ار در این مرز راه
ز شاه و ز گردان توران سپاه
هوش مصنوعی: در این سرزمین کسی وجود نداشت که بتواند راهی را از شاه و سپاه توران مشخص کند.
کنون از چه سازند ترکان نشست
بدین مرز و بوم از چه آرند دست
هوش مصنوعی: اکنون چرا ترکان در این سرزمین نشسته‌اند و چه دلیلی دارد که اینجا را در دست بگیرند؟
چو خالی بدی بیشه از نره شیر
چرا روبه زین بیشه آمد دلیر
هوش مصنوعی: وقتی که جنگل از شیر نر خالی است، چرا یک روباه دلیری به آن جنگل آمده است؟
تو خرگاه را کن ز ترکان تهی
وگرنه نبینی تو روز بهی
هوش مصنوعی: اگر خرگاه را از دست ترکان خالی نکنی، روز خوب و خوشی را نخواهی دید.
برو بیشه از روبهان کن تهی
نخواهم که یابند روز بهی
هوش مصنوعی: به دل بیابان برو و آن را از وجود روباهان پاک کن، زیرا نمی‌خواهم که در روز روشن کسی نتواند به آنجا برسد.
کنون آمدم من به نزدیک شاه
بدین مرز با فیل و کوس و سپاه
هوش مصنوعی: اکنون من به حضور پادشاه آمده‌ام، با لشکری از فیل و طبل و نیروهای نظامی در این سرزمین.
که از شهر توران بدین بوم و بر
نمانم که باشد کسی را گذر
هوش مصنوعی: من نمی‌خواهم از سرزمین توران به این سرزمین بیایم، زیرا هیچ‌کس را در اینجا نمی‌شناسم که با او ملاقات کنم.
به ترکان کنم پاک خرگاه را
به خوبی نمودم به تو راه را
هوش مصنوعی: من برای ترک‌ها خیمه‌گاه را به خوبی آماده کردم و راهی را برای تو فراهم کردم.
اگر مر تو را ره نماید خرد
بدانی زاندیشه نیکی ز بد
هوش مصنوعی: اگر عقل تو را راهنمایی کند، باید بدانی که تفکر نیک از بد چه تفاوتی دارد.
که در عهد کیخسرو پاک رای
شما را نباشد بدین مرز پای
هوش مصنوعی: در زمان کیخسرو، شخصی که دل پاک و نیکو دارد، نباید در این مرز و مکان قدم بگذارد.
ترا آن به آید که گنج و سپاه
همان تخت و دیهیم و تاج و کلاه
هوش مصنوعی: تو برایت بهتر است که ثروت و قدرت را در دست گرفتن و داشتن پادشاهی و مقام را فراموش کنی.
بدین مرز بگذاری و بگذری
مبادا بدین بد تو کیفر بری
هوش مصنوعی: به این سرزمین قدم می‌گذاری و می‌گذری، مبادا که به دلیل کار بدی که کرده‌ای، مجازات بشوی.
ز من بشنو این پند پر ترس و بیم
تو چندان بکش پا که باشد گلیم
هوش مصنوعی: از من این نصیحت را بشنو: با احتیاط و دقت قدم بردار و تلاش کن که در زندگی‌ات به موفقیت برسی.
گر از گفته من بپیچی تو سر
نمانم که باشد تنت را به سر
هوش مصنوعی: اگر از حرف‌هایم جت بزنی، دیگر نمی‌توانم بمانم و برای تو هیچ نمی‌ماند.
همان مرز خرگاه ویران کنم
ترا جایگه کام شیران کنم
هوش مصنوعی: من مرز و محدودیت‌های تو را از بین می‌برم و جایی برای تو فراهم می‌کنم که مانند شیران قدرتمند و با عزت زندگی کنی.
همه لشکرت جمله خورد و بزرگ
دهم مغز اوشان به شیر و به گرگ
هوش مصنوعی: همه افراد لشکر را کوچک و بزرگ می‌کنم و مغز آن‌ها را به وسیله شیر و گرگ تغذیه می‌کنم.
