گنجور

بخش ۵۱ - جنگ گردن کید و همه هندیان با فرامرز و ایرانیان و گریختن کید و لشکراو

چو دریا به موج اندر آمد سپاه
شد از میمنه بیژن نیک خواه
سپه را بفرمود یکسر روید
همه از میان تیغ هندی کشید
چو دریا به قلب اندر آمد سپاه
زچپ گستهم شد گو رزمخواه
فرامرز پیش و دلیران ز پس
چو مردار برکرکسان را هوس
دو رویه سپه اندر آمیختند
زمین را ز خواب خوش انگیختند
شه از نیزه چو نیستان و سپهر
نهان شد به گرد اندرون ماه و مهر
بشورید گیتی چو دریای قیر
فلک مه سپر کرد زآشوب تیر
ز نیزه شد نیستان دشت هند
زمین شور بد او چو دریای سند
روان شد درآن دشت کین جوی خون
شکسته سر و دست گردان فزون
به لرزه درآمد زمین از ستور
ز الماس شیران بترسید هور
سر گاو ماهی ز نعل سوار
بتوفید بر شد به گردان غبار
بیفشاند خون از تن ژنده پیل
به کردار خون بر سر رود نیل
فرامرز یل همچو درنده گرگ
درآمد به قلب سپاه بزرگ
به الماس ضحاک بنهاد دست
بسا پیکر مرد زو گشت پست
از آن تیغ آتش وش آبدار
بسی پشت شد دست خنجرگذار
به فیروز و بهروز ناگه رسید
دل هردو زان شیر نر بردمید
چو آتش دمیدند زی پهلوان
برآمد ده و گیر زان هردوان
به شمشیر هندی و کوپال و خشت
زد و خون روان شد درآن پهن دشت
به یاری بیامد سمن بر چو شیر
سیه مرد و شه مرد و چندین دلیر
ز کوهه چو برشد به گردون عمود
برآمد ز هر تارکی مغز و دود
سیه مرد را دست و پهلو شکست
سمن بر بیفتاد بر خاک پست
همه پشت دادند و بگریختند
بدان اژدها کس نیاویختند
وز آن پس بشد بیژن دیو بند
فتاد اندر آن لشکر شاه هند
چو پیلی که او مست گردد یله
خروشد به کین و فتد در گله
ابا او دلیران ایران هزار
همه گرد مرد و دلیر و سوار
سر هند باری ز خنجر به بار
فکندند برکید و گشتند خوار
بزد گستهم تیز بر میمنه
شکست و ببردش یکایک بنه
همه دشت کین سر بد و یال و گوش
برآمد به گردون به کینه خروش
گریزان بشد لشکر کید شاه
بسا سر کزان رزمگه شد تباه
بشد کید و بگرفت راه گریز
برآورد با لشکران رستخیز
چنین گفتشان کای همه زن نه مرد
نزیبد شما را سلاح نبرد
بدانید کاین تیرباران بود
خروش نبرد سواران بود
نخستین نبایست رفتن به جنگ
چو رفتید چه باید زمانی درنگ
دواند کسی سوی آن رستخیز
که نوشد سنان و نگیرد گریز
بجای کباب و شرابست و رود
که گیرد می و در فرازد سرود
بگفت این و آوردشان سوی جنگ
برآمد غو پیل و شیر و پلنگ
دگر باره از نو برآمد نبرد
دو رویه برافراشته پیل و مرد
یکایک زخون شد زمین لاله زار
برآمد ز هر خسته ای ناله زار
چو رخشنده شد تیغ گردان کین
ز جا اندرآمد تو گفتی زمین
نگون شد به هر دشت و وادی درفش
به خون غرقه شاهان زرینه کفش
فکنده سر و دست و پای دلیر
بشد روز از کینه شب اسیر
به گستهم گفت ای یل نامدار
ایا پهلوان دلیر و سوار
تو پیشم نگه دار مردانه شو
چو من تند گشتم تو دیوانه شو
که من تاج و مهد سرافراز شاه
هم اکنون فرو پیچم از گرد راه
بگفت و بشد از پسش گستهم
بیامد به کردار شیب دژم
در آن موج دریای بی دین رسید
بسا سر کزان شیر شد ناپدید
