بخش ۸۳ - سؤال کردن فرامرز از پیر برهمن در آخر کار و هویدا کردن دین
یکی عقد گوهر بخواهم گشود
تو را داستانی بخواهم نمود
بگویی که از گنبد تیزگرد
که بربست این فرش بنیاد کرد؟
نخستین چه بوده است چو گیتی نبود
که این قرص خورشید روشن نمود؟
بدین سان شب و روز پیدا که کرد
فلک با ستاره هویدا که کرد؟
بدین سبز گنبد بگو تا که اند
چو گویی بگو تا ز بهر چه اند؟
که از چاک کوهی درختی برست
که بد شاخ آنگاه میوه برست ؟
بگو تا کجا بد نخست آدمین
چگونه فشانده شد اندر زمین؟
که فرمود تا ابر آب آورد
چو او شد فلک آفتاب آورد ؟
گل و لاله چون روید از تیره خاک
که در دیده بنهد چنین نورپاک؟
که آرد بهاری به شکل بهشت
که بربست نقش همه خوب و زشت؟
فرامرز یل چون سخن برفشاند
هم آورد او را فرس بازماند
رخش زرد گشت و دو چشمش بخفت
سرافکنده بنشست و پاسخ نگفت
چو بشنید کید این سخن سر به سر
به سوی برهمن برآورد سر
بدو گفت کای مرد به روزگار
چرا سست گشتی تو در کارزار
تو چندین سخن گفتی ای پاک مغز
جهاندار پاسخ بیاورد نغز
چر اسست گشتی و خامش شدی
زگفت فرامرز بیهش شدی
بماندی تو زین یک سخن در میان
ترا شرم ناید ز روی کیان
نگویی که دین از تو بر باد شد
سخن را ز گفت تو بیداد شد
بدو کید هندی بگفتا رواست
مکن تو کژی نیز برگوی راست
بخش ۸۲ - جواب دادن فرامرز: فرامرز گفت این درخت آدمیستبخش ۸۴ - پاسخ دادن برهمن و پذیرفتن برهمن کید هندی با جمله هندوستانیان،دین یزدان را از گفته فرامرز پور رستم: به یاد آمد و پیر دیرینه گفت
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یکی عقد گوهر بخواهم گشود
تو را داستانی بخواهم نمود
هوش مصنوعی: میخواهم گوهری را که بسته شده است، آزاد کنم و داستانی را درباره تو برایت نقل کنم.
بگویی که از گنبد تیزگرد
که بربست این فرش بنیاد کرد؟
هوش مصنوعی: آیا میگویی که چه کسی این فرش زیبا را بر روی زمین گسترانیده است، همانطور که از گنبد آسمان به گردی پوشیده شده است؟
نخستین چه بوده است چو گیتی نبود
که این قرص خورشید روشن نمود؟
هوش مصنوعی: این سوال به این اشاره دارد که قبل از آنکه جهان و گیتی به وجود بیاید، چه چیزی وجود داشته است که بتواند این خورشید روشن را به نمایش بگذارد. به عبارت دیگر، کنجکاوی درباره آغاز آفرینش و وجود روشنایی در سرآغاز جهان است.
بدین سان شب و روز پیدا که کرد
فلک با ستاره هویدا که کرد؟
هوش مصنوعی: به این ترتیب روز و شب آشکار شد و آسمان با ستارهها نمایان گردید.
بدین سبز گنبد بگو تا که اند
چو گویی بگو تا ز بهر چه اند؟
هوش مصنوعی: با این گنبد سبز بگو که چه چیزی باعث میشود تا این حرفها گفته شوند؟ و برای چه منظوری این صحبتها مطرح شدهاند؟
که از چاک کوهی درختی برست
که بد شاخ آنگاه میوه برست ؟
هوش مصنوعی: از شکاف یک کوه درختی رویید که شاخههای آن نادرست و نامناسب بود و سپس میوهای تازه به بار آورد.
بگو تا کجا بد نخست آدمین
چگونه فشانده شد اندر زمین؟
هوش مصنوعی: بگو تا کجا آدمی از ابتدا چگونه بر روی زمین پراکنده شده است؟
که فرمود تا ابر آب آورد
چو او شد فلک آفتاب آورد ؟
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وقتی خداوند فرمان داد که ابرها باران بیاورند، نتیجهاش آن بود که آسمان روشن و آفتابی شد. به عبارت دیگر، وقتی که نعمتها از جانب خداوند نازل میشود، زمین و زمان به طراوت و روشنی میرسد.
گل و لاله چون روید از تیره خاک
که در دیده بنهد چنین نورپاک؟
هوش مصنوعی: گل و لاله هنگامی که از خاک تیره میرویند، چه نوری در دیدگان انسان میافشاند؟
که آرد بهاری به شکل بهشت
که بربست نقش همه خوب و زشت؟
هوش مصنوعی: بهار چه زیباییهایی را به تصویر میکشد که هم زیبایان و هم زشتروان را در خود جای داده است؟
فرامرز یل چون سخن برفشاند
هم آورد او را فرس بازماند
هوش مصنوعی: فرامرز، دلیر و شجاع، در حالی که به سخن میپرداخت، قدرت و توانایی حریف را به چالش کشید و او را در میدان نبرد شکست داد.
رخش زرد گشت و دو چشمش بخفت
سرافکنده بنشست و پاسخ نگفت
هوش مصنوعی: بال و پرش زرد شد و چشمانش بسته شد. با حالتی غمگین نشسته و پاسخی نداد.
چو بشنید کید این سخن سر به سر
به سوی برهمن برآورد سر
هوش مصنوعی: زمانی که او این نیرنگ را شنید، تمام توجهاش را به سوی برهمن معطوف کرد و سرش را به سمت او بلند کرد.
بدو گفت کای مرد به روزگار
چرا سست گشتی تو در کارزار
هوش مصنوعی: او به مرد گفت: ای مرد، چرا در این روزگار در میدان نبرد ضعیف و سست شدهای؟
تو چندین سخن گفتی ای پاک مغز
جهاندار پاسخ بیاورد نغز
هوش مصنوعی: ای فرمانروای نیکسرشت و پاکذهن، تو سخنان زیادی گفتی، پس اکنون پاسخ زیبا و معناداری بده.
چر اسست گشتی و خامش شدی
زگفت فرامرز بیهش شدی
هوش مصنوعی: چرا به خواب رفتی و از گفتار باز ماندی، فرامرز نادان شدی.
بماندی تو زین یک سخن در میان
ترا شرم ناید ز روی کیان
هوش مصنوعی: اگر تو از این یک سخن در میان باقی بمانی، از چهره ی پادشاهان شرم نمیکنی؟
نگویی که دین از تو بر باد شد
سخن را ز گفت تو بیداد شد
هوش مصنوعی: نگویید که ایمان شما از بین رفته است، زیرا خودتان با سخنانتان حقایق را زیر پا گذاشتهاید.
بدو کید هندی بگفتا رواست
مکن تو کژی نیز برگوی راست
هوش مصنوعی: هندی به او گفت: این کار درست است، اما تو هم نباید به خطا و اشتباه بپردازی.