بپیچد نامه چو گشت اسپری
جهانجوی با خشم و با داوری
هوش مصنوعی: وقتی که نامه به دست گرفتن مانند این است که اسبی در حال دویدن و در حال خشم و قضاوت جهان را زیر پا می‌گذارد.
بفرمود تا شیر مردی دلیر
کجا نام او بود کاهوی شیر
هوش مصنوعی: فرمان دادند که مردی شجاع و دلیر را بیاورند که او به نام "کاهوی شیر" معروف بود.
مر آن راه را تنگ بندد کمر
شود نزد آن مرد پرخاشخر
هوش مصنوعی: آن راه را که تنگ کند، کمر می‌بندد تا نزد آن مردی برود که اهل دعوا و جدل است.
پسیجیده راه و به تیزی برفت
جهان دیده کاهو به خرگه تفت
هوش مصنوعی: در این بیت، به توصیف وضعیتی پرداخته می‌شود که راهی پر پیچ و خم و دشوار پیش روی انسان است. کسی که در این مسیر حرکت می‌کند، با دقت و تیزبینی به اطراف خود نگاه می‌کند. در نهایت، این تلاش و دقت او باعث می‌شود که در شرایط سخت نیز به پیش برود و موفقیت‌هایی بدست آورد.
چو نزدیکی مرز خرگه رسید
ز گردان یکی پیشرو برگزید
هوش مصنوعی: وقتی به مرز خوابگاه نزدیک شدند، یکی از گروه به عنوان راهنما انتخاب شد.
بفرمود تا نزد آن مرزبان
رود خرم و شاد و روشن روان
هوش مصنوعی: به او دستور دادند که با روحی شاد و خوشحال به سوی آن مرزبان برود.
بگوید که گردنکشی تیزویر
ز نزد فرامرز با دار و گیر
هوش مصنوعی: بگو که آن فرد با دقّت و تیزبینی از جانب فرامرز به صورت نیرنگ و فریب به دنبال قدرت و تسلط است.
به پیغام سوی تو آید همی
زمانی به ره بر نپاید همی
هوش مصنوعی: پیام‌ها و خبرها به سمت تو می‌آیند، اما در مسیر به درازا نمی‌کشند.
فرستاده مانند باد دمان
و یا همچو تیری که رست از کمان
هوش مصنوعی: پیام‌آور همانند بادی است که ناگهان می‌وزد یا مانند تیرهایی است که از کمان رها می‌شوند.
بیامد چو نزدیک دریا رسید
سوی مرز خرگه یکی کوه دید
هوش مصنوعی: وقتی به نزدیکی دریا رسید، به مرز خرگه، کوهی را مشاهده کرد.
دژی بود بر رفته از قعر آب
به بالا کشیده سر اندر سحاب
هوش مصنوعی: در بالای ابرها، دژی وجود داشت که از عمق آب به بالا آمده بود.
که خور بر سرش پاسبانی نمود
زحل در برش دیده بانی نمود
هوش مصنوعی: خورشید به مانند نگهبان بالای سر او ایستاده و زحل به عنوان نگهبان در کنار او مراقبت می‌کند.
چنان بود بر چرخ بر رفته تنگ
که رخسار مه را شخودی به سنگ
هوش مصنوعی: در آسمان به قدری وضعیت تنگ و گرفته است که چهره ماه هم درخشندگی و زیبایی‌اش را از دست داده و مانند سنگی خشک و بی‌روح به نظر می‌رسد.
چنین گفت دانا خردمند گرد
که تور فریدون درو رنج برد
هوش مصنوعی: یکی از دانایان و خردمندان گفت که به خاطر فریدون، توری به وجود آمده است که در آن زحمت و سختی وجود دارد.
پر از کاخ و باغ و پرآب روان
درو مرد فرتوت گشتی جوان
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویری از یک مکان زیبا و پر نعمت اشاره شده است. جایی که کاخ‌ها و باغ‌های فراوان و نهرهای آب زلال وجود دارد. اما در این محیط دل‌انگیز، یک مرد پیر به نحوی جوان و پر انرژی به نظر می‌رسد. این تضاد بین زیبایی‌های طبیعی و وضع انسانی به خوبی نشان‌دهنده‌ی احساس جوانی و شادابی در دل شرایط مختلف است.