رسید اندر آن پیل و چتر و علم
به یک ضرب تیغش علم شد قلم
بیفکند چتر و درآمد به شاه
جهان شد به چشم دلیران سیاه
یکی رزم شد گرد آن مهد پیل
که گیتی سراسر شد از گرد نیل
بدان گُرز گرشاسبی حمله برد
بسا سر به میدان از او گشت خورد
کشیده دوان گستهم تیغ تیز
نموده بر ایشان یکی رستخیز
که ناگه به سینه درآمد ستور
جدا شد گرانمایه از پشت بور
فلارنگ و شه مرد و چندین سوار
دویدند بالین آن نامدار
پیاده درآمد دوان گستهم
به دست اندران تیغ و گشته دژم
به هرسو پیاده نبرد آورید
فرامرز یل چون بدو بنگرید
به شمشیر تیز اندر آورد چنگ
بدان سان که خیزد ز دریا نهنگ
رسید اندر آن نامداران دلیر
دو تن چار کرده به یک زخم شیر
دلیران رمیدند زان نامور
برون برد گستهم پرخاشخر
سوار شکوفت بدل برفشاند
بشد کید و خون بر دوزخ برنشاند
فرامرز زین سو و زان سو دوید
وز انبوه لشکر مر او را ندید
در این بد که گرگین درآمد چو باد
بدو گفت کای شیر فرخ نژاد
کز آن سو فلارنگ با سی هزار
سوی قلبگه شد چو باد بهار
برآمد ز ایران سپه دارو گیر
زمین و هوا شد چو دریای قیر
ندانم چه باشد سرانجام کار
مبادا کز ایشان زراسب سوار
بپیچد به غارت رود مهد و پیل
نبینی زمین شد به کردار نیل
چو بشنید زو پهلوان سپاه
بتازید و آمد سوی قلبگاه
زراسب گرانمایه آشفته دید
که هرگه بتازید و می بردمید
زکشته در آن قلبگاه بزرگ
به هم برفتاده سرو دست گرگ
پراکنده هر سو سر هندوان
زخون جوی گشته به هر سو روان
به میدان همی ابرش کین فکند
بسا سر که در خاک مشکین فکند
به یک لحظه آن لشکر بی شمار
زتیغ فرامرز شد تارومار
چه افکنده چه کشته شد چه اسیر
بسا نوجوان گشته زان درد پیر
دوان هر سویی پهلوان شیرمرد
فلارنگ جویان ز دشت نبرد
چو زان بستگان باز دانست کار
نشان جست و آمد سوی کارزار
یکی دید مانند سرو چمن
دلیران به گردش بسی انجمن
چوآتش فرامرز با صد سوار
بدو زد برآمد یکی کارزار
شد از خون به هرگوشه ای آبگیر
زآهنگ پیل دمان نره شیر
درآمد نهادند رخ در گریز
پس آن سواران فکندند نیز
فلارنگ و گُرزَم به هم باز خَورد
زد و خون برآمد به دشت نبرد
نخستین به شمشیر کین جنگ بود
پس از وی به کوپال آهنگ بود
وزآن پس شگفتی ز دست ستور
کشیدند و بستند و کردند زور
بپیچید گُرزَم میانش به کین
گرفت و ربودش بزد برزمین
زابلق گرانمایه گرگین بجست
دو دستش به نیرو بپیچید و بست
به بالین او هندوان تاختند
به کینه همه گردن افراختند
فرامرز آمد چو سرو بلند
همه لشکر هند برهم فکند
از آن پس هزیمت گرفتند پیش
گرفتند هریک ره شهر خویش
فرامرز و گردان به دنبالشان
همه ره بکردند بیچارشان
وز آن پس به لشکرگه خویش باز
فرود آمدند آن یلان سرفراز
بدین می گذارم بس روزگار
چنین داد تعلیم آموزگار

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو دریا به موج اندر آمد سپاه
شد از میمنه بیژن نیک خواه
هوش مصنوعی: وقتی دریا به تلاطم در می‌آید، سپاهی از سمت راست به وجود می‌آید که از بیژن نیک خواه خبر می‌دهد.
