بخش ۴۹ - رزم فرامرز با اروند شاه و گرفتار شدن اروند شاه به دست فرامرز
یکی نیزه در مشت گرشاسبی
خدنگی به پیکان تهماسبی
بدو شست پیوست و چپ راست کرد
همان راست خم شد زیروی مرد
بزد تیر بر سینه اسب شیر
بیفتاد شیر اندر آمد به زیر
بیازید چنگ و گرفتش میان
برآمد دم کوس ز ایرانیان
به یاری بیامد دلاور چهل
همه گرد و جنگ آور و شیردل
فرامرز چون دید کآمد سپاه
بزد دست و بگرفت بازوی شاه
گرفته کشانش به بیژن سپرد
دل کید هند از برادر بمرد
به شه مرد گفت این گو ژنده پیل
نیندیش از موج دریای نیل
بدو گفت شه مرد کای شهریار
تو ایرانیان را به بازی مدار
زسیصد فزون سال دارم همی
زشاهان بسی یاد دارم همی
بسی دیده و خوانده ام داستان
زگرشاسب و زتخمه راستان
هر آن کو ز تخم نریمان بود
زمین و زمان زو غریوان بود
تو را آشتی بهتر از شورجنگ
نیندیشی از دوده نام و ننگ
سمن رخ گرفت و برادر گرفت
مرا و تو را خوش نباشد شگفت
بسا سر که اندر پی کین رود
تو را گیرد و سوی ایران شود
بسا نامداران هندوستان
شود کشته بر دست این پهلوان
چو بشنید زو شه ورا خوار کرد
بدو گفتن زشت بسیار کرد
چو طهمور جنگی بر او بنگرید
زگردان دل خسرو آزرده دید
سمند جوان را به میدان فکند
خروشی به گردون گردان فکند
بخش ۴۸ - جنگ فرامرز با گلنگوی (و) گرفتار شدن به دست فرامرز در صف جنگ: فرامرز گفت این نبرد منستبخش ۵۰ - نبرد فرامرز با طهمور(و) گرفتار شدن طهمور به دست فرامرز در صف جنگ: فرامرز را گفت کای نامدار
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یکی نیزه در مشت گرشاسبی
خدنگی به پیکان تهماسبی
هوش مصنوعی: در دست یکی نیزهای است و گرشاسپ، که فرماندهی است با تیرهایی به مانند پیکان تهماسب.
بدو شست پیوست و چپ راست کرد
همان راست خم شد زیروی مرد
هوش مصنوعی: او به سرعت به سوی او رفت و کار را به خوبی انجام داد، همین طور که به سمت راست خم شد، خود را زیر مرد قرار داد.
بزد تیر بر سینه اسب شیر
بیفتاد شیر اندر آمد به زیر
هوش مصنوعی: تیر به سینهٔ اسبی شجاع (شیر) زده شد و آن شیر به زمین افتاد، در حالی که شیر دیگر به زیر آمد و در حالتی ناامید قرار گرفت.
بیازید چنگ و گرفتش میان
برآمد دم کوس ز ایرانیان
هوش مصنوعی: به ساز بزنید و آن را در دست بگیرید، هنگامیکه صدای طبل از ایرانیان به گوش میرسد.
به یاری بیامد دلاور چهل
همه گرد و جنگ آور و شیردل
هوش مصنوعی: بسیاری از دلاوران و جنگجویان شجاع و نیرومند به یاری آمدند.
فرامرز چون دید کآمد سپاه
بزد دست و بگرفت بازوی شاه
هوش مصنوعی: فرامرز وقتی دید که سپاه نزدیک شده است، دست به کار شده و بازوی شاه را گرفت.
گرفته کشانش به بیژن سپرد
دل کید هند از برادر بمرد
هوش مصنوعی: بیژن که در وضعیتی سخت قرار دارد، به دلیل خیانت برادرش به دام دشمن افتاده و دلش به رنج و اندوه سپرده شده است.
به شه مرد گفت این گو ژنده پیل
نیندیش از موج دریای نیل
هوش مصنوعی: مرد به پادشاه گفت: در مورد این شیر درنده نترس و بر ترسها و خطرات فکر نکن.
بدو گفت شه مرد کای شهریار
تو ایرانیان را به بازی مدار
هوش مصنوعی: شاه به مرد میگوید: ای شهریار، تو با ایرانیان بازی نکن.
زسیصد فزون سال دارم همی
زشاهان بسی یاد دارم همی
هوش مصنوعی: من بیش از سیصد سال عمر دارم و همواره به یاد شاهان زیادی هستم.
بسی دیده و خوانده ام داستان
زگرشاسب و زتخمه راستان
هوش مصنوعی: من داستانهای زیادی درباره گرشاسب و داستانهای مربوط به تخمهی راستان دیده و خواندهام.
هر آن کو ز تخم نریمان بود
زمین و زمان زو غریوان بود
هوش مصنوعی: هر کسی که از نسل نریمان است، تمام زمین و زمان تحت تأثیر او قرار دارد و از او نشأت میگیرد.
تو را آشتی بهتر از شورجنگ
نیندیشی از دوده نام و ننگ
هوش مصنوعی: بهتر است که به دوستی و آشتی فکر کنی تا به دعوا و جنگ؛ زیرا نام و اعتبار تو از این روابط نشأت میگیرد.
سمن رخ گرفت و برادر گرفت
مرا و تو را خوش نباشد شگفت
هوش مصنوعی: گل رویید و به من برادری داد، و تو را از این موضوع ناراحت نباشد.
بسا سر که اندر پی کین رود
تو را گیرد و سوی ایران شود
هوش مصنوعی: بسیاری از افرادی که در پی انتقام و کینهتوزی هستند، ممکن است به تو آسیب برسانند و به سرزمین ایران بیفتند.
بسا نامداران هندوستان
شود کشته بر دست این پهلوان
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد مشهور و نامآور هند توسط این پهلوان به قتل رسیدهاند.
چو بشنید زو شه ورا خوار کرد
بدو گفتن زشت بسیار کرد
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه از حرفهای او آگاه شد، او را تحقیر کرد و سخنان ناپسند زیادی دربارهاش گفت.
چو طهمور جنگی بر او بنگرید
زگردان دل خسرو آزرده دید
هوش مصنوعی: وقتی که طهمورث، جنگجو، به او نگاه کرد، از چهره دلنگرانی خسرو متوجه شد.
سمند جوان را به میدان فکند
خروشی به گردون گردان فکند
هوش مصنوعی: اسب جوان را به میدان میاندازند و صدایی به آسمان میفرستد.