سلاح و سپاه فراوان در او
ازو دشت توران پر از رنگ و بو
هوش مصنوعی: در او سلاح و نیروی زیادی وجود دارد و دشت توران پر از عطر و زیبایی است.
فرستاده آمد به پای حصار
از آن ره نشینان در خواست بار
هوش مصنوعی: فرستاده‌ای به نزد حصار آمد و از آنجا که مسافران در انتظار هستند، درخواست بار و کالایی کرد.
چنین گفت کاهوی گردنفراز
ز نزد فرامرز چون کرد ساز
هوش مصنوعی: کاهو که قد بلندی دارد، گفت: وقتی فرامرز به اینجا نزدیک می‌شود، چه کار باید بکنم؟
ز رفتن مرا گفت رو پیشتر
وزیشان بگو حالیات و خبر
هوش مصنوعی: برو و زودتر بروی و احوالات و اخبار آن‌ها را برایم بگو.
درون رفت گردی و با او بگفت
سپهبد چو بشنید ازو در شگفت
هوش مصنوعی: سردار به درون رفت و با او صحبت کرد، و وقتی او صحبت‌هایش را شنید، شگفت‌زده شد.
بفرمود تا برگشادند راه
فرستاده آمد سوی بارگاه
هوش مصنوعی: فرمان داد تا راه را باز کنند و فرستاده به سمت دربار آمد.
زبان کرد چون تیر و دل چون کمان
بگفتا که کاهو بیامد دمان
هوش مصنوعی: زبان مانند تیری تند و دل مانند کمانی است که در آن تنش و قدرتی وجود دارد. او گفت که کاهویی به دنیا آمده است.
چو بشنید جنگی طورگ دلیر
ز گردان گزین کرد مردی چو شیر
هوش مصنوعی: وقتی خبر جنگی به دلیران رسید، از بین warriors، مردی شجاع مثل شیر انتخاب کردند.
که کاهوی یل را پذیره شود
برش با درفش و تبیره شود
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر کسی با شجاعت و قدرت به میدان بیاید، عزم خود را جزم کرده و با اراده‌ای قوی بر مشکلات غلبه می‌کند. در واقع، اشاره به این دارد که فردی با روحیه‌ای قوی و آماده نبرد، می‌تواند بر چالش‌ها فائق آید.
محاور بدی نام آن نامدار
پذیره شدن را بیاراست کار
هوش مصنوعی: به کسی که نامش به خوبی و بزرگی شناخته شده است، نباید کاری ناپسند انجام داد؛ زیرا این کار باعث tarnishing نام او می‌شود.
ابا چند مردی به کردار باد
خروشان و جوشان سوی مرد راد
هوش مصنوعی: چند مرد شجاع و جسور مانند بادی پرخروش و پرجوش به سمت مرد نیکو و دلاور می‌شتابند.
به کشتی گذر کرد و آمد دوان
به نزدیک کاهوی روشن روان
هوش مصنوعی: او با سرعت و شتاب از روی آب عبور کرد و به سمت کاهوی درخشان و روشنی نزدیک شد.
چو کاهوی شیر اوژن او را بدید
محاور برابر صفی برکشید
هوش مصنوعی: وقتی کاهوی شیر اوژن او را دید، محاور (گفتگوی) برابر صفی را به وجود آورد.
دو مهتر رسیدند هر دو به هم
بپرسید کاهوی از بیش وکم
هوش مصنوعی: دو سوار به یکدیگر رسیدند و از وضعیت همدیگر پرسیدند که آیا در کارها و زندگی، چیزی کم و کاستی وجود دارد یا خیر.
وزآنجا برفتند نزد طورگ
رسانید پیغام گرد سترگ
هوش مصنوعی: و از آنجا به نزد کوه طور رفتند و پیام مهمی را به او رسانیدند.
