بخش ۵۲ - گفتگو کردن فرامرز با گردان ایران (و) پا سخ دادن نوشاد
کنون گفته زاد سروست بیش
که باد آفرینش زاندازه بیش
که روزی فرامرز با انجمن
نشسته چو گل در بساط چمن
دلیران یکایک همی تاختند
چو شیران همه گردن افراختند
به نوشاد رخ کرد زان غم وزید
که تا کی بتابیم زی مرز کید
بتازیم او را به دام آوریم
از آن پس همین رای جام آوریم
کجا باشد آن شهریار بلند
که بفرستمش نامه پندمند
چو سر پیچد از تخت شاهنشی
شود نزد کاوس کی چون رهی
شود رام و آید بدین بارگاه
بجز آشتی نیستمان هیچ راه
اگر سر بپیچم هم از راستی
من و کید و کوپال گرشاسبی
به میدان او چون ببندم میان
ز تیغش ببندم به مردی میان
به پاسخ بدو گفت کای رای زن
که ای شیر پرورده پیلتن
از ایدر به کید است فرسنگ صد
نخستین بیابان بیراه وبد
چو زین صد گذشتی همه بوم اوست
به هر مرز و بومی دلیران اوست
نخستین یکی شهر بینی فراخ
همه باغ و ایوان و میدان و کاخ
همه سبز و خرم زمین کشت و ورز
چه بینی چه دیده همه روی مرز
مر او را همه نیک نور است نام
دلیری درو جست با رای کام
کجا نام او نوشدار دلیر
به رزم اندرون نام بردار شیر
وزآن پس چو بگذشتی از نیک نور
ببینی زمین همچو پشت سمور
جهان تیره بینی چو فرسنگ شصت
نه جای شکیب و نه جای نشست
وزآن پس زمین بینی و سبزجای
درختان بسیار در وی به پای
چه عود و چه عنبر چو دارد به غم
جهان سربه سر چهره زادشم
در آن مرز چندین سپاه نبرد
همه شیر و کند آور و گرد مرد
مر آن مرز را نام باشد برنج
همه جوز و بوزست هندی ترنج
از آن مرغزار است شش روز دور
درو یک بلا کرده نامش سنور
چو گربه به آواز و چون شیر جنگ
به تن ژنده پیل و به گونه پلنگ
ز زر رسته او را چو نیزه دو شاخ
دو چشمش همی تنگ و سینه فراخ
جهانی از آن دد به تنگ اندرند
شب و روز با او به جنگ اندرند
یکی تنگ تا پیش آن مرغزار
بپیوست بهره دلیران کار
همه پاس دارند بر تیره کوه
بدان تا نیابد از آن سو گروه
چو زو در گذشتی به دو روز راه
یکی مرغزار است و آب و گیاه
درو گنبدی سالخورده بلند
برهمن نشسته یکی هوشمند
خردمند نام و دل هوشیار
همانا که سالش بود یک هزار
همه سر به سر هوش و فرهنگ و رای
زبانش پر از آفرین خدای
همه مرز هندش به جان پرورند
مر او را شهان جمله فرمان برند
یکایک بگوید تو را سرگذشت
که آرد زگفتار او سرگذشت
ازو چون گذشتی به دو روز راه
پدید آید آن مرز اروند شاه
یکی مرز بینی همه چون بهشت
توگویی گلش دارد از گل سرشت
همه کشت و زرع و همه بید و سرو
به باغ انجمن طوطیان با تذرو
درختی به طرفی و مرغی دروی
ز قمری و بلبل چمن گفتگوی
گل کیری و نسترن صدهزار
برون آید از پهلوی جویبار
هوا مشکبار و زمین مشک بوی
بتان سوی باغ و چمن کرده روی
همه کشته بینی جهان نیشکر
درختان یکایک همه بارور
مرآن مرز را نام باشد کلیو
چنان آفریدش جهانبان خدیو
وز آن پس همه برکمین زمین
همه مرز بینی چو دریای چین
همه ملک آباد باشد خراب
پراز کشت و زرع وهمه باغ و آب
