گنجور

بخش ۴۶ - این سخن چند،مصنف در باب خود و نیرنگ روزگار گوید

زجور زمانه دلم گشت سیر
در این صبر واین کوره اردشیر
چنان دان که در یوم پیروز یاد
که بردوستان جمله فیروز باد
چه کهتر چه مهتر هر آن کس که هست
همه شاد و خرم هم از باده مست
جهان را به شادی همی بسپرند
همه با می و رود و رامشگرند
منم بی می و رود با یک سرود
نه یار و نه همدم نه آوای رود
یکی روستا بچه فرسیم
غلام و دل پاک فردوسیم
نبینم همی لطف نیک اختری
شده مونسم دایما دفتری
کجا آفتابی که تف بخشدم
مگر چهره خسته بدرخشدم
کجا کیقبادی که یادم کند
به چربی همی بخت شادم کند
گرم روغنی بودی اندر چراغ
وزین نیک و بد نیز چندی فراغ
دهانم همی گوهران ریختن
زبرجد به لؤلؤ درآمیختن
سپاس از یکی شاه پروردگار
که گرچه حسابی درین روزگار
چو نرگس همه جام و لیکن تهی
به خانه خداوند آنگه رهی
جهان را نماند به کس پایدار
کشد یک به یک نیک و بد روزگار
مرا گر نه باغست و کاخ بلند
نه میوه که خیزد به شاخ بلند
براین زشتی از وی نباید برید
چو باید چنان پرده دی درید
کنون بازگردم به گفتار سرو
چراغ مهان سرو ماهان مرو

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زجور زمانه دلم گشت سیر
در این صبر واین کوره اردشیر
هوش مصنوعی: از سختی‌های زندگی دلم خسته شده و دیگر نمی‌توانم در این صبر و شکیبایی ادامه دهم.
چنان دان که در یوم پیروز یاد
که بردوستان جمله فیروز باد
هوش مصنوعی: بدان که در روز پیروزی، باید این را به یاد داشته باشی که همه دوستان باید در خوشبختی باشند.
چه کهتر چه مهتر هر آن کس که هست
همه شاد و خرم هم از باده مست
هوش مصنوعی: هر کس که باشد، بزرگ یا کوچک، همه شاد و خوشحال هستند و از شراب سرمست هستند.
جهان را به شادی همی بسپرند
همه با می و رود و رامشگرند
هوش مصنوعی: همه به شادی و خوشی دنیا را می‌گذراند و با نوشیدنی و نوازنده‌ها سرگرم هستند.
منم بی می و رود با یک سرود
نه یار و نه همدم نه آوای رود
هوش مصنوعی: من تنها و بدون شراب در کنار رود هستم، نه یاری دارم و نه همدمی، و نه حتی صدای جاری آب.
یکی روستا بچه فرسیم
غلام و دل پاک فردوسیم
هوش مصنوعی: در یک روستا، ما بچه‌ای به نام غلام داریم که دلش پاک است و مانند بهشت می‌ماند.
نبینم همی لطف نیک اختری
شده مونسم دایما دفتری
هوش مصنوعی: نمی‌خواهم ببینم که مهربانی و خوش‌اقبالی‌ام به کسی دیگر تعلق گرفته است و دائماً با یاد او در دل و ذهنم هستم.
کجا آفتابی که تف بخشدم
مگر چهره خسته بدرخشدم
هوش مصنوعی: کجا می‌توانم خورشیدی پیدا کنم که بتوانم نور و روشنی‌اش را برسانم، جز اینکه چهره‌ی خسته‌ام به درخشش درآید.
کجا کیقبادی که یادم کند
به چربی همی بخت شادم کند
هوش مصنوعی: کجا کسی مثل کیقباد وجود دارد که به یاد من بیافتد و به زندگی‌ام شادی و خوشبختی ببخشد؟
گرم روغنی بودی اندر چراغ
وزین نیک و بد نیز چندی فراغ
هوش مصنوعی: اگر در چراغ روغن گرم بودی، خوب و بد را مدتی از خود دور می‌کردی.
دهانم همی گوهران ریختن
زبرجد به لؤلؤ درآمیختن
هوش مصنوعی: دهانم پر از جواهرات است و گویی زبرجد و مروارید را با هم ترکیب کرده‌ام.
سپاس از یکی شاه پروردگار
که گرچه حسابی درین روزگار
هوش مصنوعی: سپاس از خدای بزرگ که با وجود تمام دشواری‌های این زمان، بهره‌مندی از نعمت‌های او همیشه حس می‌شود.
چو نرگس همه جام و لیکن تهی
به خانه خداوند آنگه رهی
هوش مصنوعی: در اینجا تصویری از نرگس به کار رفته که زیبایی و جذابیت را نشان می‌دهد، اما در عین حال به تهی بودن و خالی بودن اشاره می‌کند. هنگام ورود به خانه خداوند یا مکان مقدس، به معنای دستیابی به حقیقت و معناست که در آنجا تمام زیبایی‌ها و زرق و برق‌ها بی‌فاقد معنا هستند و تنها روح و حقیقت اهمیت دارد. در نهایت، می‌توان گفت که زیبایی‌های ظاهری چیزی جز پوچی نیستند و تنها در پرتو معنای واقعی به ارزش می‌رسند.
جهان را نماند به کس پایدار
کشد یک به یک نیک و بد روزگار
هوش مصنوعی: دنیا برای هیچ‌کس ثابت نمی‌ماند و همه چیز در آن گذراست؛ خوب و بد به تدریج به سراغ انسان می‌آید.
مرا گر نه باغست و کاخ بلند
نه میوه که خیزد به شاخ بلند
هوش مصنوعی: اگر نه باغی باشد و نه قصر بلندی، و نه میوه‌ای که از شاخ درخت بالا برود، چه اهمیتی دارد؟
براین زشتی از وی نباید برید
چو باید چنان پرده دی درید
هوش مصنوعی: بر این زشتی نباید خشم گرفت، چرا که باید مانند آن پرده‌ای را که پوشش داده، کنار زد.
کنون بازگردم به گفتار سرو
چراغ مهان سرو ماهان مرو
هوش مصنوعی: اکنون به صحبت از سروهای زیبا و نورانی برمی‌گردم، ای ماهان، به این سو برنگردید.