بخش ۴۱ - باز آمدن بیژن از گرگ گویا و شرح گفتن از برای فرامرز نامدار
بیامد به سوی بیابان چو گرد
در آن گه که شد برفلک شید زرد
خرامان به سوی بیابان رسید
زدیده همین دیدبانش بدید
که آمد گرانمایه گرگ سوز
به نیروی دادار گیتی فروز
فرامرز را دل زجا بردمید
پذیره شدن را پیاده دوید
نگه کرد و دیدش پر از خواسته
همه تن به زیور بیاراسته
بدو گفت کای سرور راستان
تو با گرگ گویا زدی داستان
تو در دیو جنگی خروشان بدی
از ایدر به پیکان دیوان بدی
چو رفتی چنین شاد باز آمدی
چه بوده کزین سان دراز آمدی
چو بشنید زو سرور سیستان
بدو گفت بیژن همان داستان
ببوسید چشم گرامی به مهر
که بی تو مبیناد چشم سپهر
خرامان چنان دست بیژن به دست
جهان پهلوان شد به جای نشست
همه شب سخن رفت از آن دیو و گنج
زگفتار دیو و ز تصویر و رنج
همه خیره شد دیده لشکرش
از آن تاج و شمشیر و انگشترش
همه هندوان را شگفت آمد این
که بیژن فروبست بر دیو زین
بدو گفت کای نامور فر و مند
به هند اندرون شد به یک ره بلند
سزد گر برآید به چرخ برین
به شمشیر هندی بشوید زمین
بخش ۴۰ - رفتن فرامرز به جنگ گرگ گویا با بیژن و سوار شدن بیژن برگرگ (و) رفتن در کوه و کشته شدن گرگ به دست بیژن: یکی هفته زان گونه بد شادکامبخش ۴۲ - آمدن فرامرز در غار و دیدن گنج نوش زاد بن جمشید و سرگذشت آن: در آن گه که برشد خروش خروس
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیامد به سوی بیابان چو گرد
در آن گه که شد برفلک شید زرد
هوش مصنوعی: به سوی بیابان آمد، مانند گرد و غبار، در زمانی که خورشید زرد بر آسمان درخشید.
خرامان به سوی بیابان رسید
زدیده همین دیدبانش بدید
هوش مصنوعی: با گامهای آرام و مطمئن به سوی بیابان رفت و در آنجا نگهبانش را دید که به او نگاه میکند.
که آمد گرانمایه گرگ سوز
به نیروی دادار گیتی فروز
هوش مصنوعی: یک شخصیت باارزش و توانمند آمده است که به قدرت خالق جهان، موجب روشنی و شکوه این دنیا میشود.
فرامرز را دل زجا بردمید
پذیره شدن را پیاده دوید
هوش مصنوعی: فرامرز با دل شاد و سرزنده، در شتاب و شوق به استقبال آمد و بیوقفه دوید.
نگه کرد و دیدش پر از خواسته
همه تن به زیور بیاراسته
هوش مصنوعی: او به او نگاه کرد و دید که تمام وجودش پر از آرزوهاست و به زیبایی آراسته شده است.
بدو گفت کای سرور راستان
تو با گرگ گویا زدی داستان
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای سرور و رهبر راستین، تو به نظر میرسد که داستانی از گرگها روایت کردهای.
تو در دیو جنگی خروشان بدی
از ایدر به پیکان دیوان بدی
هوش مصنوعی: تو در میدان جنگ مثل دیوی خروشان هستی، تو از لحاظ قدرت و شدت حریفان خود را شکست میزنی.
چو رفتی چنین شاد باز آمدی
چه بوده کزین سان دراز آمدی
هوش مصنوعی: وقتی که رفتی و با چهرهای شاد بازگشتی، چه اتفاقی افتاده که اینقدر دراز و طولانی شده است؟
چو بشنید زو سرور سیستان
بدو گفت بیژن همان داستان
هوش مصنوعی: وقتی سرور سیستان داستان بیژن را از او شنید، به او گفت که آن داستان را ادامه بده.
ببوسید چشم گرامی به مهر
که بی تو مبیناد چشم سپهر
هوش مصنوعی: چشم عزیزم را به محبت ببوس، زیرا بدون تو، نگاه آسمان هم حس و حالی ندارد.
خرامان چنان دست بیژن به دست
جهان پهلوان شد به جای نشست
هوش مصنوعی: به آرامی و با اعتماد به نفس، بیژن دستش را به دست جهانپهلوان میسپارد و به همراه او در جایگاه مناسبی قرار میگیرد.
همه شب سخن رفت از آن دیو و گنج
زگفتار دیو و ز تصویر و رنج
هوش مصنوعی: تمام شب درباره آن دیو و گنج صحبت میشد، از حرفهای دیو و از تصویر و درد و رنجی که به همراه داشت.
همه خیره شد دیده لشکرش
از آن تاج و شمشیر و انگشترش
هوش مصنوعی: همه یاران و سربازان با دیدن تاج، شمشیر و انگشتر او به شگفتی آمدهاند و به او خیره شدهاند.
همه هندوان را شگفت آمد این
که بیژن فروبست بر دیو زین
هوش مصنوعی: همه هندوان شگفتزده شدند وقتی که بیژن توانست بر دیو زین پیروز شود.
بدو گفت کای نامور فر و مند
به هند اندرون شد به یک ره بلند
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای معروف و با شکوه، به هند رفته و به سمت مشکل و خطر بزرگ مواجه شده است.
سزد گر برآید به چرخ برین
به شمشیر هندی بشوید زمین
هوش مصنوعی: اگر زمانی در آسمان برنیند و زمین را با شمشیر هندی شستشو دهند، این کار شایستهای خواهد بود.