بخش ۱۹ - تمثال آوردن پیران و گفتن حقیقت پیش افراسیاب (و) منع کردن پیران،افراسیاب را برای جنگ بانو گشسب
سپهدار توران دلش تنگ شد
زبانو سوی کینه و جنگ شد
برآراست لشکر پی جنگ کین
چنین گفت پیران دانای چین
که ای نامور پرهنر شهریار
یکی داستان گویمت یاد دار
که از خانه خویش روباه شاد
برون شد یکی روز از بامداد
پی طعمه آمد سوی مرغزار
یکی دنبه ای دید بس خوشگوار
بدو گفت دکان بقال نیست
در این دشت واین دنبه بی قال نیست
همانا که دامی بگسترده اند
به دام اندر آن دنبه آورده اند
برفت و از آن طعمه اندر گذشت
بدید او یکی گرگ در پهن دشت
بگفتش که ای شاه درندگان
یکی طعمه بنمایمت رایگان
یکی دنبه دیدم در این پهن نغز
در او استخوان نیست خود جمله مغز
مرا نیست زین بیشتر دسترس
دهم مر تو را چون بهی تو زکس
دل گرگ چون مایل دنبه بود
دوان گشت همراه روباه زود
چو آمد به نزدیک دنبه فراز
شده تیز از حرص دندان آز
چو دندان برآن دنبه زد شوربخت
به گردن فتادش یکی بند سخت
تله جست برگردن دنبه زود
شده ماتم گرگ و روباه سود
زدندان روباه روغن روان
تن گرگ بیچاره از غم نوان
کمین آوران چون برون آمدند
برگرگ تازان به خون آمدند
زدندش بسی چوب تا گرگ مرد
مرآن دنبه چرب روباه خورد
سخن را ز روباه منما پسند
مبادا چو گرگ اندر آیی به بند
مبادا که رستم کمین سازدت
وز این تخت شاهی براندازدت
بود بانو آن دنبه همراه تو
که ناگه براندازد این تاج تو
سپهبد چو بشنید ترسید سخت
بلرزید برخود چو شاخ درخت
گرفتش دل از گفت پیران قرار
زدل رفتش اندیشه کارزار
زبیم تهمتن سپهدار گرد
دگر نام بانو به گیتی نبرد
پس آنگاه بانو به صد عز و ناز
سوی خانه آمد از آن دشت باز
فرامرز این داستان باز گفت
رخ زال مانند گل برشکفت
براین نیز یک چند بگذشت روز
به بانو بدش مهر گیتی فروز
بخش ۱۸ - زنهار خواستن سه پلوان از بانو گشسب: ابا او سه گرد سرافراز بودبخش ۲۰ - گفتار اندر خواستگاری کردن پادشاهان هندوستان برای بانو گشسب ونامه نوشتن ایشان برای زال زر: زبانو بگویم یکی داستان
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سپهدار توران دلش تنگ شد
زبانو سوی کینه و جنگ شد
هوش مصنوعی: فرمانده تورانی از شنیدن سخنان حاکی از کینه و جنگ، احساس ناراحتی و دلتنگی کرد.
برآراست لشکر پی جنگ کین
چنین گفت پیران دانای چین
هوش مصنوعی: پیر دانای چین با دیدن آمادگی لشکر برای جنگ، سخنانی گفت که نشاندهنده هوش و حکمت او بود.
که ای نامور پرهنر شهریار
یکی داستان گویمت یاد دار
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ و باهنر، من برایت داستانی را روایت میکنم، به خاطر بسپار.
که از خانه خویش روباه شاد
برون شد یکی روز از بامداد
هوش مصنوعی: روزی یکی از خانهاش، روباه شاد و خوشحال بیرون آمد.
پی طعمه آمد سوی مرغزار
یکی دنبه ای دید بس خوشگوار
هوش مصنوعی: شخصی به دنبال شکار به مرتع میرود و در آنجا دنبهای زیبا و خوشبو را میبیند.
بدو گفت دکان بقال نیست
در این دشت واین دنبه بی قال نیست
هوش مصنوعی: به او گفتند که در این دشت نه مغازهای هست و نه این چربی برای فروش مناسب است.
همانا که دامی بگسترده اند
به دام اندر آن دنبه آورده اند
هوش مصنوعی: واقعاً دامی برای به دام انداختن فراهم کردهاند و در آن دام، دنبهای گذاشتهاند.
برفت و از آن طعمه اندر گذشت
بدید او یکی گرگ در پهن دشت
هوش مصنوعی: او از آن طعمه گذشت و در دشت وسیع گرگی را دید.
بگفتش که ای شاه درندگان
یکی طعمه بنمایمت رایگان
هوش مصنوعی: او به شاه درندگان گفت که ای شاه، من یکی از طعمهها را به طور رایگان به تو نشان میدهم.