دهی که درش شهریار دگر
چو کیدش همه کار و بار دگر
چو کیدش هزاران کمربند پیش
یکایک همه کیش و پیوند خویش
شماره که آرد سپاه ورا
که داند همی دستگاه ورا
ستوه آید از گنج آن شه زمین
نیندیشد از دشمنان روز کین
به هند اندرش هست جیپال نام
زمین زیر کان و زمان زیر نام
نخستین چو پیموده خواهی زمین
به هند اندرون لشکر کید بین
ندانم که با او به آوردگاه
برآیی بدین خوار مایه سپاه
فرامرز گفت ای شه بی جگر
به نیروی دارنده دادگر
من و کید و جبپال و بی مر سوار
برآرم به کوپال و خنجر دمار
بگوی تا سپاهت برآید به زین
به پیش اندر آی و بپیما زمین
بفرمود نوشاد تا مهتران
دلیران و کارآزموده سران
برفتند و بستند یک رویه بار
همه بامداد از در کارزار
بخش ۵۱ - جنگ گردن کید و همه هندیان با فرامرز و ایرانیان و گریختن کید و لشکراو: چو دریا به موج اندر آمد سپاهبخش ۵۳ - رسیدن فرامرز به شهر نیک نور و جنگ کردن فرامرز با نوشدار و گرفتار شدن نوشدار به دست فرامرز: به روز نخستین مه فرودین
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کنون گفته زاد سروست بیش
که باد آفرینش زاندازه بیش
هوش مصنوعی: اکنون میگویند که قد و قامت سرو بیشتر شده است، چون باد آفرینش آن را بیش از حد به ارتفاع آورده است.
که روزی فرامرز با انجمن
نشسته چو گل در بساط چمن
هوش مصنوعی: روزی فرامرز در جمع دوستانش نشسته بود، مانند گل که در میان چمن ها خودنمایی میکند.
دلیران یکایک همی تاختند
چو شیران همه گردن افراختند
هوش مصنوعی: دلیران یکی یکی به جنگ رفتند و مانند شیران با سر بلندی و افتخار به مبارزه پرداختند.
به نوشاد رخ کرد زان غم وزید
که تا کی بتابیم زی مرز کید
هوش مصنوعی: او به نوشاد نگاه کرد و از غمی که به دل داشت، گفت که نمیداند تا کی میتوانیم در مقابل این نقشههای ناپاک دوام بیاوریم.
بتازیم او را به دام آوریم
از آن پس همین رای جام آوریم
هوش مصنوعی: با شدت و قدرت به او حمله میکنیم و او را به دام میاندازیم، سپس از آن پس همین فکر خود را عملی خواهیم کرد.
کجا باشد آن شهریار بلند
که بفرستمش نامه پندمند
هوش مصنوعی: کجا میتوانم پیدا کنم آن پادشاه بزرگ را که نامهای با اندرز برایش بفرستم؟
چو سر پیچد از تخت شاهنشی
شود نزد کاوس کی چون رهی
هوش مصنوعی: زمانی که سر از تخت شاهنشاهی فرود آید، نزد کاوس کی چون راهی پیدا میشود.
شود رام و آید بدین بارگاه
بجز آشتی نیستمان هیچ راه
هوش مصنوعی: او تسلیم میشود و به این بارگاه میآید، جز آشتی هیچ راه دیگری برای ما وجود ندارد.
اگر سر بپیچم هم از راستی
من و کید و کوپال گرشاسبی
هوش مصنوعی: اگر از حقیقت دور شوم، هیچ چیزی نمیتواند مانع من شود، حتی با حیلهها و ترفندهای مختلف.
به میدان او چون ببندم میان
ز تیغش ببندم به مردی میان
هوش مصنوعی: وقتی به میدان او میروم، مانند یک مرد قوی و با اعتماد به نفس، در برابر خطرات و چالشها مقاومت میکنم و هیچ چیزی مانع من نمیشود.