درآن نامه بنهاد نزدیک او
نویسنده برخواند بشنید او
هوش مصنوعی: در آن نامه نوشته شده بود و نزدیک او قرار داشت. نویسنده آن را خواند و او نیز شنید.
طورگ دلاور برآشفت و گفت
چرا داشت باید سخن در نهفت
هوش مصنوعی: دل قوی و شجاع به تنگ آمده و به اعتراض پرداخت و گفت چرا باید در این ماجرا سکوت کرد؟
فرامرز گر هست شمشیرزن
نه من کمترستم به نیروی و تن
هوش مصنوعی: اگر فرامرز شمشیرزن بزرگی است، من کمتر از او نیستم از نظر قدرت و نیروی بدنی.
نه شاه من از شاه او کمتر است
گه کینه صدبار از او برتر است
هوش مصنوعی: نه من از او کمتر هستم و نه او از من بالاتر؛ زیرا کینه‌ام از او صد برابر بیشتر است.
دژ و لشکر و مرز و دریای آب
به گیتی کس این را نباید به خواب
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در دنیا حق ندارد به این فکر کند که فقط به خاطر دژ و نیروهای نظامی، مرزها و دریاهای بزرگ، از خواب غفلت بیدار نخواهد شد.
که گوید که بگذار و زین دژ برو
که من بود خواهم سپهدار نو
هوش مصنوعی: کسی نمی‌گوید که از این قلعه بیرون برو و رها کن، چون من می‌خواهم فرمانروایی جدید داشته باشم.
چو بر خود ببیند جوان زور بیش
کند بیگمان تکیه بر زور خویش
هوش مصنوعی: وقتی جوانی به قدرت خود اعتماد می‌کند، بدون تردید بر روی توانایی‌هایش حساب می‌کند.
نداند که پیل ار چه باشد دلیر
زبون تر بود او به چنگال شیر
هوش مصنوعی: اگرچه فیل حیوانی بزرگ و قوی است، اما در برابر چنگال شیر که مظهر قدرت و شجاعت است، ترسو و ضعیف به نظر می‌رسد.
به خود برنگیرم چنین نام و ننگ
نه برگردم از وی به هنگام جنگ
هوش مصنوعی: من نه از نام و ننگ خود نگرانی دارم و نه در زمان جنگ به عقب برمی‌گردم.
سه روزش نگه داشت مهمان خویش
ابا سرفرازان و یاران خویش
هوش مصنوعی: او مهمانش را برای سه روز با احترام و همراه با بزرگان و دوستانش نگه داشت.
به روز چهارم بدو گفت رو
به نزدیک آن نام بردار گو
هوش مصنوعی: به روز چهارم به او گفتند که به سمت نزدیک آن شخص نام‌آور برو.
بگویش که ای مرد بی هوش و رای
همانا که گوید چنین پاک رای
هوش مصنوعی: به او بگو که ای مرد نادان و بی‌فکر، کسی که چنین سخن می‌گوید، واقعاً از درک پاکی و درستی دور است.
تو در کار تندی ندانی که من
برآورده ام سر به هر انجمن
هوش مصنوعی: تو نمی‌دانی که من چه زحماتی در جمع‌ها و محافل کشیده‌ام و چه کارهای سختی را انجام داده‌ام.
نه آنم که گویی بر و بوم و راه
رهاکن برو سوی توران سپاه
هوش مصنوعی: من آن کسی نیستم که به راحتی از سرزمین و مسیر خود بگذرم و به سوی توران بروم و از دیار خود دور شوم.
برآرای کار و میاسای هیچ
که من رزم را کرد خواهم بسیچ
هوش مصنوعی: شاید در کارهای خود کوشایی و تلاشی نکنید، زیرا من خواهم جنگید و در این زمینه تلاش زیادی خواهم کرد.
همانا تو را زندگانی نماند
نهانت ز ایران بدین مرز راند
هوش مصنوعی: بدون شک زندگی تو دیگر ادامه نخواهد داشت و رازهایت از ایران به این سرزمین رانده شده است.