بخش ۲۹ - اقرار کردن رستم با پهلوانان ایران وقبول کردن پهلوانان
چنین گفت رستم کای بخردان
دلیران کارآزموده ردان
شما سر به سر دوستدار منید
همه سرفرازید و یار منید
اگرتان به بانو زجنگ آورم
همه نامتان را به ننگ آورم
شمارا نخواهم ابا او نبرد
که از جنگ او شیر شد دل به درد
همین فرش که افکنده از رنگ رنگ
که یک میل ره پیش او نیست تنگ
بیندازمش بر سر مرغزار
نشانم برو چارصد نامدار
به فرمان دادار جان آفرین
که او داد ما را ره داد و دین
چو بر جا بیارند یکسر درنگ
بیایم گشایم برین فرش چنگ
برافشانمش هرکه بر فرش ماند
درخت نشاطش به گیتی نشاند
به دامادیم هست شایسته او
بگفتند هرکس که گفتی نکو
ببودند آن روز و آن شب مگر
کسی رای دیگر نیفکند بر
دگر روز خورشید عالم ز چهر
منور نمود او زمین و سپهر
ازین زاویه تیره شبگیر گیر
به آفاق بنمود مویی چو شیر
سپهبد به اسب اندر آورد پای
بجستند گردان ایران زجای
به شهر اندرون کوس بنواختند
درفش کیانی برافراختند
چو خورشید یک نیزه بالا کشید
تهمتن یلان را به صحرا کشید
فکندند آن فرش گلرنگ نیز
نشستند گردان به هم در ستیز
به تخت کیی شاد بنشست شاه
همی کرد بر پهلوانان نگاه
زن و مرد بگرفته بد دشت و در
که نظارگی بد قضا و قدر
پس آنگاه آن نامور پهلوان
گشاد آن کیانی کمر برمیان
بخش ۲۸ - تنگ آمدن شاه کیکاوس از پهلوانان ایران و طلب کردن رستم را: چو آن فتنه را دید کاوس کیبخش ۳۰ - نالیدن رستم از درگاه خداوند و زور خواستن او (و) و گوشه فرش گرفتن و پرت کردن، پهلوانان را: نخستین بیامد به جای نماز
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چنین گفت رستم کای بخردان
دلیران کارآزموده ردان
هوش مصنوعی: رستم چنین گفت: ای افراد باهوش و دلیر که در کارها تجربه دارید و حقایق را میدانید.
شما سر به سر دوستدار منید
همه سرفرازید و یار منید
هوش مصنوعی: شما همهگی حامیان من هستید و با افتخار در کنارم قرار دارید.
اگرتان به بانو زجنگ آورم
همه نامتان را به ننگ آورم
هوش مصنوعی: اگر من به خاطر عزیزم جنگی بیفزارم، همه نام شما را به زشت رویی بکشانم.
شمارا نخواهم ابا او نبرد
که از جنگ او شیر شد دل به درد
هوش مصنوعی: من به خاطر تو نمیخواهم با او بجنگم، چرا که درد دل من به اندازهای شدید شده که از آن میترسم.
همین فرش که افکنده از رنگ رنگ
که یک میل ره پیش او نیست تنگ
هوش مصنوعی: این فرشی که به رنگهای گوناگون بافته شده، به شیوهای گسترده و باز است که هیچ مانع و محدودیتی در برابر او وجود ندارد.
بیندازمش بر سر مرغزار
نشانم برو چارصد نامدار
هوش مصنوعی: او را به دشت سبز بیندازم و نشانت دهم به چهارصد معروف و برجسته.
به فرمان دادار جان آفرین
که او داد ما را ره داد و دین
هوش مصنوعی: بدانید که به اراده خداوندی که زندگی را آفریده، ما را هدایت کرده و مناسک دینی را به ما آموخته است.
چو بر جا بیارند یکسر درنگ
بیایم گشایم برین فرش چنگ
هوش مصنوعی: وقتی که همه چیز آماده شد و هیچ گونه تأخیری نماند، من با کمال میل بر این فرش مینشینم و حالتی شاداب و خوشحال را به نمایش میگذارم.
برافشانمش هرکه بر فرش ماند
درخت نشاطش به گیتی نشاند
هوش مصنوعی: هر که بر فرش باقی بماند و از خود نشاطی نداشته باشد، باید بفهمد که من شادی و خوشحالی را به او منتقل نخواهم کرد.
به دامادیم هست شایسته او
بگفتند هرکس که گفتی نکو
هوش مصنوعی: به دامادیم مناسب او گفتند هر کسی که در موردش خوب صحبت کرده است.
ببودند آن روز و آن شب مگر
کسی رای دیگر نیفکند بر
هوش مصنوعی: آن روز و آن شب تنها بودند، مگر اینکه کسی نظری متفاوت ابراز کند.
دگر روز خورشید عالم ز چهر
منور نمود او زمین و سپهر
هوش مصنوعی: در روز دیگری، خورشید درخشان از چهره من نورافشانی کرد و زمین و آسمان را روشن ساخت.
ازین زاویه تیره شبگیر گیر
به آفاق بنمود مویی چو شیر
هوش مصنوعی: از دیدگاه اینجا، در تاریکی شب، به دوردستها نگاهی بینداز که مانند موی دراز و طلایی است.
سپهبد به اسب اندر آورد پای
بجستند گردان ایران زجای
هوش مصنوعی: سردار بزرگ سوار بر اسب شد و گروهی از جنگجویان ایرانی به سرعت از جای خود بلند شدند.
به شهر اندرون کوس بنواختند
درفش کیانی برافراختند
هوش مصنوعی: درون شهر، صدای سازها به گوش رسید و پرچم کیانی را به اهتزاز درآوردند.
چو خورشید یک نیزه بالا کشید
تهمتن یلان را به صحرا کشید
هوش مصنوعی: هنگامیکه خورشید طلوع کرد و ارتفاع گرفت، تهمتن (رستم) جنگجویان را به میدان نبرد فراخواند.
فکندند آن فرش گلرنگ نیز
نشستند گردان به هم در ستیز
هوش مصنوعی: فرش گلرنگی را انداختند و گردان، در میان آن نشسته و به جدال و دعوا مشغول شدند.
به تخت کیی شاد بنشست شاه
همی کرد بر پهلوانان نگاه
هوش مصنوعی: شاه بر تخت کی، با شادی نشسته و به پهلوانان نگاه میکند.
زن و مرد بگرفته بد دشت و در
که نظارگی بد قضا و قدر
هوش مصنوعی: زن و مرد در دشت و در طبیعت با هم ملاقات کردهاند و به تماشای زیباییهای زندگی و سرنوشت نشستهاند.
پس آنگاه آن نامور پهلوان
گشاد آن کیانی کمر برمیان
هوش مصنوعی: سپس آن پهلوان معروف، کمربند کیانی را به دور خود بست.