به پاسخ بدو گفت کای رای زن
که ای شیر پرورده پیلتن
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای کسی که اندیشهات مانند یک شیر قوی و شجاع است، تو همواره به خوبی تربیت شدهای.
از ایدر به کید است فرسنگ صد
نخستین بیابان بیراه وبد
هوش مصنوعی: کسانی که از راه درست دور شدهاند، در عمق بیابانهای بزرگ و دشواری قرار دارند و به آسانی نمیتوانند به مسیر صحیح برگردند.
چو زین صد گذشتی همه بوم اوست
به هر مرز و بومی دلیران اوست
هوش مصنوعی: وقتی از این مرحله عبور کردی، تمام سرزمین او متعلق به توست و در هر دیاری، دلیران او وجود دارند.
نخستین یکی شهر بینی فراخ
همه باغ و ایوان و میدان و کاخ
هوش مصنوعی: ابتدا شهری وسیع و بزرگ را مشاهده میکنی که پر از باغها، تالارها، میدانها و کاخهاست.
همه سبز و خرم زمین کشت و ورز
چه بینی چه دیده همه روی مرز
هوش مصنوعی: همه جا پر از سبزی و خرمی است، در کار کشت و زراعت. هرچه نگاه کنی یا ببینی، همه چیز در مرز زیبایی و رونق قرار دارد.
مر او را همه نیک نور است نام
دلیری درو جست با رای کام
هوش مصنوعی: او را همه خوبیها تولد میدهد، نامش دلیری است و در او عقل و خرد نهفته است.
کجا نام او نوشدار دلیر
به رزم اندرون نام بردار شیر
هوش مصنوعی: کجا میتوان نام او را با شجاعت در جنگ مانند نوشدارو یاد کرد، در حالی که او به مانند شیر در نبرد است؟
وزآن پس چو بگذشتی از نیک نور
ببینی زمین همچو پشت سمور
هوش مصنوعی: پس از آنکه از مرحلهای گذشتی، نور خوب و زیبا را خواهی دید، و زمین را خواهی دید که مانند پشت سمور نرم و لطیف است.
جهان تیره بینی چو فرسنگ شصت
نه جای شکیب و نه جای نشست
هوش مصنوعی: اگر دنیا را با دیدی تاریک و ناامیدانه ببینی، مانند مسافتی به طول شصت فرسنگ است؛ جایی برای صبر و آرامش نیست.
وزآن پس زمین بینی و سبزجای
درختان بسیار در وی به پای
هوش مصنوعی: سپس زمین را ببینی که پر از درختان بزرگ و سرسبز است.
چه عود و چه عنبر چو دارد به غم
جهان سربه سر چهره زادشم
هوش مصنوعی: هرچند عطر و بوی خوشی مانند عود و عنبر وجود دارد، اما وقتی که غم دنیا بر سرم سایه میافکند، هیچ چیز نمیتواند چهرهام را شاد کند.
در آن مرز چندین سپاه نبرد
همه شیر و کند آور و گرد مرد
هوش مصنوعی: در آن سرزمین، گروههای زیادی از سربازان در حال جنگ هستند، همه شجاع و دلیر، و هرکدام مردانی قوی و فوقالعادهاند.
مر آن مرز را نام باشد برنج
همه جوز و بوزست هندی ترنج
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم شناسایی و تمایز میان چیزها اشاره دارد. در اینجا، مرز یا خط تفکیک قابل توجهی وجود دارد که به واسطه آن، برنج و سایر محصولات مانند جوز و ترنج هندی مشخص میشوند. به نوعی، هر محصول خاصیت و ویژگیهای منحصر به فرد خود را دارد که باعث تمایز آن از دیگر محصولات میشود.
از آن مرغزار است شش روز دور
درو یک بلا کرده نامش سنور
هوش مصنوعی: در آن دشت زیبا، شش روز است که در جستجوی چیزی میگردم و تنها یک مشکل برایم پیش آمده که نامش «سنور» است.
