گنجور

بخش ۲۸ - تنگ آمدن شاه کیکاوس از پهلوانان ایران و طلب کردن رستم را

چو آن فتنه را دید کاوس کی
طلب کرد آن پهلو نیک پی
جهان پهلوان بود اندر شکار
به شش روزه ره دور از ایران دیار
به پیشش فرستاده ای رفت زود
به تیزی چو آتش به تندی چو دود
بر او چنان رفت تند و دمان
که بیرون جهد همچو تیر از کمان
به رستم رسید او به یک شب شتاب
بدو گفت از آن رزم و بزم کباب
وزان پس بدو داد پیغام شاه
که زود آی ای گرد لشکرپناه
چو بشنید رخش او به زین درکشید
به گردان لشکر یکی بنگرید
از آسیب نعلش بنالید رکاب
زمین زیر سمش نیاورد تاب
چو بشنید رخش اندر آن راه تیز
همی کرد چون آتش گرم خیز
نه سست گشت این و نه آن کند ماند
چنین تا به یک روز خود را رساند
که ناگه به گوش آمدش بانگ کوس
نخستین یکی فتنه انگیخت توس
همه تن ز سر تا در آهن شده
که کوهی همه آهنی تن شده
زسوی دیگر بود گودرز و گیو
درافکنده در ملک ایران غریو
زسوی دگر زنگه شاوران
به پولاد بد غرق جنگ آوران
همه مرکبان زیر زین خدنگ
درآورده تن را به خفتان جنگ
زیک سوی گرگین میلاد بود
همه لشکرش غرق پولاد بود
زسوی دگر اشکش بر نشست
زره در بر و تیغ هندی به دست
همه ملک ایران به جوش و خروش
در و دشت شد مرد پولاد پوش
سراسر بدو گفت کاوس کی
از آن پرهنر بانوی نیک پی
چو بشنید رستم برآمد به رخش
به میدان درآمد گو تاج بخش
چنان نعره ای از جگر برکشید
سرافیل صور قیامت دمید
سپه را شد آکنده زان مغزگوش
پرید از سر سروران مغز و هوش
بیفتاد از دستشان تیغ جنگ
به زین بر نبد هیچ جای درنگ
از آواز شیرنر اسبان رمید
به تن در کسی را روان نارمید
پس از نعره گفتا به آواز سخت
که آیید جمله به نزدیک تخت
سلیح ها کنید از تن خویش دور
که نبود نکو جنگ هنگام سور
بیایید تا من کنم کارتان
که چون آرم آزرم پیکارتان
فکندند شمشیر از کف سپاه
برفتند شرمنده نزدیک شاه
برآراست کاوس جشنی ز نو
کنون داستان شگفتی شنو
به تخت کیان شاد بنشست شاه
به سر برنهاد آن کیانی کلاه
یکی بارگه کرد آراسته
درو چل ستون زر بپیراسته
نهاده در او چارصد صندلی
همان در میان تخت شاهنشهی
برتخت شه  نیم تخت ز زر
نشسته بدو رستم نامور
نشستند گردان ایران همه
شبان بود رستم دلیران رمه

