گنجور

بخش ۲۱ - جواب نوشتن زال و رستم به هرسه پادشاهان هندوستان

چونزدیک دستان رسید این پیام
برخواند دستان به رستم تمام
به دل رستم اندیشه کرد از نهان
که این هر سه شاهان نژاد مهان
ز من آرزو این چنین خواستند
زبان را بدین خواهش آراستند
کجا می شود اینکه هر دو گیاه
بسازند با هم سفید و سیاه
سه شاه اند هر یک دلیر و گزین
چه جیپور وجیپال رای کزین
اگر چه شود دوست ور دشمنند
به هر چیز هرسه زیان منند
هرآن کس که بانو رباید ز زین
وی از مهتری پیش من شد گزین
چو بشنید دستان بدین سان نوشت
جواب همه مهتران خوب و زشت
زگفتار رستم همه سربه سر
فرستاده نزدیک شاهان خبر
چو پاسخ شنیدند از زال زر
برفتند با تاج و تخت و کمر
همان هر سه شه با سپاه گران
برفتند گردان نام آوران
زدریا و خشکی برآمد سپاه
جهان گشته از گرد لشکر سیاه
سر سرفرازان روز نبرد
زدریا و خشکی برآرنده گرد
ز هر مرز چندان بیامد سپاه
که پوینده را گشت دشوار راه
زخشکی پلنگ و ز دریا نهنگ
سوار اندر آمد به میدان جنگ
چو رستم نگه کرد و لشکر بدید
سرانگشت حیرت به دندان گزید
تهمتن نگه کرد ز افراز کوه
سپه دید چندان که که شد ستوه
که هرچند بیننده را بود راه
درفش و سنان بود و پیل و سپاه
همه دامن کوه لشکر گرفت
فروماند رستم از آن درشگفت
از آرایش گونه گون مرغزار
تو گفتی بهشت است در نوبهار
سراپرده و خیمه نزدیک آب
طنابش بپیوسته اندر طناب
سرنیزه را برهوا جای نی
پی مور را برزمین پای نی
سه شاه گران همچو پیلان مست
همی پیلشان جایگاه نشست
دمنده سپاهی چو دریای زنگ
به بالا درخت و به بازو چو سنگ
بیاراسته پشت پیلان جنگ
به پولاد و دیبا و چرم پلنگ
همه گردن پیل با طوق زر
سواران ابر پیل و زرین کمر
تهمتن زدیدارشان خیره ماند
فرستاد بانوی مه را بخواند
پس آنگاه بانو و دستان روان
برفتند نزدیک آن پهلوان
چو رفتند برتیغ آن کوه سخت
بدیدند آن لشکر و تاج و تخت
سپاهی بدیدند بیش از شمار
نبد هیچ پیدا میان و کنار
زبس خیمه و گاه و پرده سرای
زمین را گشاده ندیدند جای
نشسته به هر انجمن خسروی
زهر کشوری نامور مهتری
برافروخت رخسار بانو چو ماه
بدو گفت دستان که اینک سپاه
همه خواستگاران روی تواند
شب و روز در گفتگوی تواند
زمین را زلشگر نماندست تاو
گرانست برپشت ماهی و گاو
همی ترسم ای روشن پرخرد
که گیرد به هندوستانت برد
ززینت رباید چو از پردلی
زما دور ماند مه کابلی
بدو گفت بانو که ای پهلوان
به اندیشه مسپار جان و روان
پناهم به یزدان فریاد رس
به سختی نگیرد مرا دست کس
اگر یار باشد خداوند هور
فزاینده دانش و پر و زور
از ایشان نباشد کسی هم نبرد
ندانم زهندو کسی را به مرد
به نیروی جان آفرین کردگار
نترسم ز خصمان بد روزگار
نباشد به زورم مگر پور تو
ابا باب من هست دستور تو
براو آفرین کرد زال دلیر
که روبه چه سنجد به پیکار شیر
دل و زهره پهلوانیت هست
همی روزگار جوانیت هست