چو گربه به آواز و چون شیر جنگ
به تن ژنده پیل و به گونه پلنگ
هوش مصنوعی: مانند گربهای که با نرمی و لحن خاصی صدا میزند، و مانند شیری که در میدان نبرد میجنگد، با دلیری و قدرتی که در پوست زبر و نیرومند فیل نهفته است و به طور خشمگین و متکبرانه مانند پلنگ ظاهر میشود.
ز زر رسته او را چو نیزه دو شاخ
دو چشمش همی تنگ و سینه فراخ
هوش مصنوعی: او با نجابت و زیبایی همچون نیزهای دو شاخ، دارای چشمانی تنگ و سینهای فراخ است.
جهانی از آن دد به تنگ اندرند
شب و روز با او به جنگ اندرند
هوش مصنوعی: جهانی از موجودات وحشی در دلتنگی به سر میبرند و شب و روز در حال مبارزه با او هستند.
یکی تنگ تا پیش آن مرغزار
بپیوست بهره دلیران کار
هوش مصنوعی: شخصی به سمت یک چمنزار حرکت کرد تا به سرای دلیران نزدیک شود و از آن بهرهبرداری کند.
همه پاس دارند بر تیره کوه
بدان تا نیابد از آن سو گروه
هوش مصنوعی: همه مراقب هستند که بر تیره کوه نگهبانی کنند تا گروهی از آن طرف نتوانند بیایند.
چو زو در گذشتی به دو روز راه
یکی مرغزار است و آب و گیاه
هوش مصنوعی: وقتی از او بگذری، تنها در دو روز راه، به دشت و کنار آب و گیاه میرسی.
درو گنبدی سالخورده بلند
برهمن نشسته یکی هوشمند
هوش مصنوعی: در زیر یک گنبد بلند و کهنه، فردی باهوش و آگاه نشسته است.
خردمند نام و دل هوشیار
همانا که سالش بود یک هزار
هوش مصنوعی: عاقل و باهوش کسی است که در دلش هوشیاری دارد و در زمانش به عمر هزار سالهای دست یافته است.
همه سر به سر هوش و فرهنگ و رای
زبانش پر از آفرین خدای
هوش مصنوعی: همه به طور کلی دارای هوش و فرهنگ هستند و زبان او پر از ستایش و تحسین خداوند است.
همه مرز هندش به جان پرورند
مر او را شهان جمله فرمان برند
هوش مصنوعی: همه مرزهای سرزمین هند به جان میپرورند و همه شاهان بر او فرمانروایی میکنند.
یکایک بگوید تو را سرگذشت
که آرد زگفتار او سرگذشت
هوش مصنوعی: هر یک از آنها داستان تو را بازگو میکند، که از سخنانش داستانهای زیادی به وجود میآید.
ازو چون گذشتی به دو روز راه
پدید آید آن مرز اروند شاه
هوش مصنوعی: وقتی از او عبور کنی، بعد از دو روز سفر، مرز اروند شاه نمایان میشود.
یکی مرز بینی همه چون بهشت
توگویی گلش دارد از گل سرشت
هوش مصنوعی: وقتی به مرز نگاه میکنی، همه جا مانند بهشتی به نظر میرسد، انگار که هر چیزی از زیبایی و لطافت گلها برخوردار است.
همه کشت و زرع و همه بید و سرو
به باغ انجمن طوطیان با تذرو
هوش مصنوعی: تمامی زراعتها و گیاهان، و همه درختان بید و سرو، در باغی جمع شدهاند که در آن طوطیها و کبکها کنارهگیری کردهاند.
درختی به طرفی و مرغی دروی
ز قمری و بلبل چمن گفتگوی
هوش مصنوعی: درختی در یک سمت قرار دارد و پرندهای از قبیل قمر (قناری) و بلبل در چمن دربارهای صحبت میکنند.
گل کیری و نسترن صدهزار
برون آید از پهلوی جویبار
هوش مصنوعی: گلهای نارنجی و نسترن به فراوانی از کنار جویبار به بیرون میآیند.