سپه را بفرمود یکسر روید
همه از میان تیغ هندی کشید
هوش مصنوعی: سردار سپاه فرمان داد که همه با تمام قدرت خود از بین شمشیرهای هندی عبور کنند.
چو دریا به قلب اندر آمد سپاه
زچپ گستهم شد گو رزمخواه
هوش مصنوعی: وقتی که سپاه دریا به دل وارد شد، از سمت چپ به حرکت درآمد و جنگجوها به طور گسترده‌ای آماده شدند.
فرامرز پیش و دلیران ز پس
چو مردار برکرکسان را هوس
هوش مصنوعی: فرامرز جلوه‌گری می‌کند و دلیران پشت سر او هستند، همان‌طور که در برابر مردار، کرکس‌ها هوس می‌کنند.
دو رویه سپه اندر آمیختند
زمین را ز خواب خوش انگیختند
هوش مصنوعی: دو طرف سپاه با هم ترکیب شدند و زمین را از خواب عمیق و لذت‌بخش بیدار کردند.
شه از نیزه چو نیستان و سپهر
نهان شد به گرد اندرون ماه و مهر
هوش مصنوعی: پس از ضربه‌ای که به او وارد شد، مانند نی‌ای از نیستان به زمین افتاد و در آن لحظه، مانند ماه و خورشید در افق پنهان شد.
بشورید گیتی چو دریای قیر
فلک مه سپر کرد زآشوب تیر
هوش مصنوعی: جهان همچون دریایی از قیر در هم می‌افتد و آسمان مانند سپری در برابر آشوب تیرها قرار می‌گیرد.
ز نیزه شد نیستان دشت هند
زمین شور بد او چو دریای سند
هوش مصنوعی: دشت هند به خاطر برخورد نیزه‌ها و جنگ‌ها به حالت ناراحت و آشفته درآمده است و این وضعیت به اندازه‌ای شدید است که زمین آن را مثل دریای سند متلاطم و ناآرام می‌سازد.
روان شد درآن دشت کین جوی خون
شکسته سر و دست گردان فزون
هوش مصنوعی: در آن دشت، روحی رها شد و نهر خونی جاری گشت که سر و دست‌ها از هم جدا شده بودند و این نشان‌دهنده‌ی فزونی درد و رنج است.
به لرزه درآمد زمین از ستور
ز الماس شیران بترسید هور
هوش مصنوعی: زمین به شدت لرزید و از قدرت و شکوه شیران الماس‌گون، هور به وحشت افتاد.
سر گاو ماهی ز نعل سوار
بتوفید بر شد به گردان غبار
هوش مصنوعی: سری از گاو به شکل ماهی، از زیر سم اسب به آسمان رفت و در گرد و غبار پراکنده شد.
بیفشاند خون از تن ژنده پیل
به کردار خون بر سر رود نیل
هوش مصنوعی: با شجاعت و دلیرانه، شیر در لحظه‌ای سخت، خون از بدنش می‌ریزد و آن را به رنگ خونین بر سر رود نیل می‌پاشد.
فرامرز یل همچو درنده گرگ
درآمد به قلب سپاه بزرگ
هوش مصنوعی: فرامرز، پهلوانی شجاع و نیرومند، مانند حیوان وحشی و درنده‌ای به قلب سپاه بزرگ وارد شد.
به الماس ضحاک بنهاد دست
بسا پیکر مرد زو گشت پست
هوش مصنوعی: دست ضحاک بر الماس قرار گرفت و به همین دلیل، بسیاری از مردان به واسطه او دچار زبونی و حقارت شدند.
از آن تیغ آتش وش آبدار
بسی پشت شد دست خنجرگذار
هوش مصنوعی: از آن تیغی که آتشین و تازه‌است، بسیار به ستمکشیدگان آسیب رسیده و عده‌ای گرفتار آن شده‌اند.
