بخش ۳۵ - این چند سخن در باب شکایت روزگار هنگام پیری خود گوید
چو سالم بشد سی و شش این زمان
زپیری رسیده به سر مر زبان
زباد خزانی رخم زرد شد
گل ارغوان رخم گرد شد
بنفشه سمن گشت گل شد تهی
شدم چنبری شاخ سرو سهی
تنم خم گرفت و دلم غم گرفت
دو دیده بشوریده رخ نم گرفت
ز خورشید بر من نیامد تفی
وزین خرمنم چون نیامد کفی
نه گرگی زمیشم بشد در کنار
گلی هم نیامد نصیب از بهار
جهان پر ز گنجست و ما پر ز رنج
شکوفه به هر سوی ما در شکنج
جهان را همه باده هست و نوا
مرا باد در دست و خود بینوا
ز نرگس کفم بازو جام شد
نظرگاه زو نقره خام شد
همه شاخ با زور و سیمست چیز
زرافشان همه ساله و نقره ریز
مرا چهره زرد و مو سیم شد
وزین نیستی دل به دو نیم شد
کسی را که بردست گیتی نیاز
بدان سان که بینی گرفتار آز
گرانمایه گنجش به هر چند بیش
دلش آز بگرفت در بند نیش
به بخشش بیارای و بگشای دل
زبیشی برون کش همی پای دل
نگویم مرا ده که سخت آیدت
گران سنگ زان بر درخت آیدت
همی گویمت شاد و خرم بزی
بیا شاد و خوش باش بی غم بزی
ببخش و بیارام و بگشای مهر
که ناگه زبالای چهرت سپهر
بگردد بگرداندت سرنگون
به کاری بیابی فریب و فسون
سرتاجداران به گرد اندراست
ترا دل بدین روز حرص اندر است
بخش ۳۴ - رسیدن نامه نوشاد هندی به نزدیک شاه کیکاوس: که ناگه در آمد یکی نامداربخش ۳۶ - وداع کردن فرامرز از نزد کاوس و تأسف خوردن رستم و پند دادن رستم،فرامرز را: پسر بار کرد و چو بربست کوس
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو سالم بشد سی و شش این زمان
زپیری رسیده به سر مر زبان
هوش مصنوعی: وقتی به سی و شش سالگی رسیدم، احساس میکنم که به پایان دوران جوانی نزدیک شدهام و پیری به من نزدیکتر شده است.
زباد خزانی رخم زرد شد
گل ارغوان رخم گرد شد
هوش مصنوعی: باد خزانی باعث شد که رنگ رخم به زردی بگراید و گل ارغوانی نیز به خاطر آن حالتی گرد و مخدوش پیدا کند.
بنفشه سمن گشت گل شد تهی
شدم چنبری شاخ سرو سهی
هوش مصنوعی: بنفشه به سمن تبدیل شد و گل شد، اما من پر از حسرت و دلتنگی شدم، مانند شاخهای از سرو بلند و باریک.
تنم خم گرفت و دلم غم گرفت
دو دیده بشوریده رخ نم گرفت
هوش مصنوعی: بدنم خسته و خمیده شده و قلبم پر از غم و ناراحتی است. چشمانم پر از اشک است و چهرهام رنگی ندارد.
ز خورشید بر من نیامد تفی
وزین خرمنم چون نیامد کفی
هوش مصنوعی: از خورشید هیچ نوری به من نرسید و از این خرمن که دارم، هیچ برکتی حاصل نشد.
نه گرگی زمیشم بشد در کنار
گلی هم نیامد نصیب از بهار
هوش مصنوعی: اگرچه به گله و کشتزار وابستهام، اما هیچگاه به اندازه یک گل نمیتوانم از بهار بهرهمند شوم.
جهان پر ز گنجست و ما پر ز رنج
شکوفه به هر سوی ما در شکنج
هوش مصنوعی: دنیا مملو از ثروتها و گنجینههاست، اما ما در زحمت و درد به سر میبریم. در هر گوشه از محیط پیرامون ما، زیباییها و شکوفهها وجود دارد که در مواجهه با مشکلات پنهان شدهاند.
جهان را همه باده هست و نوا
مرا باد در دست و خود بینوا
هوش مصنوعی: جهان پر از شادی و لذت است، اما من در این میان فقط یارای خود را دارم و در حقیقت چیزی ندارم.
ز نرگس کفم بازو جام شد
نظرگاه زو نقره خام شد
هوش مصنوعی: از چشمان نرگس، دستم به سبکی همچون جام درآمد و نگاه من از زیبایی او به حالتی شگفتانگیز تبدیل شد، مانند نقرهای که هنوز به طور کامل تقویت نشده است.
همه شاخ با زور و سیمست چیز
زرافشان همه ساله و نقره ریز
هوش مصنوعی: تمام درختان و شاخهها به دلیل قدرت و ثروت زر و سیم به وجود آمدهاند، و هر ساله با زیبایی و درخشندگی نقرهای خود، دلها را شاداب میکنند.
مرا چهره زرد و مو سیم شد
وزین نیستی دل به دو نیم شد
هوش مصنوعی: چهرهام زرد و موهایم مانند نقره شده است و از این بیهویتی، دلم به دو نیم شده است.
کسی را که بردست گیتی نیاز
بدان سان که بینی گرفتار آز
هوش مصنوعی: کسی را که در این دنیا به نیاز افتاده است، همان گونه که می بینی، در دام مشکلات و آزمایشها گرفتار است.
گرانمایه گنجش به هر چند بیش
دلش آز بگرفت در بند نیش
هوش مصنوعی: مقصد گنجشک خیلی ارزشمند است، اما با این حال، دلش به خاطر درد نیش، زجر میکشد.
به بخشش بیارای و بگشای دل
زبیشی برون کش همی پای دل
هوش مصنوعی: دل خود را با بخشش زیبا کن و آن را از قید و بندهای اضافی آزاد کن.
نگویم مرا ده که سخت آیدت
گران سنگ زان بر درخت آیدت
هوش مصنوعی: نگو که به من چیزی بده، چون ممکن است برای تو سخت باشد. سنگ از درخت میافتد و بر دردسرهای تو افزوده میشود.
همی گویمت شاد و خرم بزی
بیا شاد و خوش باش بی غم بزی
هوش مصنوعی: به تو میگویم که شاد و خوشحال زندگی کنی. بیا و بدون هیچ ناراحتی، با آرامش و خوشی زندگی کن.
ببخش و بیارام و بگشای مهر
که ناگه زبالای چهرت سپهر
هوش مصنوعی: ببخش و آرامش بده و مهر خود را باز کن، زیرا ناگهان از زیبایی صورتت آسمانها به وجود میآیند.
بگردد بگرداندت سرنگون
به کاری بیابی فریب و فسون
هوش مصنوعی: به دنبال کارهایی خواهی رفت که تو را به زمین میزند و در این مسیر، فریب و فریبندگی را تجربه خواهی کرد.
سرتاجداران به گرد اندراست
ترا دل بدین روز حرص اندر است
هوش مصنوعی: سرآمدان و بزرگان در اینجا جمع شدهاند و دل تو به خاطر این روز و حرص درونیات نگران است.