گنجور

بخش ۲۶ - شراب خوردن پهلوانان ایران در پیش کیکاوس و بدمستی کردن

سخن رفت از بانوی ماه وش
به وصفش دهان هرکسی کرد خوش
ز زلف و رخ و خال و ابروی او
وزان نرگسان چشم و ابروی او
زقدش که بد سرو را پا به گل
زلعلش که بد راحت جان و دل
ز زلفش که دلبند عشاق بود
ز زورش که مشهور آفاق بود
ز مستی سخن ها به جایی رسید
که هرکس به دل مهر او برکشید
بلی هرکجا می درآید به زور
بیندازد اندر دل شیر شور
چو آتش دل گیو شد شعله زن
که بانو شود یار و دلدار من
پس از پهلوان آشکار و نهان
نباشد به زورم کسی در جهان
چو کردم در ایوان رستم گذار
بدیدم ز دور آن مه کامکار
که آمد خرامان به نزدیک آب
روان خورد از جام و دو من شراب
بخواهم طلب کرد از آن پهلوان
مر آن خوب رخ پاک دخت جوان
بدو گفت توس یل ایدون مگوی
ازین سان نبینم تو را آبروی
ز تخم منوچهر شاه جهان
منم مانده از کاردیده مهان
مرا می رسد خواستاری او
که چون باشدم من سزاوار او
برآشفت ازو زنگه شاوران
که بانوی ماند ز نام آوران
منم پادشاه عراق و عرب
که چشمم بود جنگ شیران طرب
به من دختر پیلتن می رسد
چنین ماه رویی به من می رسد
از این گفتش اشکش به پا خاست زود
زبان را به ترکی بیاراست زود
که از من فزونی نباشد زکس
که بانو سزاوار من هست و بس
به دشنام بگشاد گرگین زبان
چنین گفت کای بی خرد ابلهان
جهان پهلوان هم تبار من است
کنون دخت او جفت و یار من است
دلیران ایران در آن پای تخت
بشورید با هم به گفتار سخت
شده آتش هریک از خشم تیز
فتاده به رزم اندر آن رستخیز

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سخن رفت از بانوی ماه وش
به وصفش دهان هرکسی کرد خوش
هوش مصنوعی: سخن از زیبایی و جذابیت بانوی ماه‌مانند اوست که هر کسی در توصیفش به زبان می‌آورد، احساس رضایت و خوشایندی دارد.
ز زلف و رخ و خال و ابروی او
وزان نرگسان چشم و ابروی او
هوش مصنوعی: مو و چهره و خال و ابروی او، و از آن نرگس‌چشم و ابروی او برداشت کن.
زقدش که بد سرو را پا به گل
زلعلش که بد راحت جان و دل
هوش مصنوعی: از قامتش که همچون سرو زیبا و راست است، و از لبانش که به رنگ لعل و گوارا می‌باشد، آرامش جان و دل نصیب می‌شود.
ز زلفش که دلبند عشاق بود
ز زورش که مشهور آفاق بود
هوش مصنوعی: او با زلف خود که عاشقان را مجذوب می‌کند و با قدرتش که در تمام دنیا شناخته شده است، به خوبی شناخته می‌شود.
ز مستی سخن ها به جایی رسید
که هرکس به دل مهر او برکشید
هوش مصنوعی: از شدت خوشحالی و شوق، صحبت‌ها به جایی رسید که هر کسی عشق او را در دل خود احساس کرد.
بلی هرکجا می درآید به زور
بیندازد اندر دل شیر شور
هوش مصنوعی: هر کجا که شراب وارد شود، به زور هم که باشد، شور و هیجان را در دل شیر ایجاد می‌کند.
چو آتش دل گیو شد شعله زن
که بانو شود یار و دلدار من
هوش مصنوعی: وقتی که دل آتشین گیو شعله‌ور شد، او می‌تواند همسری و دلدار من شود.
پس از پهلوان آشکار و نهان
نباشد به زورم کسی در جهان
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در دنیا نمی‌تواند به زور با پهلوانی که هم در ظاهر و هم در باطن قوی و شایسته است، رقابت کند.
چو کردم در ایوان رستم گذار
بدیدم ز دور آن مه کامکار
هوش مصنوعی: زمانی که به ایوان رستم وارد شدم، از دور آن چهره زیبا و خوشبخت را دیدم.
که آمد خرامان به نزدیک آب
روان خورد از جام و دو من شراب
هوش مصنوعی: کسی به آرامی به کنار آب روان نزدیک شد و از جام شراب نوشید.
بخواهم طلب کرد از آن پهلوان
مر آن خوب رخ پاک دخت جوان
هوش مصنوعی: می‌خواهم از آن مرد شجاع درخواست کنم که آن دختر جوان با چهره زیبا را به من بدهد.
بدو گفت توس یل ایدون مگوی
ازین سان نبینم تو را آبروی
هوش مصنوعی: توس به یل گفت: به این شکل از من صحبت نکن و اینگونه نمی‌خواهم تو را ببینم، زیرا به آبروی من لطمه می‌زند.
ز تخم منوچهر شاه جهان
منم مانده از کاردیده مهان
هوش مصنوعی: من از نسل منوچهر، پادشاه جهانم و از میان بزرگان تنها من مانده‌ام.
مرا می رسد خواستاری او
که چون باشدم من سزاوار او
هوش مصنوعی: من به کسی که در جستجوی اویم، می‌رسد که وقتی به او نزدیک شوم، شایسته‌ی او باشم.
برآشفت ازو زنگه شاوران
که بانوی ماند ز نام آوران
هوش مصنوعی: دختران شجاع و نامدار از این موضوع ناراحت شدند که بانوی بزرگ و معروفی در این ماجرا باقی مانده است.
منم پادشاه عراق و عرب
که چشمم بود جنگ شیران طرب
هوش مصنوعی: من پادشاه سرزمین‌های عراق و عرب هستم و با دیدن رزم و نبرد شیران، احساس شوق و هیجان می‌کنم.
به من دختر پیلتن می رسد
چنین ماه رویی به من می رسد
هوش مصنوعی: دختر پیلتن به من می‌رسد، و زیبایی‌اش همچون ماه است.
از این گفتش اشکش به پا خاست زود
زبان را به ترکی بیاراست زود
هوش مصنوعی: از این سخن او، اشک‌هایش به سرعت جاری شد و به شتاب زبانش را به گرمای احساسات ترکیب کرد.
که از من فزونی نباشد زکس
که بانو سزاوار من هست و بس
هوش مصنوعی: من هیچ کس را بهتر از همسرم نمی‌شناسم و هیچ‌کس به اندازه او شایسته من نیست.
به دشنام بگشاد گرگین زبان
چنین گفت کای بی خرد ابلهان
هوش مصنوعی: گرگین با نارضایتی زبانش را باز کرد و گفت: ای نادانان بی‌خود و بی‌فکر!
جهان پهلوان هم تبار من است
کنون دخت او جفت و یار من است
هوش مصنوعی: جهان قهرمان و قدرت‌مندی که ریشه‌اش با من یکی است، حالا دختر او به عنوان همسر و همراه من در آمده است.
دلیران ایران در آن پای تخت
بشورید با هم به گفتار سخت
هوش مصنوعی: شجاعان ایران در آن پایتخت به سختی با یکدیگر گفتگو کردند و شورش به پا کردند.
شده آتش هریک از خشم تیز
فتاده به رزم اندر آن رستخیز
هوش مصنوعی: هر یک از این خشم‌ها، چون آتش داغی شده‌اند که در میدان نبرد و در آن قیامت آماده‌باش هستند.