به فیروز و بهروز ناگه رسید
دل هردو زان شیر نر بردمید
هوش مصنوعی: دل فیروز و بهروز به طور ناگهانی از شیر نر پرواز کرد و به حالت شگفتی رسید.
چو آتش دمیدند زی پهلوان
برآمد ده و گیر زان هردوان
هوش مصنوعی: زمانی که آتش شعله‌ور شد، قهرمانان به پا خواستند و از آن لحظه به بعد حادثه‌ای آغاز شد.
به شمشیر هندی و کوپال و خشت
زد و خون روان شد درآن پهن دشت
هوش مصنوعی: در آن دشت وسیع، به وسیله شمشیر هندی و کلاهی خاص، ضربه‌ای زده شد که باعث ریختن خون گردید.
به یاری بیامد سمن بر چو شیر
سیه مرد و شه مرد و چندین دلیر
هوش مصنوعی: سمن به یاری آمد و مانند شیر به دفاع پرداخت؛ استوار و شجاع ایستاد و در کنار دیگر دلیران مبارزه کرد.
ز کوهه چو برشد به گردون عمود
برآمد ز هر تارکی مغز و دود
هوش مصنوعی: وقتی کوه به آسمان رسید، ستونی از نور و روشنی به وجود آمد و از هر تاریکی، مغز و دود بیرون آمد.
سیه مرد را دست و پهلو شکست
سمن بر بیفتاد بر خاک پست
هوش مصنوعی: مرد سیاه‌پوشی دست و پهلویش شکست و سمن (گل خوشبو) بر زمین افتاد و بر خاک دراز کشید.
همه پشت دادند و بگریختند
بدان اژدها کس نیاویختند
هوش مصنوعی: همه افراد پشت کردند و فرار کردند، اما هیچ‌کس در مقابل آن اژدها نپاید و مقابله نکرد.
وز آن پس بشد بیژن دیو بند
فتاد اندر آن لشکر شاه هند
هوش مصنوعی: پس از آن، بیژن به دیو بند حمله کرد و در میان سپاه شاه هند گرفتار شد.
چو پیلی که او مست گردد یله
خروشد به کین و فتد در گله
هوش مصنوعی: چون فیل مست و شگفت‌زده شود، بی‌پروا به اهریمن می‌تازد و در میان جمعیت به آشفتگی می‌افتد.
ابا او دلیران ایران هزار
همه گرد مرد و دلیر و سوار
هوش مصنوعی: در اینجا به دلیران ایران اشاره شده است که تعداد بسیار زیادی هستند و همه آنها جنگجویان شجاع و نیرومند به حساب می‌آیند. این افراد همگی سوار بر اسب هستند و آماده رویارویی با هر چالشی هستند.
سر هند باری ز خنجر به بار
فکندند برکید و گشتند خوار
هوش مصنوعی: درباره شخصی صحبت می‌کند که بر اثر یک حادثه یا خیانت، موقعیت و اعتبارش به شدت آسیب دیده و به ذلت و خواری دچار شده است. این تصویر از چگونگی سقوط و از بین رفتن اعتبار یک فرد به خاطر یک عمل ناپسند است.
بزد گستهم تیز بر میمنه
شکست و ببردش یکایک بنه
هوش مصنوعی: گستهم با سرعت به سمت راست حمله کرد و دشمن را یکی یکی متوقف و شکست داد.
همه دشت کین سر بد و یال و گوش
برآمد به گردون به کینه خروش
هوش مصنوعی: در وادی جنگ و درگیری، همه دشت پر از سر و صدای خشم و کینه است و صدای اعتراض و نزاع به آسمان رسیده است.
گریزان بشد لشکر کید شاه
بسا سر کزان رزمگه شد تباه
هوش مصنوعی: لشکر نیرنگ شاه فرار کردند و بسیاری از سرها در میدان جنگ نابود شد.
بشد کید و بگرفت راه گریز
برآورد با لشکران رستخیز
هوش مصنوعی: او نقشه‌ای ابداع کرد و راهی برای فرار دریافت کرد و با نیروهایش به میدان آمد.
