گنجور

بخش ۴۲ - آمدن فرامرز در غار و دیدن گنج نوش زاد بن جمشید و سرگذشت آن

در آن گه که برشد خروش خروس
برآمد یکی چهره سندروس
به شادی فرامرز یل شد سوار
به پیش اندرون بیژن نامدار
درآمد در آن غار تار ارجمند
شه و لشکر و پهلوان بلند
درآمد فرامرز آنجا فرود
همی داد بر بیژن یل درود
نخستین در آن گنج شد پهلوان
یکایک نشستند با آن گوان
بیامد یکایک سوی نردبان
دری دید بسته همی مرزبان
همه بند و زنجیر او برشکست
برآن مرمری بر فرا کرد دست
درون شد فرامرز با آن سران
یکی هشت صفه بدید اندر آن
به هر صفه گنجی نوآراسته
دگر کرد دالان ز بس خواسته
نهاده زعاج و زبرجد سریر
زپنجا و ده تاج خوش دلپذیر
ز هر سو سلاح و کمند یلان
نهاده بسی جامه هندوان
زر و مشک و کافور و عود و عبیر
فتاده چو خرمن شمارش بگیر
همه خوشه زر کران تا کران
وزان خیره شد دیده پهلوان
بدان تخت زرین یکی خفته بود
به دیباش در چهره بنهفته بود
جهان پهلوان زان در افکند رخت
کیانی تنی دید همچون درخت
بیالوده عنبر به روی سمن
چو سرو اوفتاده به روی چمن
تو گفتی زجانش کنون شسته اند
به شیر و می و مشک و خون شسته اند
گشاده دو ابروی نرگس به هم
به سینه همین بازوان کرده غم
تنش تازه همچون گل اندر بهار
دژم رویش از گردش روزگار
فراوان به انگشتش انگشتری
به چهره سهیل و به رخ مشتری
سفیدش تن و چهره زرد آمده
تو گویی کنون از نبرد آمده
نهاده به بالین کمان وکمند
همان ترکش و تیر و تیغ و پرند
زکوپال تیغش جهان پر نهیب
تو گویی زگیتی ندارد شکیب