یکی دنبه دیدم در این پهن نغز
در او استخوان نیست خود جمله مغز
هوش مصنوعی: در اینجا به چیزی اشاره شده که ظاهری بزرگ و خوشقواره دارد، اما در درونش هیچ substance و ارزشی وجود ندارد. به عبارت دیگر، ممکن است چیزی از لحاظ ظاهری چشمگیر و زیبا باشد، اما در واقعیت خالی و بیمحتواست.
مرا نیست زین بیشتر دسترس
دهم مر تو را چون بهی تو زکس
هوش مصنوعی: من نمیتوانم بیشتر از این به تو دسترسی دهم، زیرا تو از دیگران بینیازی.
دل گرگ چون مایل دنبه بود
دوان گشت همراه روباه زود
هوش مصنوعی: دل گرگ به دنبه (چربی) متمایل شد و به سرعت همراه روباه حرکت کرد.
چو آمد به نزدیک دنبه فراز
شده تیز از حرص دندان آز
هوش مصنوعی: زمانی که دنبه به نزدیک میآید، به خاطر حرص و تمایلش، دندانهایش را تیز میکند.
چو دندان برآن دنبه زد شوربخت
به گردن فتادش یکی بند سخت
هوش مصنوعی: وقتی نادانی بر دنبه دندان گذاشت، بدشانس و بیخبر، به گردن او یک بند محکم افتاد.
تله جست برگردن دنبه زود
شده ماتم گرگ و روباه سود
هوش مصنوعی: دنبه به گردن تله دچار شده و باعث شده که گرگ و روباه به شدت نگران و غمگین شوند.
زدندان روباه روغن روان
تن گرگ بیچاره از غم نوان
هوش مصنوعی: روغن از دندان روباه سرازیر شده و این باعث شده که تن گرگ بیچاره از غم و اندوه پر شود.
کمین آوران چون برون آمدند
برگرگ تازان به خون آمدند
هوش مصنوعی: کمینکنندگان وقتی که بیرون آمدند، به شکلی تیز و آماده، مانند گرگی به طعمه خود حمله کردند و آن را با خونی تازه آغشته کردند.
زدندش بسی چوب تا گرگ مرد
مرآن دنبه چرب روباه خورد
هوش مصنوعی: او را به شدت کتک زدند، تا اینکه گرگ مرد و روباه چاق دنبهاش را خورد.
سخن را ز روباه منما پسند
مبادا چو گرگ اندر آیی به بند
هوش مصنوعی: سخنان شخصی را که مانند روباه است قبول نکن، چرا که ممکن است در آینده به تلهای گرفتار شوی مثل گرگ.
مبادا که رستم کمین سازدت
وز این تخت شاهی براندازدت
هوش مصنوعی: مراقب باش که رستم به کمین تو نیفتد و از این مقام سلطنتی تو را پایین نیاورد.
بود بانو آن دنبه همراه تو
که ناگه براندازد این تاج تو
هوش مصنوعی: اگر بانو آن دنبه (گوسفند) در کنار تو باشد، ناگهان ممکن است تاج تو را به زمین بیاندازد.
سپهبد چو بشنید ترسید سخت
بلرزید برخود چو شاخ درخت
هوش مصنوعی: وقتی سردار این را شنید، به شدت ترسید و مانند درختی که در باد بلرزد، به خود لرزید.
گرفتش دل از گفت پیران قرار
زدل رفتش اندیشه کارزار
هوش مصنوعی: دلش را از صحبتهای پیرمردان گرفت و از دلش اندیشه جنگ و نبرد دور شد.
زبیم تهمتن سپهدار گرد
دگر نام بانو به گیتی نبرد
هوش مصنوعی: از دلاوری رستم، سردار بزرگ، دیگر نام زنی در دنیا به مبارزه نخواهد آمد.
پس آنگاه بانو به صد عز و ناز
سوی خانه آمد از آن دشت باز
هوش مصنوعی: بعد از آن، زن با همه زیبایی و شکوه خود به سمت خانه برگشت از آن دشت.
فرامرز این داستان باز گفت
رخ زال مانند گل برشکفت
هوش مصنوعی: فرامرز این داستان را بازگو کرد و چهره زال، مانند گل، شکوفا و زیبا شد.
براین نیز یک چند بگذشت روز
به بانو بدش مهر گیتی فروز
هوش مصنوعی: روزها به همین شکل گذشت و بر این اساس، عشق و محبت به آن بانوی محبوب ادامه داشت،که مانند خورشید درخشان و تابناک بود.
حاشیه ها
1400/12/18 11:03
نردشیر
این داستان روباه و گرگ مانند داستان های کلیله و دمنه است