چنین گفتشان کای همه زن نه مرد
نزیبد شما را سلاح نبرد
هوش مصنوعی: او به زنان گفت که شما به عنوان زنان مناسب جنگ و سلاح نیستید.
بدانید کاین تیرباران بود
خروش نبرد سواران بود
هوش مصنوعی: بدانید که این تیراندازی ناشی از هیاهو و شور نبرد سواران است.
نخستین نبایست رفتن به جنگ
چو رفتید چه باید زمانی درنگ
هوش مصنوعی: آغاز کار نباید به جنگ رفت، اما اگر رفتید، باید مدتی مکث کنید و به فکر بیفتید.
دواند کسی سوی آن رستخیز
که نوشد سنان و نگیرد گریز
هوش مصنوعی: کسی به سمت قیامت می‌شتابد که با سنان (خنجر) بنوشد و از آنجا فرار نکند.
بجای کباب و شرابست و رود
که گیرد می و در فرازد سرود
هوش مصنوعی: به جای کباب و نوشیدنی الکلی، باید به سمت جویبار برویم و از آهنگ و سرود لذت ببریم.
بگفت این و آوردشان سوی جنگ
برآمد غو پیل و شیر و پلنگ
هوش مصنوعی: او این را گفت و آنها را به سوی جنگ برد. در آن جا غوغا به پا شد، گویا فیل، شیر و پلنگ در حال نبرد بودند.
دگر باره از نو برآمد نبرد
دو رویه برافراشته پیل و مرد
هوش مصنوعی: بار دیگر جنگی آغاز شده است که در آن دو طرف، یکی همچون فیل و دیگری همچون مرد، قدرت و اراده خود را نشان می‌دهند.
یکایک زخون شد زمین لاله زار
برآمد ز هر خسته ای ناله زار
هوش مصنوعی: زمین به خاطر خون ها تبدیل به لاله زار شده و از هر فرد آسیب دیده صدای ناله و گریه شنیده می‌شود.
چو رخشنده شد تیغ گردان کین
ز جا اندرآمد تو گفتی زمین
هوش مصنوعی: وقتی که شمشیر درخشان و گردان به حرکت درآمد، این‌گونه به نظر می‌رسید که زمین به لرزه درآمده است.
نگون شد به هر دشت و وادی درفش
به خون غرقه شاهان زرینه کفش
هوش مصنوعی: در هر دشت و دره‌ای، پرچم به خون سرخ شده و شاهان با کفش‌های زرین خود به خاک افتاده‌اند.
فکنده سر و دست و پای دلیر
بشد روز از کینه شب اسیر
هوش مصنوعی: دلاور با شجاعت خود سر و دست و پایش را به خطر انداخت و از اسیری شب که پر از کینه بود، آزاد شد و روز جدیدی آغاز کرد.
به گستهم گفت ای یل نامدار
ایا پهلوان دلیر و سوار
هوش مصنوعی: ای پهلوان شجاع و معروف، که در میدان نبرد با نامی بزرگ شناخته می‌شوی، به من که در کنار تو هستم، گوش کن.
تو پیشم نگه دار مردانه شو
چو من تند گشتم تو دیوانه شو
هوش مصنوعی: لطفاً خودت را محکم نگه‌دار و قوی باش، چون من خیلی زود و بی‌فکر عمل کرده‌ام، تو باید کمی دیوانه‌وار عمل کنی.
که من تاج و مهد سرافراز شاه
هم اکنون فرو پیچم از گرد راه
هوش مصنوعی: من هم‌اکنون آماده‌ام که تاج و تخت و مقام بلند شاه را از گرد راه به دور بیندازم.
بگفت و بشد از پسش گستهم
بیامد به کردار شیب دژم
هوش مصنوعی: او این سخن را گفت و پس از آن رفت و بیامد به مانند شیبی غمگین.
در آن موج دریای بی دین رسید
بسا سر کزان شیر شد ناپدید
هوش مصنوعی: در آن دریا که بی‌دینی حاکم بود، خیلی از سرها که شجاع و قوی بودند، ناپدید شدند.