هوا مشکبار و زمین مشک بوی
بتان سوی باغ و چمن کرده روی
هوش مصنوعی: هوا خوشبو و پر از عطر و بوی مشک است و زمین هم عطر خوبی دارد. معشوقها به سمت باغ و چمن رفته و چهرههای زیبایشان را نشان میدهند.
همه کشته بینی جهان نیشکر
درختان یکایک همه بارور
هوش مصنوعی: در این دنیا، همه جا را پر از شکر و شیرینی میبینی، اما هر درختی به تنهایی میوه و ثمر خود را دارد.
مرآن مرز را نام باشد کلیو
چنان آفریدش جهانبان خدیو
هوش مصنوعی: این مرز را نامی هست که به مانند آفریدگار جهان است.
وز آن پس همه برکمین زمین
همه مرز بینی چو دریای چین
هوش مصنوعی: پس از آن، همه در کمین زمین هستند و مرزها را همچون دریای چین مشاهده میکنند.
همه ملک آباد باشد خراب
پراز کشت و زرع وهمه باغ و آب
هوش مصنوعی: همه جا سرسبز و آباد است، اما دلها پر از غم و اندوه است. زمینها پر از محصول و باغها سرشار از آب و نعمتاند.
دهی که درش شهریار دگر
چو کیدش همه کار و بار دگر
هوش مصنوعی: روستایی که در آن پادشاه دیگری وجود دارد، همه کارها و امور آنجا متفاوت است.
چو کیدش هزاران کمربند پیش
یکایک همه کیش و پیوند خویش
هوش مصنوعی: وقتی که نیرنگ او هزاران کمربند را به نمایش میگذارد، هر یک از آنها نمایانگر آیین و ارتباطات خاص خود است.
شماره که آرد سپاه ورا
که داند همی دستگاه ورا
هوش مصنوعی: هر کس را که سپاه و لشکر به همراهش باشد، تنها او میداند که چگونه باید آن را سازماندهی و هدایت کند.
ستوه آید از گنج آن شه زمین
نیندیشد از دشمنان روز کین
هوش مصنوعی: آن پادشاه از ثروت و گنج خود خسته و ناامید است و به مشغلههای دشمنان در روز نبرد فکر نمیکند.
به هند اندرش هست جیپال نام
زمین زیر کان و زمان زیر نام
هوش مصنوعی: در هند، منطقهای به نام جیپال وجود دارد که به خاطر زیرزمین و زمان خاصش مشهور است.
نخستین چو پیموده خواهی زمین
به هند اندرون لشکر کید بین
هوش مصنوعی: اگر بخواهی ابتدا سرزمین را بپیمایی، در درون هند، لشکری از تدبیر و نقشه را خواهی دید.
ندانم که با او به آوردگاه
برآیی بدین خوار مایه سپاه
هوش مصنوعی: نمیدانم که آیا تو میتوانی در میدان جنگ با او روبهرو شوی، با این سپاه اندک و بیارزش.
فرامرز گفت ای شه بی جگر
به نیروی دارنده دادگر
هوش مصنوعی: فرامرز گفت: ای پادشاهی که دل پرجرات و نیرومندی داری، به لطف و قدرت خداوند به من کمک کن.
من و کید و جبپال و بی مر سوار
برآرم به کوپال و خنجر دمار
هوش مصنوعی: من و نقشهها و تدبیرها و بینیازی، سوار بر اسب و آماده با شمشیری آمادهام تا بر دشمنان غلبه کنم.
بگوی تا سپاهت برآید به زین
به پیش اندر آی و بپیما زمین
هوش مصنوعی: بگو تا لشکرت آماده شود و بر سوارکاران سوار شوند، سپس به جلو برو و زمین را طی کن.
بفرمود نوشاد تا مهتران
دلیران و کارآزموده سران
هوش مصنوعی: نوشاد دستور داد تا سران و دلیران باتجربه جمع شوند.
برفتند و بستند یک رویه بار
همه بامداد از در کارزار
هوش مصنوعی: آنها رفتند و یک پرده را بر روی بار بستند و صبح زود از در میدان جنگ خارج شدند.