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو آن فتنه را دید کاوس کی
طلب کرد آن پهلو نیک پی
هوش مصنوعی: وقتی کاوس آن آشوب را دید، دیگر به دنبال آن پهلوان خوب نرفت.
جهان پهلوان بود اندر شکار
به شش روزه ره دور از ایران دیار
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که دنیا پر از قهرمانان است که در تلاش برای شکار هستند و این فعالیت در مدت شش روز، بسیار دور از سرزمین ایران انجام می‌شود.
به پیشش فرستاده ای رفت زود
به تیزی چو آتش به تندی چو دود
هوش مصنوعی: فرستاده‌ای که به سوی او رفت، با سرعتی تند و سریع مانند آتش و دود حرکت کرد.
بر او چنان رفت تند و دمان
که بیرون جهد همچو تیر از کمان
هوش مصنوعی: او با سرعت و ناگهانی از جا کنده شد، همچنان که تیر از کمان پرتاب می‌شود.
به رستم رسید او به یک شب شتاب
بدو گفت از آن رزم و بزم کباب
هوش مصنوعی: شخصی به رستم رسید و در یک شب سریعاً به او گفت که از نبرد و میهمانی خبر دارد.
وزان پس بدو داد پیغام شاه
که زود آی ای گرد لشکرپناه
هوش مصنوعی: سپس به او پیغام دادند که سریعاً نزد ما بیاید، ای پناه سپاه.
چو بشنید رخش او به زین درکشید
به گردان لشکر یکی بنگرید
هوش مصنوعی: وقتی رخش صدای زین را شنید، به دور لشکر نگاه کرد و به تماشای آن پرداخت.
از آسیب نعلش بنالید رکاب
زمین زیر سمش نیاورد تاب
هوش مصنوعی: از ضربات نعل اسب، رکاب ناله می‌کند و زمین تاب تحمل سنگینی سم او را ندارد.
چو بشنید رخش اندر آن راه تیز
همی کرد چون آتش گرم خیز
هوش مصنوعی: وقتی اسب رخش صدای او را شنید، به سرعت در آن مسیر حرکت کرد و همچون آتش، با حرارت و شتاب به پیش رفت.
نه سست گشت این و نه آن کند ماند
چنین تا به یک روز خود را رساند
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به این که نه وضعیت فعلی دچار ضعف می‌شود و نه به حالت کم‌تحرک خود ادامه می‌دهد، بلکه در نهایت به یک نقطه‌ی مشخص و معین می‌رسد.
که ناگه به گوش آمدش بانگ کوس
نخستین یکی فتنه انگیخت توس
هوش مصنوعی: ناگهان صدای طبل جنگ به گوشش رسید و این صدا در او یک شور و هیجان به وجود آورد.
همه تن ز سر تا در آهن شده
که کوهی همه آهنی تن شده
هوش مصنوعی: تمام بدن از سر تا پا تبدیل به آهن شده است، مانند کوهی که به کلی از آهن ساخته شده است.
زسوی دیگر بود گودرز و گیو
درافکنده در ملک ایران غریو
هوش مصنوعی: گودرز و گیو از سوی دیگر در سرزمین ایران صدا و هیاهو به پا کرده‌اند.
زسوی دگر زنگه شاوران
به پولاد بد غرق جنگ آوران
هوش مصنوعی: از سمت دیگر، زنگه شاوران با قدری پولاد به جنگ آوران غرق در نبرد می‌رسد.
همه مرکبان زیر زین خدنگ
درآورده تن را به خفتان جنگ
هوش مصنوعی: همه اسب‌ها زیر زین آماده شده‌اند و تن خود را برای پوشیدن لباس جنگ آماده کرده‌اند.
زیک سوی گرگین میلاد بود
همه لشکرش غرق پولاد بود
هوش مصنوعی: از یک طرف میلاد گرگین قرار داشت و همه‌ی لشکر او در آهن گداخته غوطه‌ور بودند.
زسوی دگر اشکش بر نشست
زره در بر و تیغ هندی به دست
هوش مصنوعی: از طرف دیگر، اشک من بر صورت زره‌ام نشسته و تیغ هندی در دستم است.
همه ملک ایران به جوش و خروش
در و دشت شد مرد پولاد پوش
هوش مصنوعی: تمام سرزمین ایران به تلاطم و تلاش افتاده است و در هر گوشه و کنار، مردان دلاور و آهنین دل به پا خواسته‌اند.
سراسر بدو گفت کاوس کی
از آن پرهنر بانوی نیک پی
هوش مصنوعی: به طور کلی، در این بیت گفته می‌شود که شخصی به فردی دیگر می‌گوید که کاوس، پادشاه، از چه زنی پرهنر و نیکوخصال سخن می‌گوید. در واقع، اشاره به تحسین و ستایش ویژگی‌های مثبت آن زن دارد.
چو بشنید رستم برآمد به رخش
به میدان درآمد گو تاج بخش
هوش مصنوعی: پس از آنکه رستم صدای میدان را شنید، بر اسب خود سوار شد و وارد میدان جنگ شد، در حالی که به قدرت و اقتدار خود می‌اندیشید.
چنان نعره ای از جگر برکشید
سرافیل صور قیامت دمید
هوش مصنوعی: سرافیل به شدت فریادی از عمق وجودش کشید و در نتیجه، صدای صور قیامت به گوش رسید.
سپه را شد آکنده زان مغزگوش
پرید از سر سروران مغز و هوش
هوش مصنوعی: سپاه به خاطر آن طعمه‌های خوشمزه پر شده بود و سروران از شدت لذت و شگفتی سرانجام از عقل و هوش خود بی‌خبر شده بودند.
بیفتاد از دستشان تیغ جنگ
به زین بر نبد هیچ جای درنگ
هوش مصنوعی: سلاح جنگ از دستانشان سقوط کرد و بر زین جای نمی‌کرد که لحظه‌ای درنگ کنند.
از آواز شیرنر اسبان رمید
به تن در کسی را روان نارمید
هوش مصنوعی: از صدای خوش و نغمه‌ی اسبان، کسی از ترس و ناراحتی به خود لرزید و نتوانست آرامش خود را حفظ کند.
پس از نعره گفتا به آواز سخت
که آیید جمله به نزدیک تخت
هوش مصنوعی: پس از اینکه صدای بلندی به گوش رسید، گفت که همه به سوی تخت بیایید.
سلیح ها کنید از تن خویش دور
که نبود نکو جنگ هنگام سور
هوش مصنوعی: از جسم خود سلاح‌ها را دور کنید، زیرا در زمان شادی و جشن، جنگ و نزاع نیکو نیست.
بیایید تا من کنم کارتان
که چون آرم آزرم پیکارتان
هوش مصنوعی: بیایید تا من شما را هدایت کنم، چون وقتی به شما نزدیک شوم، احساس شرم و خجالت می‌کنم.
فکندند شمشیر از کف سپاه
برفتند شرمنده نزدیک شاه
هوش مصنوعی: سپاهیان شمشیرهای خود را زمین گذاشتند و شرمنده به نزد پادشاه رفتند.
برآراست کاوس جشنی ز نو
کنون داستان شگفتی شنو
هوش مصنوعی: کاوس جشن جدیدی برپا کرده است، حالا داستانی شگفت‌انگیز را بشنوید.
به تخت کیان شاد بنشست شاه
به سر برنهاد آن کیانی کلاه
هوش مصنوعی: شاه بر تخت پادشاهی نشسته و با شادی، تاج کیانی را بر سر گذاشته است.
یکی بارگه کرد آراسته
درو چل ستون زر بپیراسته
هوش مصنوعی: در جایی زیبا و باشکوه، با طراحی و ساختاری دل‌فریب، شش ستون طلایی قرار داده شده است.
نهاده در او چارصد صندلی
همان در میان تخت شاهنشهی
هوش مصنوعی: در وسط throne پادشاه، چهارصد صندلی قرار داده شده است.
برتخت شه  نیم تخت ز زر
نشسته بدو رستم نامور
هوش مصنوعی: در تخت سلطنت، نیمه‌ای از زر نشسته، رستم نامدار به آنجا است.
نشستند گردان ایران همه
شبان بود رستم دلیران رمه
هوش مصنوعی: همه شبانان دلاور ایرانی دور هم جمع شدند و رستم، قهرمان بزرگ، در میان آنها حضور داشت.