رسید اندر آن پیل و چتر و علم
به یک ضرب تیغش علم شد قلم
هوش مصنوعی: در یک لحظه، با ضربه‌ای از شمشیر، پرچم و علامت آن فیل به زمین افتاد و قلمی به جای آن به وجود آمد.
بیفکند چتر و درآمد به شاه
جهان شد به چشم دلیران سیاه
هوش مصنوعی: آن شخص چتر خود را کنار گذاشت و به میدان آمد، و در نظر دلیران به عنوان یک قهرمان بزرگ شناخته شد.
یکی رزم شد گرد آن مهد پیل
که گیتی سراسر شد از گرد نیل
هوش مصنوعی: کسی که در میدان جنگ با قدرت و شجاعت می‌جنگد، مانند پشتیبانی است که در کنار بزرگ‌ترین و مقاوم‌ترین‌ها قرار دارد و این باعث می‌شود که جهان به طور کامل تحت تأثیر قرار گیرد و از دنیای نهفته‌ی او درآمدی پیدا کند.
بدان گُرز گرشاسبی حمله برد
بسا سر به میدان از او گشت خورد
هوش مصنوعی: بدان که اگر گرشاسپ با شمشیرش به میدان حمله کند، بسیاری از گردن‌ها از ترس او به زمین خواهند افتاد.
کشیده دوان گستهم تیغ تیز
نموده بر ایشان یکی رستخیز
هوش مصنوعی: تیغ تیز را بر آن‌ها کشیده و آماده برای جنگ و نبردی بزرگ شده‌ام.
که ناگه به سینه درآمد ستور
جدا شد گرانمایه از پشت بور
هوش مصنوعی: ناگهان چیزی در دل پیدا شد، به طوری که یک عنصر ارزشمند از پشت سال‌های گذشته جدا شد.
فلارنگ و شه مرد و چندین سوار
دویدند بالین آن نامدار
هوش مصنوعی: رنگ و بوی پرچم تغییر کرد و مرد بزرگ درگذشت و چندین سوار به سرعت به کنار او آمدند.
پیاده درآمد دوان گستهم
به دست اندران تیغ و گشته دژم
هوش مصنوعی: پیاده به سرعت بیرون آمد و با دست تیغی به دست گرفت و ناگهان غمگین و ناراحت شد.
به هرسو پیاده نبرد آورید
فرامرز یل چون بدو بنگرید
هوش مصنوعی: هرجا که فرامرز، آن جوانمرد و دلیر را ببینند، از او خواسته‌اند که با پای پیاده به نبرد برود.
به شمشیر تیز اندر آورد چنگ
بدان سان که خیزد ز دریا نهنگ
هوش مصنوعی: با شمشیر تیز، چنگ را به جلو می‌آورد، به گونه‌ای که مانند نهنگی که از دریا بیرون می‌آید، به اوج می‌رسد.
رسید اندر آن نامداران دلیر
دو تن چار کرده به یک زخم شیر
هوش مصنوعی: در میان قهرمانان شجاع، دو نفر به هم برخورد کردند و با یک ضربه، حیوانی قدرتمند و وحشتناک را از پا درآوردند.
دلیران رمیدند زان نامور
برون برد گستهم پرخاشخر
هوش مصنوعی: دلیران از نام و آوازه او فرار کردند و گستهم، که شخصیت پرخاشگری دارد، آنها را بیرون راند.
سوار شکوفت بدل برفشاند
بشد کید و خون بر دوزخ برنشاند
هوش مصنوعی: سوار با زیبایی خاصی بر کینه و خون در دوزخ تسلط یافت و بر آن غلبه کرد.
فرامرز زین سو و زان سو دوید
وز انبوه لشکر مر او را ندید
هوش مصنوعی: فرامرز از این سو و آن سو به سرعت حرکت کرد، اما در میان جمعیت انبوه، هیچ‌کس او را ندید.