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چونزدیک دستان رسید این پیام
برخواند دستان به رستم تمام
هوش مصنوعی: وقتی دستان به رستم نزدیک شد، این پیام را خواند و کامل به او ابلاغ کرد.
به دل رستم اندیشه کرد از نهان
که این هر سه شاهان نژاد مهان
هوش مصنوعی: رستم در دلش فکر کرد و در دلش شرایط را بررسی کرد، زیرا او می‌دانست که این سه نفر از نژادهای بزرگ و شاهانه هستند.
ز من آرزو این چنین خواستند
زبان را بدین خواهش آراستند
هوش مصنوعی: از من خواسته‌اند که آرزوهایم را بیان کنم و زبان من را به این خواسته زیبا و دلنشین شکل داده‌اند.
کجا می شود اینکه هر دو گیاه
بسازند با هم سفید و سیاه
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است که دو گیاه، یکی سفید و دیگری سیاه، بتوانند به طور همزمان با هم رشد کنند؟
سه شاه اند هر یک دلیر و گزین
چه جیپور وجیپال رای کزین
هوش مصنوعی: سه پادشاه وجود دارند که هر یک دلیر و انتخاب‌گر هستند، و هر کدام به نوعی در حال رقابت و تصمیم‌گیری‌اند.
اگر چه شود دوست ور دشمنند
به هر چیز هرسه زیان منند
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است دوستان یا دشمنان بر سر هر موضوعی با هم اختلاف داشته باشند، اما در نهایت هر سه طرف به نوعی به من آسیب می‌زنند.
هرآن کس که بانو رباید ز زین
وی از مهتری پیش من شد گزین
هوش مصنوعی: هر کسی که همسری را از دیگران برباید، در نظر من به عنوان شخصی برجسته و با اهمیت شناخته می‌شود.
چو بشنید دستان بدین سان نوشت
جواب همه مهتران خوب و زشت
هوش مصنوعی: وقتی دستان از این صحبت‌ها آگاهی پیدا کرد، به نوشتن پاسخی برای همه بزرگان و نیکان و بدکاران پرداخت.
زگفتار رستم همه سربه سر
فرستاده نزدیک شاهان خبر
هوش مصنوعی: رستم با همه سخنانش، پیام‌ها را به سوی شاهان فرستاده است.
چو پاسخ شنیدند از زال زر
برفتند با تاج و تخت و کمر
هوش مصنوعی: پس از اینکه پاسخ زال را شنیدند، با تاج و تخت و کمربند خود رفتند.
همان هر سه شه با سپاه گران
برفتند گردان نام آوران
هوش مصنوعی: سه پادشاه همراه با لشکری بزرگ به سوی میدان جنگ رفتند و مردان نامی و دلاور را دور خود جمع کردند.
زدریا و خشکی برآمد سپاه
جهان گشته از گرد لشکر سیاه
هوش مصنوعی: از دریا و خشکی، سپاهی بزرگ به وجود آمده است و جهان به خاطر لشکر سیاه به هم ریخته و نابسامان شده است.
سر سرفرازان روز نبرد
زدریا و خشکی برآرنده گرد
هوش مصنوعی: سران و پیروزان در روز جنگ، هم بر روی دریا و هم بر روی خشکی، آوای پیروزی و افتخار را به اهتزاز درآوردند.
ز هر مرز چندان بیامد سپاه
که پوینده را گشت دشوار راه
هوش مصنوعی: از هر طرف به قدری نیرو و سرباز آمد که حرکت کردن برای traveler بسیار سخت شد.
زخشکی پلنگ و ز دریا نهنگ
سوار اندر آمد به میدان جنگ
هوش مصنوعی: از خشکی پلنگ و از دریا نهنگ وارد میدان جنگ شدند.
چو رستم نگه کرد و لشکر بدید
سرانگشت حیرت به دندان گزید
هوش مصنوعی: وقتی رستم به لشکر نگاه کرد و آنها را دید، به شدت حیرت‌زده شد و ناخودآگاه انگشتش را به دندان گزید.
تهمتن نگه کرد ز افراز کوه
سپه دید چندان که که شد ستوه
هوش مصنوعی: تهمتن به قله کوه نگاهی انداخت و سپاهیان را دید که به قدری زیاد بودند که به زحمت افتاده بودند.
که هرچند بیننده را بود راه
درفش و سنان بود و پیل و سپاه
هوش مصنوعی: هرچند که بیننده می‌تواند به سلاح‌ها و لشکرها و حتی فیل‌ها و پرچم‌ها دسترسی داشته باشد، اما این‌ها تنها ظاهری از قدرت هستند.
همه دامن کوه لشکر گرفت
فروماند رستم از آن درشگفت
هوش مصنوعی: تمام دامنه کوه پر از لشکر شد و رستم از دیدن این صحنه شگفت‌زده ماند.
از آرایش گونه گون مرغزار
تو گفتی بهشت است در نوبهار
هوش مصنوعی: تو از زیبایی‌های متنوع و جذاب چمنزار در بهار صحبت کردی و آن را بهشتی وصف کردی.
سراپرده و خیمه نزدیک آب
طنابش بپیوسته اندر طناب
هوش مصنوعی: خیمه و پرده‌ای نزدیک آب برپا شده و طناب‌های آن به هم پیوسته است.
سرنیزه را برهوا جای نی
پی مور را برزمین پای نی
هوش مصنوعی: تیغه سرنیزه در هوا قرار دارد، اما پای مور در زمین است.
سه شاه گران همچو پیلان مست
