گنجور

بخش ۵۵ - سؤال کردن فرامرز از پیر برهمن

چو دیدش فرامرز کان فره مند
سخن گفت زین گونه با وی بلند
به پاسخ بدو گفت دانای راز
که درتن نباشد جهان دراز
بدو گفت کای پیر آموزگار
همانا بسی دیده ای روزگار
شنیدیم اندر سرای درنگ
نهان در تن مرد باشد پلنگ
زمردار هرگز نگیرد شکیب
همه کار او مکر و رنگ و فریب
تن مرد زان بد بود مبتلا
وزین غم همیشه بود در بلا
به پاسخ بدو گفت دانای راز
که در تن نباشد همانا جز آز
به گیتی نخواهد شد از چیز سیر
وگر چرخ پیر اندرآید به زیر
فریبش همه رنگ و اورنگ نیز
به گیتی ازین بد بتر نیست چیز
غم و رنج خود را نخواهی دراز
مگرد از بنه گرد اندوه و آز
که او دل برد مرد بیدین کند
سرانجام را دوزخ آیین کند
قناعت زملک سلیمان بهست
فراغت ز فر جهانبان بهست
مگرد ای جوان گرد دریای آز
که موجش گرانست و پنها دراز
دگر گفت کای کان به چربی سخن
به جای سپنجم تو آگاه کن
شنیدم درختی بلند و بزرگ
همه برگ او سبز و شاخش سترگ
همه شاخ او زآسمان تا زمین
یکایک بدو میوه نازنین
کسی کو برآن شاخ بر شد بلند
به گیتی همانا شود ارجمند
هرآن کو نیارد بدان شاخ شد
بدو دیو وارونه گستاخ شد
کیان و بزرگان شهر ستخر
بدین شاخ فرخنده دارند فخر

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو دیدش فرامرز کان فره مند
سخن گفت زین گونه با وی بلند
هوش مصنوعی: وقتی فرامرز او را دید، که مظهر نیرو و قدرت بود، با او به این شکل گفتگو کرد.
به پاسخ بدو گفت دانای راز
که درتن نباشد جهان دراز
هوش مصنوعی: دانای راز به او گفت که اگرچه دنیا در جسم انسان نیست، اما هرگز پایان نخواهد داشت.
بدو گفت کای پیر آموزگار
همانا بسی دیده ای روزگار
هوش مصنوعی: به او گفت: ای معلم کهن، تو در زندگی تجربه‌های زیادی را دیده‌ای.
شنیدیم اندر سرای درنگ
نهان در تن مرد باشد پلنگ
هوش مصنوعی: شنیده‌ایم که در خانه‌ی تأمل، یک پلنگ در درون انسان وجود دارد.
زمردار هرگز نگیرد شکیب
همه کار او مکر و رنگ و فریب
هوش مصنوعی: مردی که از مرگ نمی‌هراسد، هرگز صبر و استقامت نمی‌ورزد. تمامی کارهای او تنها دروغ، تزویر و فریب است.
تن مرد زان بد بود مبتلا
وزین غم همیشه بود در بلا
هوش مصنوعی: تن انسان به خاطر آن بدی‌ها بیمار می‌شود و به دلیل این اندوه همواره در گرفتاریم.
به پاسخ بدو گفت دانای راز
که در تن نباشد همانا جز آز
هوش مصنوعی: عالم آگاه در پاسخ او گفت که در وجود انسان اگر چیزی باشد، جز آزمایش و آزمون نیست.
به گیتی نخواهد شد از چیز سیر
وگر چرخ پیر اندرآید به زیر
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ‌کس از چیزها سیر نخواهد شد، حتی اگر زمانه و دوران تغییر کند و به پایان برسد.
فریبش همه رنگ و اورنگ نیز
به گیتی ازین بد بتر نیست چیز
هوش مصنوعی: فریبش با زیبایی و زرق و برقش در دنیا از این بدتر چیزی نیست.
غم و رنج خود را نخواهی دراز
مگرد از بنه گرد اندوه و آز
هوش مصنوعی: غم و ناراحتی خود را زیاد بالا نبر و از درون خود به خاطر درد و آز و رنج، دوری کن.
که او دل برد مرد بیدین کند
سرانجام را دوزخ آیین کند
هوش مصنوعی: او که دل را از مؤمنان می‌برد، سرانجام به دوزخ خواهد رفت و سزایش را خواهد دید.
قناعت زملک سلیمان بهست
فراغت ز فر جهانبان بهست
هوش مصنوعی: تنها با قناعت و رضایت به آنچه داریم، می‌توان به آرامش و آسودگی دست یافت؛ زیرا تلاش برای به دست آوردن همه چیز در این دنیا، تنها به نگرانی و بی‌قراری منجر می‌شود.
مگرد ای جوان گرد دریای آز
که موجش گرانست و پنها دراز
هوش مصنوعی: ای جوان، به یاد داشته باش که به دنبال لذت‌های زودگذر نرو، زیرا این لذت‌ها ممکن است تو را غرق کنند و عواقبش سنگین و طولانی باشد.
دگر گفت کای کان به چربی سخن
به جای سپنجم تو آگاه کن
هوش مصنوعی: شخصی دیگر گفت: ای کسی که به خاطر شفافی و سخن زیبا معروف هستی، تو را می‌خواهم که مرا از این وضعیت آگاه کنی.
شنیدم درختی بلند و بزرگ
همه برگ او سبز و شاخش سترگ
هوش مصنوعی: درختی بلند و بزرگ دیدم که برگ‌هایش همه سبز و شاخ‌هایش وسیع و پراکنده بودند.
همه شاخ او زآسمان تا زمین
یکایک بدو میوه نازنین
هوش مصنوعی: تمام شاخه‌های او از آسمان تا زمین، به‌طور جداگانه میوه‌های ارزشمندی به او می‌دهند.
کسی کو برآن شاخ بر شد بلند
به گیتی همانا شود ارجمند
هوش مصنوعی: کسی که به ارتفاعات بالاتر دست پیدا کند و بر شاخ بلند برود، در دنیا به عزت و احترام می‌رسد.
هرآن کو نیارد بدان شاخ شد
بدو دیو وارونه گستاخ شد
هوش مصنوعی: هر کسی که به آن درخت نزدیک نشود، مانند دیوی بی‌ادب و جسور خواهد شد.
کیان و بزرگان شهر ستخر
بدین شاخ فرخنده دارند فخر
هوش مصنوعی: مردم و بزرگان شهر ستخر به این درخت خوشمزه و پرثمر افتخار می‌کنند.