در این بد که گرگین درآمد چو باد
بدو گفت کای شیر فرخ نژاد
هوش مصنوعی: در این وضعیت دشوار که گرگی همچون باد وارد شد، به شیر با افتخار گفت: "ای فرزند نیکو نژاد، اینجا چه می‌کنی؟"
کز آن سو فلارنگ با سی هزار
سوی قلبگه شد چو باد بهار
هوش مصنوعی: از آن طرف، گل‌ها به رنگ‌های مختلف درآمده و با هزاران زیبایی، دل‌ها را مانند نسیم بهاری پر از شوق و سرزندگی کردند.
برآمد ز ایران سپه دارو گیر
زمین و هوا شد چو دریای قیر
هوش مصنوعی: سپه‌دار ایران برخواست و زمین و آسمان به حالت سنگین و تاریکی در آمد، مانند دریای گلی و تیره.
ندانم چه باشد سرانجام کار
مبادا کز ایشان زراسب سوار
هوش مصنوعی: نمی‌دانم سرانجام کار چه خواهد شد، امیدوارم که مانند زراسب، این افراد موفق و پیروز شوند.
بپیچد به غارت رود مهد و پیل
نبینی زمین شد به کردار نیل
هوش مصنوعی: وقتی سیل به راه می‌افتد و زمین را زیر آب می‌برد، دیگر خبری از زمین و دشت و حیوانات نیست و تبدیل به آب و مایه می‌شود.
چو بشنید زو پهلوان سپاه
بتازید و آمد سوی قلبگاه
هوش مصنوعی: وقتی پهلوان خبر را شنید، بلافاصله به سمت قلب میدان جنگ شتافت و به سوی دشمن حمله کرد.
زراسب گرانمایه آشفته دید
که هرگه بتازید و می بردمید
هوش مصنوعی: زراسب، که شخصیتی ارزشمند و با عظمت است، وضعیت آشفته‌ای را مشاهده کرد که هر بار به سویش حمله‌ور می‌شدند و او در حال نوشیدن می بود.
زکشته در آن قلبگاه بزرگ
به هم برفتاده سرو دست گرگ
هوش مصنوعی: در مکان بزرگ و دل‌انگیز، درختان سرو و دستان گرگ به هم پیوسته‌اند، که نشان‌دهنده‌ی شور و حال و اجتماع بی‌نظیر است.
پراکنده هر سو سر هندوان
زخون جوی گشته به هر سو روان
هوش مصنوعی: هندوان در هر سمت پراکنده شده‌اند و از خون آن‌ها جوی‌ها چنان به هر سو در حال جاری شدن است.
به میدان همی ابرش کین فکند
بسا سر که در خاک مشکین فکند
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، ابر عذاب و خشم را بر سرها می‌بارد و بسیاری از سرها در خاکی با رنگ مشکی که نمادی از درد و مصیبت است، دفن می‌شوند.
به یک لحظه آن لشکر بی شمار
زتیغ فرامرز شد تارومار
هوش مصنوعی: در یک لحظه، آن ارتش بی‌شمار به خاطر حمله‌ی فرامرز شکست خورد و نابود شد.
چه افکنده چه کشته شد چه اسیر
بسا نوجوان گشته زان درد پیر
هوش مصنوعی: در این بیت بیان می‌شود که در اثر مشکلات و رنج‌های زندگی، جوانان بسیاری به خاطر سختی‌ها و دردهایی که تجربه می‌کنند، ناخواسته زودتر از سن واقعی‌شان پیر می‌شوند. این نشان‌دهنده تأثیرات منفی و عمیق رخدادهای تلخ بر روح و روان انسان‌ها است.
دوان هر سویی پهلوان شیرمرد
فلارنگ جویان ز دشت نبرد
هوش مصنوعی: پهلوانی نیرومند و شجاع به سرعت در کناره‌های میدان جنگ در حال حرکت است و به جستجوی پیروزی در نبرد می‌باشد.
چو زان بستگان باز دانست کار
نشان جست و آمد سوی کارزار
هوش مصنوعی: وقتی که او از آن بستگان آگاهی پیدا کرد، نشانه‌ای را بررسی کرد و به سوی میدان جنگ آمد.