همی پیلشان جایگاه نشست
هوش مصنوعی: سه پادشاه بزرگ مانند فیل‌های سرمست، همگی در جایگاه خود نشسته‌اند.
دمنده سپاهی چو دریای زنگ
به بالا درخت و به بازو چو سنگ
هوش مصنوعی: نسیم یا بادی مانند یک سپاه قوی است که به سمت بالا درختان را می‌ساید و مانند سنگی در بازو، محکم و نیرومند می‌نماید.
بیاراسته پشت پیلان جنگ
به پولاد و دیبا و چرم پلنگ
هوش مصنوعی: پشت فیل‌های جنگی را با زره و پارچه‌های نرم و پوست پلنگ تزیین کرده‌اند.
همه گردن پیل با طوق زر
سواران ابر پیل و زرین کمر
هوش مصنوعی: همه پهلوانان و سواران با زین‌های طلایی و آرایش‌های باشکوه، مانند فیل‌های بزرگ و زرین و زیبا به میدان آمده‌اند.
تهمتن زدیدارشان خیره ماند
فرستاد بانوی مه را بخواند
هوش مصنوعی: تهمتن از دیدن آن‌ها به شدت متحیر شد و دستور داد تا بانوی ماه را احضار کنند.
پس آنگاه بانو و دستان روان
برفتند نزدیک آن پهلوان
هوش مصنوعی: پس از آن، زن و دستان نرم به سوی آن جنگجو رفتند.
چو رفتند برتیغ آن کوه سخت
بدیدند آن لشکر و تاج و تخت
هوش مصنوعی: وقتی به بالای آن کوه سخت رسیدند، آن لشکر را با تاج و تختش مشاهده کردند.
سپاهی بدیدند بیش از شمار
نبد هیچ پیدا میان و کنار
هوش مصنوعی: سپاه بسیاری را دیدند که تعدادشان خیلی زیاد بود و هیچ کس نتوانست آنها را از نزدیک یا دور تشخیص دهد.
زبس خیمه و گاه و پرده سرای
زمین را گشاده ندیدند جای
هوش مصنوعی: زمین به قدری وسیع و گشاده است که هیچ‌کس نتوانسته جا و مکان مشخصی برای سرپناه و زندگی در آن پیدا کند.
نشسته به هر انجمن خسروی
زهر کشوری نامور مهتری
هوش مصنوعی: در هر جمع و میهمانی، بزرگی از یک سرزمین شناخته شده و با شخصیت حضور دارد.
برافروخت رخسار بانو چو ماه
بدو گفت دستان که اینک سپاه
هوش مصنوعی: چهره آن بانو مانند ماه درخشان است و دستانش به او گفتند که هم‌اکنون سپاهی در حال نزدیک شدن است.
همه خواستگاران روی تواند
شب و روز در گفتگوی تواند
هوش مصنوعی: همه کسانی که خواهان تو هستند، در هر زمان و مکانی در حال صحبت و فکر کردن درباره‌ی تو هستند.
زمین را زلشگر نماندست تاو
گرانست برپشت ماهی و گاو
هوش مصنوعی: زمین به خاطر سنگینی و فشار ماهی و گاو، دیگر نمی‌تواند به حالت طبیعی‌اش بازگردد.
همی ترسم ای روشن پرخرد
که گیرد به هندوستانت برد
هوش مصنوعی: من نگرانم که تو را به سرزمین هندوستان ببرند.
ززینت رباید چو از پردلی
زما دور ماند مه کابلی
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی و جمال از دل شجاعی دور شود، مانند آن است که ماه کابلی از دیدن ما غایب شده باشد.
بدو گفت بانو که ای پهلوان
به اندیشه مسپار جان و روان
هوش مصنوعی: بانوی شجاع به پهلوان گفت: ای قهرمان، جان و زندگی‌ات را به فکر و اندیشه نسپار.
پناهم به یزدان فریاد رس
به سختی نگیرد مرا دست کس
هوش مصنوعی: به خدای بزرگ پناه می‌برم و از او کمک می‌خواهم، چرا که هیچ کس دیگری نمی‌تواند در سختی‌ها یاریم کند و به من دست یاری دهد.
اگر یار باشد خداوند هور
فزاینده دانش و پر و زور
هوش مصنوعی: اگر محبوبی در کنار باشد، خداوند نیکی‌ها و افزایش دانش را به ارمغان می‌آورد و توانایی و قدرت بیشتری به انسان می‌دهد.
از ایشان نباشد کسی هم نبرد
ندانم زهندو کسی را به مرد
هوش مصنوعی: هیچ‌کسی از آن‌ها نیست که با کسی مبارزه کند، نه من می‌دانم چه کسی خواهد بود و نه از کسی خبر دارم که مردی باشد.
به نیروی جان آفرین کردگار
نترسم ز خصمان بد روزگار
هوش مصنوعی: با توان و قدرت خالق جان، از دشمنان بد روزگار نمی‌ترسم.
نباشد به زورم مگر پور تو
ابا باب من هست دستور تو
هوش مصنوعی: مرا به هیچ زوری تحت فشار نیاور، مگر اینکه فرزند تو اجازه‌اش را بدهد؛ زیرا من همواره تحت فرمان تو هستم.
براو آفرین کرد زال دلیر
که روبه چه سنجد به پیکار شیر
هوش مصنوعی: زال دلیر را ستایش کردند که او به چه چیزی می‌تواند در برابر شیر به مبارزه بپردازد.
دل و زهره پهلوانیت هست
همی روزگار جوانیت هست
هوش مصنوعی: در دل و روح تو، قهرمانی و شجاعت وجود دارد و در این دوران جوانی، قدرت و توانمندی‌ات در اوج است.

حاشیه ها

1400/12/18 11:03
نردشیر

پناه بر خدا