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در آن گه که برشد خروش خروس
برآمد یکی چهره سندروس
هوش مصنوعی: در آن زمان که صدای خروس بلند می‌شود، یک چهره زیبا و دلربا نمایان می‌شود.
به شادی فرامرز یل شد سوار
به پیش اندرون بیژن نامدار
هوش مصنوعی: سوار شاد و خوشحال به پیش می‌رود، آن یل فرامرز که بیژن نامدار است.
درآمد در آن غار تار ارجمند
شه و لشکر و پهلوان بلند
هوش مصنوعی: شاه و سپاهش به تاریکی‌های آن غار وارد شدند و پهلوانی بلند قد نیز با آنها همراه بود.
درآمد فرامرز آنجا فرود
همی داد بر بیژن یل درود
هوش مصنوعی: فرامرز به آنجا رسید و بر بیژن، پهلوان، سلام و درود فرستاد.
نخستین در آن گنج شد پهلوان
یکایک نشستند با آن گوان
هوش مصنوعی: در ابتدا، پهلوانان در یک مکان جمع شدند و نشستند تا درباره آن گنج صحبت کنند.
بیامد یکایک سوی نردبان
دری دید بسته همی مرزبان
هوش مصنوعی: یک به یک به سمت نردبان آمد و در را دید که بسته است و نگهبان در آنجا حضور دارد.
همه بند و زنجیر او برشکست
برآن مرمری بر فرا کرد دست
هوش مصنوعی: همهٔ قید و محدودیت‌های او از بین رفت و او بر روی سنگ مرمری دست گذاشت.
درون شد فرامرز با آن سران
یکی هشت صفه بدید اندر آن
هوش مصنوعی: فرامرز وارد شد و آن سران را مشاهده کرد که در یک صف هشت نفره نشسته بودند.
به هر صفه گنجی نوآراسته
دگر کرد دالان ز بس خواسته
هوش مصنوعی: در هر مکانی گنجی جدید و زیبا قرار داده شده است و به همین دلیل راهرو را دگرگون کرده است، چرا که خواسته‌های زیادی وجود دارد.
نهاده زعاج و زبرجد سریر
زپنجا و ده تاج خوش دلپذیر
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به توصیف یک تخت یا تختخواب با نشانه‌هایی از زعفران و سنگ زبرجد می‌پردازد. این تخت زیبا و دلپذیر به همراه پنجاه و ده تاج، نمایانگر عظمت و زیبایی آن است.
ز هر سو سلاح و کمند یلان
نهاده بسی جامه هندوان
هوش مصنوعی: از هر طرف سلاح و تله‌های دلیران گسترده شده و لباس‌های هندی‌ها را فرا گرفته است.
زر و مشک و کافور و عود و عبیر
فتاده چو خرمن شمارش بگیر
هوش مصنوعی: زیورآلات و عطرهای خوشبو و دیگر وسایل باارزش مانند کافور و عود به اندازه‌ای زیاد در اینجا وجود دارد که می‌توان آنها را مانند انبوهی از خوشبو کننده‌ها شمرد.
همه خوشه زر کران تا کران
وزان خیره شد دیده پهلوان
هوش مصنوعی: تمام خوشه‌های طلا از این سو تا آن سو جلوه‌گری می‌کنند و پهلوان به تماشای آن‌ها خیره شده است.
بدان تخت زرین یکی خفته بود
به دیباش در چهره بنهفته بود
هوش مصنوعی: در یک تخت زرینی، شخصی خوابیده بود و چهره‌اش زیر پرده‌ای پنهان شده بود.
جهان پهلوان زان در افکند رخت
کیانی تنی دید همچون درخت
هوش مصنوعی: جهان پهلوان با دیدن فردی که همچون درختی بزرگ و تنومند به نظر می‌رسید، بار و بنه‌ی خود را رها کرد.
بیالوده عنبر به روی سمن
چو سرو اوفتاده به روی چمن
هوش مصنوعی: عطر دل‌انگیز و خوشبو به روی گل‌های سفید، مانند سرو بلند و زیبا که بر روی چمن افتاده است.
تو گفتی زجانش کنون شسته اند
به شیر و می و مشک و خون شسته اند
هوش مصنوعی: تو گفتی که اکنون جانش را با شیر، شراب، مشک و خون شسته‌اند.
گشاده دو ابروی نرگس به هم
به سینه همین بازوان کرده غم
هوش مصنوعی: دو ابروی نرگس، که به طور زیبا و گشاده در کنار هم قرار گرفته‌اند، بر دل و سینه‌ام غمی را ایجاد کرده‌اند که مانند بازوانی باز است.
تنش تازه همچون گل اندر بهار
دژم رویش از گردش روزگار
هوش مصنوعی: لحظه‌های زندگی او شاداب و سرزنده است، مانند گل‌هایی که در بهار می‌شکفند، اما چهره‌اش تحت تأثیر گذر زمان غمگین و افسرده به نظر می‌رسد.
فراوان به انگشتش انگشتری
به چهره سهیل و به رخ مشتری
هوش مصنوعی: او انگشترهای زیادی به دستانش می‌زند و چهره‌اش شبیه ستاره سهیل و صورتش شبیه مشتری است.
سفیدش تن و چهره زرد آمده
تو گویی کنون از نبرد آمده
هوش مصنوعی: چهره‌اش به دلیل زخم‌ها و خستگی‌هایی که از جنگ به دست آورده، به رنگ زرد درآمده و بدنش سفید و رنجور به نظر می‌رسد. انگار که تازه از میدان نبرد برگشته است.
نهاده به بالین کمان وکمند
همان ترکش و تیر و تیغ و پرند
هوش مصنوعی: در کنار من، کمان و کمند قرار دارد، و نیز ترکش و تیر و شمشیر و پرنده.
زکوپال تیغش جهان پر نهیب
تو گویی زگیتی ندارد شکیب
هوش مصنوعی: تیغ زکوپال به قدری نیرومند است که تمامی دنیا را تحت تأثیر خود قرار داده و گویا هیچ چیز در برابر آن تاب و تحمل ندارد.