یکی دید مانند سرو چمن
دلیران به گردش بسی انجمن
هوش مصنوعی: یک نفر را دید که مانند سروی در میان چمن ایستاده و دلیری‌ها و جمع‌های زیادی دور او جمع شده‌اند.
چوآتش فرامرز با صد سوار
بدو زد برآمد یکی کارزار
هوش مصنوعی: چنان‌که فرامرز با صد سوار به دشمن حمله کرد و جنگی به وجود آمد.
شد از خون به هرگوشه ای آبگیر
زآهنگ پیل دمان نره شیر
هوش مصنوعی: در هر گوشه‌ای به دلیل ریختن خون، آب جمع شده است و صدای خشمگین و غرش مانند شیر نر در فضا طنین‌انداز است.
درآمد نهادند رخ در گریز
پس آن سواران فکندند نیز
هوش مصنوعی: سواران به سوی کسی که در حال فرار بود حمله کردند و او را تعقیب کردند.
فلارنگ و گُرزَم به هم باز خَورد
زد و خون برآمد به دشت نبرد
هوش مصنوعی: فلان شخصیت با رنگ و زره‌اش به میدان نبرد آمده و با ضربه‌ای که به دشمن وارد می‌کند، خون ریزش می‌شود و بر دشت جنگ جاری می‌گردد.
نخستین به شمشیر کین جنگ بود
پس از وی به کوپال آهنگ بود
هوش مصنوعی: جنگ در ابتدا با شمشیر و دشمنی آغاز شد و پس از آن، به تلاش و کوشش برای رسیدن به هدف و بهبود اوضاع تبدیل گردید.
وزآن پس شگفتی ز دست ستور
کشیدند و بستند و کردند زور
هوش مصنوعی: پس از آن، شگفتی و حیرت را از دست موجودات برکشیدند و آنها را به بند کشیدند و تحت فشار قرار دادند.
بپیچید گُرزَم میانش به کین
گرفت و ربودش بزد برزمین
هوش مصنوعی: گرزم را در دست گرفتم و به خاطر کینه‌ای که داشتم، به او حمله کردم و او را به زمین زدم.
زابلق گرانمایه گرگین بجست
دو دستش به نیرو بپیچید و بست
هوش مصنوعی: زابلق، که انسانی با ارزش و برجسته است، با تمام قدرتش به دنبال گرگین رفت. او دو دستش را به دور او پیچید و محکم گرفت.
به بالین او هندوان تاختند
به کینه همه گردن افراختند
هوش مصنوعی: در کنار او، هندوها با کینه و دشمنی حمله کردند و همه با افتخار سرهای خود را بالا گرفتند.
فرامرز آمد چو سرو بلند
همه لشکر هند برهم فکند
هوش مصنوعی: فرامرز با قد بلندی مانند سرو، به میدان جنگ آمد و همه لشکر هند را به رعب و وحشت انداخت.
از آن پس هزیمت گرفتند پیش
گرفتند هریک ره شهر خویش
هوش مصنوعی: پس از آن، هر یک به سمت شهر خود رهسپار شدند و عقب‌نشینی کردند.
فرامرز و گردان به دنبالشان
همه ره بکردند بیچارشان
هوش مصنوعی: فرامرز و گردان، تحت فشار و بیچارگی در گوشه‌ای از مسیر، همه از عقب حرکت کردند و به رنج و زحمت آن‌ها توجه کردند.
وز آن پس به لشکرگه خویش باز
فرود آمدند آن یلان سرفراز
هوش مصنوعی: سپس آن پهلوانان بزرگ به مقر خود بازگشتند.
بدین می گذارم بس روزگار
چنین داد تعلیم آموزگار
هوش مصنوعی: من این روزگار را سپری می‌کنم و به این زندگی ادامه می‌دهم، زیرا آموزگارم به من این درس را داده است.

حاشیه ها

1403/07/02 11:10
احمد خرم‌آبادی‌زاد

در اینجا «گُرزَم» (gorzam) نام پهلوانی است تورانی که فردوسی آنرا «گُرَزم» (gorazm) می‌خواند.